شاید ما اهالی تئاتر هم مقصر باشیم و همه تقصیرها را نباید به گردن دیگران
انداخت، اما بههرحال این مسئولان هستند که اگر میخواهند اتفاقی در این
زمینه بیفتد، باید هزینه ساخت تئاترهای فاخر که مثلا به زندگی و معرفی
مفاخر این مرزوبوم میپردازد را تامین کنند، اما این اتفاق نمیافتد یا
کمتر میافتد. در این شرایط نمیتوان انتظار چیز دیگری داشت.
به گزارش شهروند، اصغر همت، بازیگر تئاتر و از پیشکسوتان این حوزه است. کار صنفی هم میکند، اما بهطورکلی منتقد وضع موجود است. سوابقش را که ببینید، لیست بلندبالایی از کارهای تلویزیونی و سینمایی و مهمتر از آن تئاتر را میبینید.
او از دوران کودکیاش صحبت میکند و علاقهای که به هنرهای نمایشی پیدا کرده است. علاقهای که با دیدن تعزیه به وجود آمده و بعدها دیدن نمایشهای تختهحوضی هم به این علاقه افزوده است. علاقهای که بالاخره سرنوشتش را با تئاتر گره زده و حالا سالهایسال است که بر صنه حاضر میشود و نقش میآفریند.
همت مثل تمام اهالی تئاتر (وقتی به خاطرات پیشکسوتان تئاتر رجوع میکنید یا پای صحبت آنها مینشینید همهشان، آغاز کار در زمینه تئاتر را به دوره تحصیلشان مرتبط میدانند) هر چند ایجاد علاقه به هنرهای نمایشی را در دوره کودکیاش میداند، اما شروع کار تئاتری را از دوره تحصیل برمیشمارد و بهطور ویژه از دوره دبیرستان یاد میکند که به سمت تئاتر رفته و با تشکیل گروه تئاتر با تعدادی از همکلاسیها و همدبیرستانیها عملا وارد این حوزه شده است.
آن طور که خودش میگوید بعدها همین علاقه و پیشینه فعالیتهای او را به سمت ادامه تحصیل در حوزه تئاتر به شکل آکادمیک سوق میدهد و رشته تئاتر در دانشکده هنرهای زیبای تهران را برمیگزیند. معمول این است که مخاطب عام، اهالی تئاتر را بیشتر به واسطه حضور آنها در تلویزیون میشناسند. همت را هم احتمالا بیش از آنکه در تئاتر به یاد داشته باشند، به دلیل حضورش در سریالهای تلویزیونی خواهند شناخت.
همت در تلویزیون، در سریالهایی چون هزاردستان، آژانس دوستی، امام علی، هفتسنگ، چهل سرباز، آهوی ماه نهم، مثل هیچکس و پازل حضور داشته است. از میان تعداد زیادی فیلم سینمایی احتمالا باید به نامهایی اشاره کرد که مردم آشنایی بیشتری با آن دارند.
همت در یه حبه قند، شیرسنگی و... هم حضور داشته است. در تئاتر هم او حضور موثری داشته و در کارهای صنفی این حوزه فعال بوده است تا جایی که مدیرعاملی خانه تئاتر ایران را برعهده او گذاشتند. از میان کارهای جدید که نمایش آن به تازگی تمام شده است، میتوان تئاتر سهروردی را یاد کرد.
او در این نمایش نقش «قاضی رکنالدین» را ایفا کرد. مردی با اعتقادات بسیار تند و برداشت دگم از دین که تمام هم و غم خود را برای اعدام شیخ اشراق به کار میبندد. چندی پیش با اصغر همت در حاشیه یکی از اجراهای نمایش شیخ اشراق، «سهروردی» به گپوگفت نشستیم. همت معتقد بود تماشاگر امروز تئاتر با آنچه در گذشته بوده، بسیار متفاوت است.
