فرارو- به تازگی
گزارشی منتشر شده است از جوانانی که شیفته کُره هستند. دختران و پسرانی که
میخواهند کرهای باشند از زبان گرفته تا لباس و چهرهشان. به قیمت سفر به
کره یا حتی عمل جراحی. در این
گزارش
یک روانشناس از پیدا شدن رابطهای معنادار بین علاقه به فرهنگ کرهای و
تغییر جنسیت خبر داده بود که با پیگیری خبرنگار فرارو صحت چنین ادعایی
تأیید نشد و به گفته کارشناسان بسیار بعید هم به نظر میرسد. بیشتر یک سخن
جذاب و مخاطبپسند رسانهای است تا نشانهای علمی. جدا از این مساله، شوق
اینگونه شدید به فرهنگ و رفتار مردم کشوری دیگر و پیمودن چنین مسیری برای
شباهت به آنها قابل تامل است.
دکتر
حسن حسینی جامعه شناس در گفتگو با فرارو به این مساله میپردازد. او از
مدگرایی میگوید از جوانی خودش تا امروز؛ و بررسی جامعه و کمبودهایش را
بسیار مهمتر از بررسی فردی میداند.
بهتازگی
گزارشی منتشر شد در مورد جوانانی که علاقه زیادی به کره جنوبی پیدا کردند و
سعی میکنند به آنجا سفر کنند، زبانشان را بیاموزند یا شبیهشان شوند؛ حال
با طرز لباس پوشیدن، حرف زدن، عمل جراحی زیبایی یا حتی گفته شد تغییر
جنسیت؛ شاید با این فرض که در سریالها زنان کرهای رفتار مردانه دارند.
شما چنین پدیدهای را چطور تحلیل میکنید؟
این
نکات که بر شمردید بیشتر تحت عنوان مد و مدلینگ باید مورد بحث باشد. وقتی
که ما در یک جامعه خاص، خانواده، طبقه و فرهنگ خاص به دنیا میآییم، در
دوران اجتماعی شدنمان در خانواده و بعد گروه همسالان و مدرسه و گروهای
دیگری که در آنها عضویت داشتیم، به تدریج مجموعهای از هنجارها، قواعد،
بایدها و نبایدهای ذهنمان شکل میگیرد. در واقع شکلگیری شخصیت ما گذر
ما است از این گروههای اجتماعی.
اما مسئله دیگری
که در جامعه ما رشد پیدا کرده و روز به روز پیشرفت بیشتری کرده و تاثیر
خودش را روز به روز نشان میدهد رسانههای صوتی و به دنبال آن رسانههای
تصویری و الان اینترنتی است. رسانههای مختلف در سراسر دنیا باهم دیگر
مرتبط شدهاند. از ویژگیهای فرهنگی هم مطلع میشوند و با از اطلاع از آن
ویژگیهای فرهنگی ممکن است بعضی از المانها و ویژگیهای فردی آن فرهنگ را
بپذیرند و بخشهایی دیگر را نپذیرند.
این
خودش موجب شده است که ما در جوامع مختلف، گوناگونی خردهفرهنگها را
ببینیم. یعنی اگر ما ۵۰ سال پیش میتوانستیم جامعه ایرانی را به جامعه
روستایی و شهری و عشایری تقسیم کنیم و جامعه شهری را به تهران و شهرهای
بزرگ و شهرهای کوچک تقسیم بکنیم، الان ویژگیهای شخصیتی و رفتاری حتی
روستاییان ما به روحیه و اخلاقیات شهرنشینهای ما نزدیک میشود. یکی از
دلایل این نزدیک شدن، ارتباطات است. حالا ارتباط جادهای به صورت عام و یا
سایر ارتباطات که حاصل میشود.
الان باید اینگونه
بپرسیم که چرا گروه خاصی یا بازه سنی خاصی مثلا جوانان یا گروه سنی و جنسی
خاصی مثل دختران یا پسران جوان یا میانسال از این الگوها تبعیت میکنند.
این تبعیت از یک سری الگوهای خاص فرهنگی دیگر میتواند دو دلیل داشته باشد:
اولا
ما میخواهیم از جایگاهی که قرار داریم خودمان را نسبت به افرادی که در
اطرافمان هستند متمایز بکنیم. تمایز بخشیدن به خودمان بسته به طبقه اجتماعی
ما متفاوت میشود. مثلا در مورد طبقات بالای اجتماعی، محل سکونتشان، منطقه
مسکونی، وسعت ملک مسکونیشان، معماری مسکونیشان، اتومبیل و سفرهایی که
میروند تماما به آن افراد تشخص میدهد و از بخشهای دیگر جامعه متمایزشان
میکند؛ این افراد دائما به دنبال این هستند که با داشتن و به رخ کشیدن یک
سری چیزها بگویند ما مثل شما نیستیم. خب یکی از این عوامل در ظاهر افراد
است یعنی لباس پوشیدنشان، آرایش کردنشان و...
