bato-adv
کد خبر: ۳۳۸۲۰۲

سنت عرفانی نوعی چشم‌انداز وجودی از قرآن طرح می‌کند

گروه اندیشه: میری معتقد است برخی از تعارضاتی که در خصوص عرفان وجود دارد، محصول یکسان‌سازی حکومت‌هاست؛ در عرفان، نگاه عمیقی به قرآن و احادیث وجود داشته اما این مباحث نوشته نمی‌شده است زیرا سنت عرفانی، قدمی است و نه قلمی و این محصول عمق نگاهی است که عرفا داشته‌اند.

تاریخ انتشار: ۲۳:۲۵ - ۰۹ آذر ۱۳۹۶
به گزارش ایکنا:

قرآن بطون مختلفی دارد و تفسیر عرفانی این نگرش را دستمایه اثبات بطن عرفانی قرار داده است؛ از این‌رو تفسیر عرفانی در جستجوی راهی به باطن آیات قرآن است. تفسیر قرآن کریم از مناظر و رویکردهای گوناگونی انجام شده است هرچند علامه طباطبائی بسیاری از این تفاسیر را تطبیق باورهای مفسر بر آیات قرآن ارزیابی می‌کند و تفسیر فلسفی و عرفانی به معنایی که برخی به آن دست یازیده‌اند را غیرقابل قبول می‌داند.
 
مشروعیت استفاده از کشف و شهود در تفسیر عرفانی مورد تایید همه کارشناسان نیست اما برخی از کارشناسان این مسئله را مورد تایید قرار داده‌اند. سیدجواد میری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سنت عرفانی را نوعی چشم‌انداز وجودی از قرآن می‌داند. وی معتقد است نوعی یکسان‌سازی در معرفت اسلامی صورت گرفته است که نه‌تنها در عالم معاصر بلکه در بستر تاریخ اسلام به دلیل حضور حکومت‌ها و پیوند حاکمیت و فقاهت شاهد آن بوده‌ایم و این مسئله به این خاطر بوده است که حاکمیت‌ها و امپراطوری‌ها می‌خواستند بقا داشته باشند. مشروح این گفت‌وگو را در پی می‌خوانید:

ایکنا: آیا تفسیر عرفانی نوعی تطبیق عرفان بر قرآن نیست، یعنی این که در سیر و سلوک باید تواضع داشته باشی را به قرآن منطبق می‌کنند، از کجای ظاهر آیه این در می‌آید، آیا این نوعی تفسیر به رأی نیست؟

اساسا مگر انسان می‌تواند مفهومی را بفهمد، مگر اینکه از یک چشم‌اندازی صورت گرفته باشد؟ شما قرآن را کنار بگذارید، در هر متنی، مثلا حافظ هم در خلا با متن آن مواجه نمی‌شوید، اولا یک تجربه زیسته دارید، ثانیا این متن در یک چارچوب و نظام معنایی شکل گرفته است که وقتی شما با آن نظامی روبرو می‌شوید، افقی وجود دارد که ممکن است با افق شما متفاوت باشد که شما باید تلاش کنید به آن افق برسید. هر چه شما در پی آن باشید که فهم‌تان از یک متن جهان‌شمول‌تر باشد، رسیدن به آن افق هم سخت‌تر می‌شود و رسیدن به آن افق نیازمند آن است که از همه قوایی که در وجودتان وجود دارد، استفاده کنید. ممکن است شما یک متن شیمی را بخوانید، چون متعلق این علم یک امر عینی مانند آب، آلیاژات، مواد آلی و در یک کلام ملموس است، شما راحت‌تر در این خصوص صحبت می‌کنید، اما وقتی شما در خصوص یک بیت عرفانی صحبت می‌کنید که دقایق و ظرایف ادبی و هنری را در خود قرار داده است، وضعیت فرق می‌کند. در این خصوص که شاعری گفته است «تو مو می‌بینی و من پیچش مو» ممکن است یکی بگوید اینجا منظور موی بلند و پیچ‌های مو نیست، اینجا منظور چالش‌هایی در زندگی است که از ظاهر آن معلوم نمی‌شود. ممکن است در اینجا هم شما بگویید تطبیق صورت گرفته است و این تفسیر در ظاهر متن وجود ندارد و منظور شاعر این نیست.