او بر این اعتقاد است که مجموعه مدیریت فرهنگی باید فکری به حال تئاتر کند. هنری که هر چند پایه و مادر دیگر هنرهای نمایشی است، اما رخدادهای ناخوشایندی در آن اتفاق افتاده است. رخدادهایی که به واسطه تحمیل نوعی سطحینگری در تئاتر اتفاق افتاده و باعث شده کارهای فاخر تقریبا کمتماشاگر میماند، اما کارهایی که یکی از اهالی نامآشنای سینما (آنچه به آن سلبریتی میگویند) در آن حضور دارد، معمولا با اقبال مواجه میشود.
رویه تماشا، حضور و استقبال مخاطبان از این نوع نمایشها که معمولا هم عمق چندانی ندارند، این رویه ناپسند را تایید کرده است. با اصغر همت، گپوگفتی داشتهایم که در ادامه، پرسشهای «شهروند» و پاسخهای او آمده است:
آخرین کاری که از شما دیدم نمایش سهروردی است، این نمایش به نظر نمایش سختی میآمد، بهویژه نقش قاضی رکن الدین؟
نه، اینطور هم نیست، من در طول فعالیتهای تئاتریام نقشهای بسیار سختتری هم داشتهام. نقشهایی که فنی بودند و انرژی زیادی را از بازیگر میگرفتند.
حتما اینطور است، اما قاضی رکنالدین نقشی خاص بود، به این دلیل که نماینده یک قشر ویژه است. احتمالا هم باید دقت خاصی انجام میدادید...
در هر نقشی من بهعنوان یک بازیگر باید دقت داشته باشم. به قول شما وقتی این نقش نماینده قشری خاص و ویژه هم باشد، قاعدتا نیاز به توجه خاص هم دارد، اما در مجموع میخواهم بگویم این نقش چندان سخت نبود، البته در مقایسه با آنچه پیش از این در نقشهای خاص دیگر انجام دادهام.
این نقش از همان ابتدا به شما پیشنهاد شد یا خیر، نمایشنامه را خواندهاید و خودتان انتخاب کردید؟
داستان این کار، داستان امروز و دیروز نیست. به گمانم حدود پنجسال پیش بود که قرار شد این تئاتر روی صحنه برود. آقای گودرزی همان زمان وقتی متن را تمام کرد، با من درباره این نقش یعنی قاضی رکنالدین صحبت کرد.
وقتی پرسیدم احتمالا ایفای نقش رکنالدین سخت بوده، به این دلیل بود که بههرحال آدمهایی در قامت و شکل و شمایل او را ممکن است اطرافمان ببینیم و همین دیدن، شرایط خاصی را برای باورپذیری آن توسط مخاطب به وجود میآورد...
رکنالدین قاضی ارشد یا همان قاضیالقضات محکمهای است که برای محاکمه سهروردی بهعنوان عالمی که نوع دیگری میاندیشد، تدارک دیدهاند. مردی بسیار متعصب و فردی است که با هر نوع ایده یا فکری که بویی غیر از تفکر رایج میدهد، سر جنگ دارد.
داستان هم داستان تکراری است. تفکری رایج در یک جامعه وجود دارد که همه آن را پذیرفتهاند و در این میان فردی پیدا میشود که نوعی دیگر میاندیشد. بهویژه اینکه این تفکر رایج همان برداشت رایج مردمان آن زمان از شریعت بوده است، بنابراین افرادی مانند رکنالدین با هر قرائتی غیر از آنچه رواج دارد و جامعه با آن خو کرده، به سختی برخورد میکند.
اگر روند نمایش را هم ببینید از همان آغاز او با تفکر شیخ اشراق برخورد میکند. این نگاه همانطور که گفتید مکرر است و امروز هم مردم نمونههای مختلف آن را دیده و تجربه کردهاند. مثلا جامعه در نمونه طالبان یا نمونه داعش و القاعده این تفکر دگم را دیدهاند.
افراد یا تفکری که به واسطه نگاه متحجرانه خود، هر نوع نگاه جدید و هر برداشتی که با برداشت آنها متفاوت باشد را نمیپذیرند و با آن برخورد سخت دارند. همین برداشتها و همین تعصبات است که شرایط حاضر جهان را اینگونه رقم زده و به واسطه نپذیرفتن نگاه دیگران، جنگ و خونریزی راه میاندازد.