نگاه
کنید که مثلا آدیداس، نایک یا مارکهای مختلف آرایش و ... در دنیای اقتصاد
برای ما به جای کالای واقعی کالاهای غیر واقعی هم تولید میکند. برای مثال
ساعتی را میبیند ۱۰۰۰۰ یورو قیمت دارد، اما شبیه همان ساعت را در چین
تولید میکنند ۲۰۰ یورو. در واقع این ۲۰۰ یورو اصلا آن نیست، اما کسی که آن
۲۰۰ یورویی را میخرد یعنی میخواهد خودش را شبیهسازی بکند با کسی که
قدرت خرید ساعت ۱۰۰۰۰ یورویی را دارد.
همین اتفاق
در طبقات مختلف میافتد یعنی طبقات بالا میآیند خودشان را از طبقات پایین
متمایز میکنند. این همان چیزی است که ما جامعهشناسان در اصطلاح به آن یکی
از اشکال رفتار جمعی میگوییم که تحت عنوان مد یا مدلینگ در جامعه مطرح
میشود.
ما برای این مدل میشویم، برای این
مدگرایی میکنیم که متمایز بشویم. یک جور دیگر جلوه کنیم و به قول
فرانسویها بگوییم که autrement هستیم، یعنی یک چیز دیگری هستیم.
آن
چیزی هم که شما میبینید جوانهایمان از کشورهای دیگر، کره، اروپا یا
امثال آنها تبعیت میکنند، یک بخشش برمیگردد به همین قضیه که خدممتان عرض
کردم. یعنی در واقع اگر فرض میکنیم در ذهنتیمان برابری جنسیتی است این
برابری جنسیتی را با ادا و اطوارهای خودمان، با رفتارهای خودمان نشان
میدهیم.
مثلا دخترهایی که
میخواهند بگویند ما خیلی فمنیست هستیم، فمنیزم برای آنها یک شاخصهاش این
است که اطوارهای مردانه از خود بروز بدهند مثل قدیمها که ما جوان بودیم-
قبل انقلاب- دخترانی که میخواستند در دانشکده نشان بدهند خیلی مارکسیست
هستند، شلوار سربازی میپوشیدند با یک پیراهن چینی رویش، سیگار هم
میکشیدند. درحالی که این خانم ۴ روز پیش از یک استان دور افتاده آمده بود.
میخواست بگوید من یک جور دیگری هستم جور دیگری فکر میکنم، اما این جور
دیگر بودن را در رفتارش با یک رفتار مردانه نشان میداد؛ لذا این نشان دادن
گرایشهای مردانه یا حتی نشان دادن گرایشهای زنانه را باید بیاوریم در
این قالبهای اجتماعی.
اما
مسالهای که اینجا خیلی خود را نشان میدهد فرم این مدگرایی است. "مصطفی
ملکیان" در خاطرهای میگوید وقتی جوان بودیم خواندن کتاب "انسان تک ساحتی"
هربرت مارکوزه مُد بود و هرکسی برای نشان دادن خودش آن را میخواند یا دست
کم زیر بغل میگرفت. حال چگونه است که این مدگرایی به جای کتاب خواندن به
شکل افراطی مثل عمل جراحی یا حتی تغییر جنسیت میرسد؟
دقیقا. بسیار مثال خوبی ایشان زده است. طرف کتاب را میگرفت دستش، ولی ممکن بوده اصلا نخوانده باشد. زیر بغل میگرفت، چون مد بود.
این دیگر نوع پیشرفته اش میشود. وقتی فرد پا در عرصهای میگذارد به
تدریج آن imagination(اشکال ذهنیش)، چون به آن طرف سوق پیدا کرده است خودش
نیز به آن طرف میل پیدا میکند.
دقیقا مثل یک معتاد میماند ببینید
یک معتاد ابتدا با مقدار کمی یا دفعات محدودی در هفته مواد مصرف شروع
میکند، اما وقتی جلوتر میرود، دوتا اتفاق میافتد اول اینکه بدن معتاد
بیشتر به مواد احساس نیاز میکند و اتصالش به آن مواد بیشتر میشود.