شما وقتی با یک متن مواجه می‌شوید باید ببینید که منظور متن چیست؟ وقتی ما می‌گوییم بینش عرفانی نقد‌هایی دارد، اساسا به این دلیل است که این‌ها عرفان را ساده‌انگارانه بررسی کرده‌اند. در کتاب عرفان اسلامی علامه جعفری که شما پیش روی خود دارید، علامه می‌گوید به این پرسش پاسخ می‌دهد که معرفت دینی چیست. برخی معتقدند دین را باید با قرائت فلسفی، علمی، عرفانی، شهودی، اخلاقی، حکمی و یا مذهبی خواند. علامه می‌گوید هیچ کدام این‌‌ها نمی‌تواند ما را به نگاه دینی برساند. مراد ما از نگاه دینی شمول همه این هفت جزء است و باید بر روی برهان، شهود، تجربه، دقائق اخلاقی، ظرایف حکمی، دقائق عرفانی و بعد مذهبی توجه کرد. در خصوص خوانش عرفانی نیز باید توجه کرد عرفان یعنی چه؟ عرفانی یک بینش است که لوازمی دارد. در خصوص یک از این لوازم فیلسوفان قاره می‌توانند به ما کمک کنند و آن این است که نباید تنها در سطح و مستوای گفتمانی (discursive) و مفهومی استفاده کنیم و باید تلاش کنیم که به حوزه فراگفتمان و فرامفهوم برسیم و آن را درک کنیم. این واقعیاتی است که شعور انسان می‌تواند آن‌ها را درک کند. حال این باز می‌گردد به قدرت مفهومی انسان‌ها که آن ظرایف، دقایق و لطائفی که در مستوای فرامفهومی درک کرده‌اند را در قالب مفهوم بریزند.

ایکنا: عرفای اسلامی معتقد بود‌ه‌اند، برای اینکه فهمیده شوند، مخاطب‌شان باید پاک باشد، خود را پاک کند، سیر و سلوک کند و فهم متن ایشان نیازمند نوعی تعمق یا تامل وجودی است و فهم در اینجا از جنس نوعی فعل عرفانی است. برای فهم عرفانی باید نوعی زیست عرفانی داشت، آیا مخاطبان تفسیر افق عرفانی دارند و نه هر مخاطبی؟ و آیا مخاطب تفسیر عرفانی انسان امروز است یا انسان عارف پیشه امروز؟

اولا فکر می‌کنم این مختص فهم عرفانی نیست در فهم فلسفی همین طور است.

ایکنا: خب در فهم فلسفی می‌توان برای مثال بدایةالحکمه یا نجات را خواند و متن فلسفی را فهمید و نیازی به سیر و سلوک خاصی نیست.

سیر و سلوک درجات مختلفی دارد، یکی از معنای سیر و سلوک این است که از حرام خدا دوری و توجه به حلال داشت، تلاش برای زیست پاک و ... تا به درجه‌ای از طهارت رسید. در فلسفه اسلامی هم این‌ها وجود دارد برای مثال ملاصدرا می‌گوید ...

ایکنا: البته ملاصدرا فرق دارد

حتی ابن سینا را شما در نظر بگیرید، وقتی می‌خواهید زیست عقلی داشته باشید، اگر در دامن شهوات باشید نمی‌توانید به این مسائل بپردازید. اما اگر نگاه بکنیم می‌بینیم کسانی که اهل حکمت بودند، نه‌تنها در زیست‌جهان اسلامی که در تمدن‌های مختلف، معتقد بودند که نباید حکمت را به عوام بگویید و در گذشته برخلاف دوران معاصر چنین نبوده است که کرسی‌های نظریه‌پردازی در دانشگاه‌ها وجود داشته باشد که حکمت، فلسفه و عرفان را به همه یاد بدهند.

همچنین در سنت عرفانی چنانچه ابوالحسن خرقانی می‌گوید، سنت قدمی مطرح بوده است و نه قلمی و ابتدا مباحث مکتوب نمی‌کردند. به همین خاطر ما بحثی به نام عرفان عملی و بحثی به نام عرفان نظری داریم و به همین خاطر است که در عرفان، نگاه عمیقی به قرآن و احادیث وجود داشته است اما این مباحث نوشته نمی‌شده است. ابن‌عربی و همانند‌های او متاخرند و به صدر قرون اولیه باز نمی‌گردند و شاگردان‌ نسل‌های اول عرفان مباحث را مکتوب کرده و عرفان نظری را ایجاد کرده‌اند و به خاطر همین است که از سمت و سوی فلاسفه، فقها و علمای قشری مورد حمله بودند و به خاطر اینکه از خود دفاع بکنند، آرام آرام سنت کتبی مطرح شده و نظرات خود گفتند و نظرات طرف مقابل را نقد کردند و از دل اینها ادبیات عرفان نظری زاییده شد و بسط یافت.
این بحث که اساسا این نوع تفاسیر برای همه نمی‌تواند در دسترس باشد، از آن روست که فهم درجاتی دارد، برای کسی که در یک مستوایی قرار گرفته، ترتیل قرآن اول و آخر فرایند فهم است.