آنچه شما بهعنوان پیچیدگی نقش گفتید و باورپذیری نقش به این دلیل که مردم شرایط برخورد سخت را تجربه کردهاند، بهنظر خیلی سخت نبود. شاید از یک نظر بتوان گفت زندگی شیخ اشراق خودش دارای پیچیدگیهایی است که نیاز بود آن داستان وقتی قرار است به نمایش بدل شود؛ این پیچیدگیها در ذهن مخاطب گره ایجاد نکند.
بهنظر من کار سنگینی که بر متن این نمایش انجام شده و سالهای زیادی هم زمان برد، آنقدر قابلیت داشت که بتواند این پیچیدگیها را از بین ببرد و درنهایت نمایشی سرراست و روان را به دید مخاطب بیاورد.
در هرحال نمایش سهروردی تمام شده، اکنون اگر به این نمایش بنگرید درباره آن چه میگویید؟
بهنظر من «سهروردی» در مجموع کاری فاخر بود. کاری با تلاش و انرژی زیاد که نمره قابل قبولی گرفت. در این نمایش تعدادی از پیشکسوتان تئاتر دور هم جع شدند و سعیکردند نمونهای درخور و قابلتوجه ارایه دهند. در این نمایش گروهی از بازیگران دور هم جمع شدند که اگر سابقه روی صحنه آنها را بررسی کنید، بدون هیچ تردیدی چند قرن خواهد شد.
همین تجربه باعث ارایه کاری کیفی شد. مهمتر از همه به این دلیل که این نمایش داستان زندگی یکی از اندیشمندان و متفکران بود، همه ما سعی کردیم با ابعاد فکری او آشنا شویم، دوره زمانی او را درک و درباره فرازوفرود زندگیاش مطالعه کنیم؛ همین موضوع سبب افزایش کیفی کار شد.
این را نباید فراموش کرد که بههرحال ما در این نمایش با یک فیلسوف طرف هستیم. اثری که زیربنا و موضوعش داستان زندگی فیلسوف بزرگی مانند سهروردی است؛ قطعا تیزبینی و ظرافتهای خاص خود را میطلبد.
همین حرفهای شما، احتمالا پیریزی ادامه گفتوگوی ما را خواهد کرد. بهنظر میرسد در تئاتر تغییراتی رخ داده و تماشاگران این هنر- رسانه هم تغییر کردهاند. اگر بهطور عمومی موضوع را بررسی کنیم، احتمالا این تئاتر به درد مخاطب عام نمیخورد. این برداشت درست است؟
ببینید ما هم توقع نداشتیم مخاطب سهروردی، یک مخاطب عام باشد که علاقهای به موضوعات فلسفی ندارد. قرار نیست مخاطبی به دیدن این قبیل نمایشها بیاید که نگاهش به تئاتر همان نگاه معمول است. نگاهی که چند وقتی است باب شده و مثلا دنبال دیدن چهرههای معروف در تئاتر است. از اساس اینگونه نمایشها برای مخاطبانی با این طرز تلقی از تئاتر تولید نمیشوند.
منظور مخاطب عام تئاتر است؟
نه! اگر منظورتان از مخاطب عام، همان مخاطبی است که میآید و تئاتر تماشا میکند، خیر، منظور آنها نیستند، بلکه مراد این است تئاتری که آدم را به فکر وامیدارد، زبان انتقادی دارد و مسائل جامعه را موشکافی میکند و برای گروهی از مخاطبان که علاقهمند هستند چهره روی صحنه ببینند، نیست.
آدمهایی که شیفته ستارهها هستند و به شوق دیدار آنها به تئاتر میروند، بهطور قطع نباید به دیدن هر تئاتری بیایند، چون اساس این تئاترها به درد آنها نمیخورد. تئاتر فاخر برای آن مخاطبانی است که به آنها مخاطب واقعی تئاتر میگوییم. آنها مخاطبانی هستند که دنبال مفهوم میگردند، در زندگی عادی هم دنبال مفهومند.
برای این گروه باید تئاتری ساخته شود که عمق دارد. نمایشهایی که هر کدام آنها دارای مفهوم است و از درونشان تفکر بیرون میآید.