دوم
مربوط به اصطلاح برچسب اجتماعی(étiquetage social) است. در این برچسب
اجتماعی وقتی به یک نفر گفتید تو معتادی و او هم پذیرفت که معتاد است باید
مطمئن باشید که به آن مصرف موادش ادامه خواهد داد و مصرف مواد مخدرش هم
افزایش پیدا خواهد کرد. ممکن است جایزه هم نگیرد و طرد شود، اما دیگر برای
او مهم نیست چرا؟ چون وقتی به عنوان یک معتاد طرد میشود میرود با عدهای
که آنها هم معتادان هستند گروه میسازد.
در بحث
مد یا تغییر جنسیت دادن هم بخشیش برمی گردد به همین نوع نگاهی که اطرافیان
به اینها داشته اند. این نگاه یا تشویق کننده بوده یا تنبیه کننده.
هر
دو صورت رفتار تنبیهی یا تشویقی از طرف اطرافیان یا دوستان این افراد در
مسیرشان تاثیر میگذارد. مثلا یکی آمده گفته است «به به چقدر باحالی». آن
یکی گفته است «خاک بر سرت آخر این چه تیپی است که برای خودت ساختی؟». جمله
"این چه تیپی است ساختی" اگر نظر کسی باشد که فرد نسبت به او نفرت دارد خود
به خود به سمتی میرود که نفرتش را بیشتر کند. اگر هم کسی که تشویق کرد و
تایید کرد، دوست نزدیک و مورد قبولش باشد این به پیشرفت و ادامه دادن
رفتارش کمک میکند.
تغییر جنسیت و ... هم یک بخشش
بر میگردد به اینکه، در جامعه ما تبعیض جنسیتی بسیار محسوس است. ما باید
از یک طرف انتظار داشته باشیم زنها رفتار مردانه از خود بروز بدهند از آن
طرف هم مردانی برای همدلی با زنان به دلیل تفکر برابریطلبانه، رفتارهای
زنانه نشان بدهند و بگویند پس حالا اگر بد است من هم میخواهم زن باشم.
اینطور باید این پدیده را نگاه کرد.
جامعه ما چه کمبودهایی دارد که جوانها به این سمت کشیده میشوند؟
از کمبود نگویید، من دلم برای شما جوانها میسوزد خیلی کمبود داریم.
در این زمینه خاص عرض میکنم؟
بیینید
مثلا ما وقتی میگوییم کره، منظورمان کره شمالی نیست، کره جنوبی است. در
این متنهایی که مینویسند برای هم ارسال میکنند میگویند کره جنوبی قبل
از انقلاب عقبتر از ما بوده حالا ما عقب تریم و این گونه مباحث. دارند
شانه به شانه کشورهای اروپایی حرکت میکنند و صنایعشان شانه به شانه صنعت
اروپا حرکت میکند و ما همچنان اینجا هستیم.
ببینید
اصولا تبعیت کردن آدمها و جوانان از مواضع قدرت است. شما اگر یک کشوری را
قدرتمند بدانی ممکن است به آن فحش هم بدهی. مثلا ما این همه مرگ بر آمریکا
میگوییم. اما وقتی که سبک زندگی را نگاه میکنیم سبک زندگی ما یک سبک
زندگی آمریکایی است.
حالا ببینید کره در قاره ما
واقع شده، کره امکان این را فراهم کرده که با ساختن فیلمها و سریالهای ما
در شبکه ملی جا باز بکند و در واقع یکی از راههای جا باز کردن فرهنگ،
ساختن فیلمهای سینمایی است که میتواند از آن فرهنگ به فرهنگ دیگر انتقال
داده بشود و همچنین میتوان از الگوهایی که در فیلمها وجود دارد الگو
گرفت.
این از لحاظ جامعه شناختی یک امر مشهود و
منطقی است. اینکه ما چه چیزی کم داریم خب ببینید جوانان ما آرزو دارند،
دختران ما نمیتوانند به ورزشگاه بروند، دختران ما نباید این طور باشند.
یعنی ما دائما در جامعهای زندگی میکنیم که یک خط کش دستمان گرفته ایم و
دانشآموزانمان را و جوانانمان را با این خط کشی که معلوم نیست ابتدا و
انتهایش مال چه کسی است و صحت و سقمش معلوم نیست اندازه گیری میکنیم.