برای دیگری ظاهر قرآن معنادار است و یا تفسیر آیه به آیه قرآن هر چه پیچیدگی ذهن و وجود ژرف‌تر می‌شود، ساحت‌های وجود بیشتر نمایان می‌شود. هر انسانی عالمی دارد و عالم هر کسی با دیگری متفاوت است. ممکن است در سطوحی ما سعی می‌کنیم با هم گفت‌وگو کنیم، ولی عالمیت شما با عالمیت من مشترک نیست و ممکن است فرهنگ، جامعه، اقتصاد، سیاست، تاریخیت یک سری مشترکات برای ما درست کرده است، اما در برابر مفاهیم وجودی، متافیزیکی، ظرایف عرفانی و معارف قدسی دینی قرار می‌گیریم، آنجا عالمیت‌ها و عوالم متمایز شکل می‌گیرد. برای یکی ممکن است فقه ظاهر کفایت کند، برای یکی فقه باطنی عقلی  و ... را درک و با آن زندگی کند.

نوعی یکسان‌سازی در معرفت اسلامی صورت گرفته است که نه تنها در عالم معاصر بلکه در بستر تاریخ اسلام به دلیل حضور حکومت‌ها و پیوند حاکمیت و فقاهت شاهد آن بوده‌ایم و این مسئله به خاطر این بوده است که حاکمیت‌ها و امپراطوری‌ها می‌خواستند بقا داشته باشند و این برخلاف خود مفهوم وجود و مفاهیم عمیق دینی است و من این را به عنوان یک فرضیه می‌گویم، اگر قرار بود عالم یک عالم دیگری باشد و حکومت و نظام‌های اجتماعی ساز و کاری داشته باشند که قدری در عالم مدرن به میزان محدودی شکل گرفته است، فهم‌های دینی مانند عالم‌های متمایز، می‌تواند وجود داشته باشد و فهم‌های دینی متمایزی می‌توانستند حضور داشته باشد، رشد کند و تعارضی ایجاد نشود.
امروز اگر مسئله‌ای به نام تکفیر روی می‌دهد، به این خاطر است که می‌خواهند نظم جامعه دینی از بین نرود و من فکر نمی‌کنم این نظم ذاتی دین باشد. این نظم از قضا ذاتی زندگی اجتماعی است. دین از نظر من عالم و اقیانوسی مانند وجود است که هر کس به اندازه سعه وجودی خود می‌تواند از آن استفاده کند.

ایکنا: چگونه یک سری از عرفان‌های نوظهور مانند حلقه، اوشو و ... با این تحلیل شما موجه است؟ این خصوص چه می‌توان گفت؟

از منظر دینی یا متافیزیکال نمی‌توان هیچ کدام از این‌ها را محدود کرد. آنچه باعث می‌شود این‌ها را در هر جامعه‌ای محدود کنیم به خاطر ترس فروپاشی نظم اجتماعی است، چون نظم اجتماعی در ایران به گونه‌ای با اسلامیت گره خورده است. به همین خاطر است که برای مثال برخی می‌گویند عرفان‌های نوظهور و کاذب  و ... اما آیا اساسا در حوزه عرفان و معرفت عرفانی صحت و سقم را پیدا کرد؟ هر کجا شما دیدید دکه‌ای زده شده است و بساط مرید و مرادی در جریان است، باید شک کنید. وقتی وارد چارچوب‌های اجتماعی و معادلان مالی و سیاسی می‌شوید، باید شک کنید.

ایکنا: خب بسیاری از خانقاه‌های تاریخی بحث مرید و مرادی داشته‌اند. نمونه‌اش هم صفی‌الدین اردبیلی ....

در تاریخ هر جا چنین مناسباتی ایجاد می‌شود، یا به دنبال این بودند که نظام اجتماعی را تغییر دهند یا تثبیت کنند و یا اساسا نظم نوینی را می‌خواستند پایه‌ریزی کنند اقدام به سنت‌های عرفانی خانقاهی کرده‌اند، اما اگر عرفان را به این معنا بگیریم که هر کس به اندازه سعه وجودی خود می‌تواند برود و در معبد بوداییان چیزی یاد بگیرد، به این معنا که حالتی آرمانی است و مشکلی پیدا نمی‌شود. تا زمانی که جوامع انسانی به این صورتی هستند که دین را با نظم اجتماعی گره می‌زنند، بعید می‌دانم چنین چیز نابی وجود داشته باشد. اگر عرفان به نهاد و سازمان تبدیل شود، آفات بسیاری که بر سازمان‌ها و نهادهای اجتماعی دیگر مترتب می‌شود را در کنار ظرفیت‌هایش، خواهد داشت.
bato-adv
مجله خواندنی ها
پرطرفدارترین عناوین