در برخی از نمایشها که از قضا ممکن است نگاه فلسفی هم داشته باشد، یا صرفنظر از این نوع نگاه، جنبهای از تفکر و مفهومسازی را در خود داشته باشد، ممکن است به دلیل ثقل مطلب، مخاطب از آن استقبال نکند. این را میشود به کممخاطب بودن برخی از نمایشها که فاخر هستند و جنبه متفکرانهای که دارند، منتسب کرد؟
من برای پاسخ به این سوال از مثالی درباره همین کار اخیر استفاده میکنم. به نظر من این کار خودش پایه عمیق فلسفی داشت و به صرف اینکه زندگی یکی از فلاسفه را در دستور کار خود قرار داده بود، موضوع سنگینی بهنظر میرسید.
هر کار دیگر هم که مبنایی اینچنین داشته باشد، همین شرایط را دارد. موضوع مهم این است که صرف موضوعی که به آن پرداخته میشود نمیتواند به غیرقابل فهم بودن نمایش بینجامد.
ما بهعنوان سازندگان یک اثر نمایشی باید تمام سعیمان را کنیم تا یک مفهوم سنگین را به مفهومی ساده و قابلفهم برای همه تبدیل کنیم. ما به واسطه سادهسازی این مفاهیم عمیق و تبدیل حرفهای آن به حرفهای قابلدرک میتوانیم نیازهای مخاطب را فراهم آوریم.
این را قبول دارید که مخاطب تئاتر تغییر کرده است؟
بله، حتما این امکان وجود دارد و نشانههای آن را هم میتوان دید.
میخواهم دقیقتر بحث را بیان کنم. زمانی در دهههای گذشته، وقتی از مخاطب تئاتر صحبت به میان میآمد، مخاطبی تصویر میشد که سطح خاصی از آگاهیهای اجتماعی را دارد و در طبقهای خاص (منظور طبقه اجتماعی نیست، بیشتر سطح سواد اجتماعی مدنظر است) جای میگیرد. اما اکنون آنطور نیست. همین پرفروششدن تئاترهایی که در آن چهرهها حضور دارند، خود نمایانگر مخاطبان فعلی تئاتر است. این را میپذیرید؟
بله، متاسفانه. این موضوع را بسیاری از پیشکسوتان عرصه تئاتر، هم تایید و تاکید کردهاند. موضوع این است که تئاتر به قاعده هنری است که در آن نوعی تولید فکر وجود داشته و از این پس هم باید همینطور باشد، اما به دلایلی این تغییر به وجود آمده و مخاطب تئاتر، نوع دیگری شده است.
موضوع این است که صرفا پذیرش این مطلب اهمیت ندارد، بلکه باید آن را تحلیل کرد. تحلیل این وضع هم در وقت اندک امکان ندارد، باید نشست و ساعتها دربارهاش صحبت کرد که چه شد آن مخاطب دهه١٣٣٠ تئاتر به مخاطب امروزی تبدیل شد.
اینها موضوعاتی است که اگر بتوانیم بهدرستی به آنها بپردازیم و سوالات موجود در این زمینه را پاسخ دهیم و در مجموع به جمعبندی درستی از آن برسیم، احتمالا میتواند ما را در حل معضلات مبتلا به تئاتر یاری و کمک کند.
تئاتر امروز بههرحال چالشهایی در پیشروی خود دارد. شما بهعنوان یکی از سابقهداران این عرصه، این چالشها را چه میدانید؟
همانطور که گفتم پرداختن به موضوعات صنفی، تحلیل وضع امروز، چگونگی تغییر ذائقه مخاطبان یا تیپ مخاطبان تئاتر، موضوعی است که به وقت وسیع نیاز دارد. هر کدام از موضوعات را که بخواهیم واردش شویم، کلی اما و اگر دارد که اگر قرار باشد به آنها به صورت سطحی بپردازیم و وقت کافی را برایش نگذاریم، میشود همان چیزی که بوده و هست.
اما بههرحال موضوعاتی هست که روشن باشد و خیلی سرراست با چند کلمه بشود به مشکل اصلی پی برد؟
بله، اما بحث همانطور که گفتم موضوعاتی بههمتنیده و مرتبط است، اما اگر قرار باشد به موضوع بهصورت کلی بپردازیم، یکی از اساسیترین موضوعات تئاتر، تامین نبودن معیشت اهل این حرفه است. حرفهای که همه ما میگوییم یک شغل و حرفه است، اما ظاهرا در آن طرف میز که کار مربوط به مسئولان است، کسی اهل هنر تئاتر را بهعنوان یک حرفه نمیشناسد.
این از نظر من یکی از مشکلات مهم است. موضوعی که کارهای صنفی ما را هم تحتتأثیر قرار میدهد. بههرحال باید پذیرفت اهل هنر تئاتر در کمیت تعداد زیادی از هنرمندان سراسر کشور را تشکیل میدهند، آدمهایی که باید به معیشتشان رسیدگی کرد و امور رفاهیشان را در دستور کار قرار داد.
خب حالا اگر این کار را بهعنوان یک شغل در نظر نگیریم، نه میشود صنفی داشت، نه درباره امور رفاهی و تأمین معیشت اهالی آن صحبت کرد. به همین دلیل است که نگاه مسئولان باید به تئاتر تغییر کند. نگاهی که باعث میشود آنها از مسئولیت خود درباره اهالی هنر تئاتر فرار کنند. نگاهی که باعث میشود درون صنف (صنف که چه عرض کنم عملا وجود ندارد) هم نتوان کار خاصی انجام داد.
اگر درست برداشت کرده باشم، به نظر مسئولان حوزه تئاتر کمیتگرا شدهاند. آنها بنابر برداشتی که از صحبتهایشان میشود، تئاتری را تئاتر میدانند که تماشاگر برای دیدنش هجوم ببرد، شاید هم همه این مشکلاتی که گفتید، به همین خصلت کمیتگرا بودن برگردد....
ممکن است این برداشت شما درست باشد. اما اگر فرضمان این باشد که آنچه شما میگویید، درست است، مسئولان باید به این جمعبندی برسند که هجوم گروهی از تماشاگران برای دیدن یک تئاتر یا کمبودن مخاطب تئاتری دیگر، ملاک خوبی برای ارزیابی این هنر نیست، بهویژه اگر قرار باشد این نگاه به تصمیمگیری خاصی هم بینجامد.
جایی این را برشمردم که این نوع استقبالهای دفعی از یک نمایش بیشتر از واقعیبودن آنها، مجازی و کاذب است. همینطور که پیش از این هم صحبت کردیم، تماشاگری که تمام فکر و ذکرش این است بازیگری که در سینما دیده را روی صحنه ببیند و احتمالا بعد از اتمام اجرا چند کلمهای با او صحبت کند، همانطور که بهصورت دفعی آمده، بهصورت دفعی هم میرود. ما نمیتوانیم این نوع تماشاگران را تماشاگران واقعی تئاتر به حساب آوریم و به آنها دل خوش کنیم.
چرا؟
چون آنها دغدغه تئاتر را ندارند. مشخص است که برای چه آمدهاند. پیشرفت تئاتر نمیتواند متوقف به آنها باشد. اگر تئاتر دلسوز داشته باشد و مسئولانش برای این هنر دل بسوزانند، کاری که انجام خواهد شد، این است که تعداد تئاترهای فاخر افزایش خواهد یافت.
شاید ما اهالی تئاتر هم مقصر باشیم و همه تقصیرها را نباید به گردن دیگران انداخت، اما بههرحال این مسئولان هستند که اگر میخواهند اتفاقی در این زمینه بیفتد، باید هزینه ساخت تئاترهای فاخر که مثلا به زندگی و معرفی مفاخر این مرزوبوم میپردازد را تامین کنند، اما این اتفاق نمیافتد یا کمتر میافتد. در این شرایط نمیتوان انتظار چیز دیگری داشت.
وقتی در این حوزه کاری انجام ندادیم، نمیشود انتظار تماشاگری هم داشته باشیم که دغدغه فکری و اجتماعی داشته باشد.