این
عصیان بوجود میآورد این نافرمانی میآورد. عصیان و نافرمانی وقتی بوجود
میآید یکی از نتایجش این است که اصلا من بیزار میشوم که ریخت این جامعه
را داشته باشم. ما باید ببینیم که در جامعه چه شرایطی بوجود آورده ایم و
چرا کاری کردهایم که جوانانمان فرار بکنند از ظاهر جامعه خودشان، از لباس
محلی خودشان، از آن لباسی که در جامعه خودشان پذیرفته شده است. به این باید
بپردازیم.
من یک مثال کوچکتر بزنم برای شما. شما
در خانواده که یک جامعه کوچکتر است، هرچه بایدها و نبایدهای بیشتری از
سوی والدین و بزرگترهای خانواده نسبت به کودکان، جوانان و نوجوانان آن
خانواده باشد، فرزندان آن خانواده از آن خانواده فرار میکنند. یک موقع
میرود سیگار میکشد یک موقع میرود معتاد میشود. به هرحال دیگر عضو آن
خانواده نیست.
جامعه یک خانواده بزرگ است، و کسانی
که قانون گزارند، کسانی که نظم و انضباط اجتماعی میخواهند برقرار بکنند
در واقع اینها بزرگان و سرپرستان این خانواده بزرگ هستند. به هر میزانی که
آنها سیاستشان و رفتارشان و بایدها و نبایدهایشان نامتناسب با اقتضائات
زمان فعلی باشد، به همان میزان افراد جامعه را از دست میدهند. یکی خودکشی
میکند یکی معتاد میشود و یکی با ریخت و ظاهر به اصطلاح پوشش و ریخت
ظاهری خودش لگد میزند به جامعه.
اگر نقش جامعه را کنار بگذاریم، به نظر شما از دید فردی چگونه میتوان با این پدیده مواجه شد؟
ببینید
ما وقتی که پذیرفتیم که رفتارهای ما ناشی از ساختارهای اجتماعی و فرهنگی و
اقتصادی خودمان هست بنابراین دیگر سراغ فرد نمیرویم. در ترمیم و تعمیر
این ساختارهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی همت میگماریم. چرا؟ چون وقتی
که به صورت فردی سراغ کسی میروید دارید نقش یک پزشک، روانشناس یا روانپزشک
را انجام میدهید. یک روانپزشک با افراد کار داره یک جامعه شناس با
ساختارهای جامعه...
یعنی از نظر شما نمیتوان نقش فرد را جدا از جامعه بررسی کرد؟
ابدا.
مثلا همین امروز صبح داشتم اخبار گوش میکردم که وزیر بهداشت گفت: تقریبا
یک چهارم مردم ما دچار مشکلات روانی است؛ افسردگی و ... خب در این جامعه
باید از خودمان سوال بکنیم که چرا افسردگی، رو به افزایش بوده است. در این
جامعه چرا معتاد بیشتر شده است؟ چرا افراد بیشتر خودکشی میکنند؟ چرا افراد
بعد از ازدواج از هم جدا میشوند؟ یکی از چیزهایی که در علم وجود دارد
مقایسه پدیده ها است با همدیگر. ما هم به عنوان جامعه شناس آزمایشگاهمان
جامعه است. جامعههای مختلف را باهم مقایسه میکنیم.
میگوییم
اگر قرار باشد انسانها مریض روانی به دنیا بیایند بنابر این این مریضهای
روانی به نسبت جمعیتی باید در ایران به همان مقداری به دنیا بیایند که در
مثلا فنلاند به دنیا آمده باشند، در آلمان به دنیا باشند. در حالیکه وقتی
نسبتها فرق میکند بین ایران وافغانستان یا ما و عراق.
پس
نشان میدهد که این یک امر اجتماعی است و بایستی به دلایل اجتماعی آن و
توضیحات اجتماعی آن بپردازیم. آن چیزی که در واقع سیاستمداران، قانون
گذاران و ادارهکنندگان یک جامعه از آن خوششان نمیآید همین است. همین بحث
جامعه شناختی است که به جامعه میپردازند.
روانشناسان
فرد را نشانه میگیرند وقتی شما فرد را نشانه میگیرید میتوانید همه
تقصیر را گردن او بیندازید. اما وقتی جامعه را در نظر داشته باشید به دنبال
این هستید که ببینید این مشکل از کجا سر برآورده است.
باز
من مثال میزنم؛ در جامعه باید جوانها جوانی بکنند. همین جوانی کردن خودش
معنا دارد دیگر. باید پارک داشته باشید، ورزشگاه داشته باشید، گردشگاه
داشته باشید. فیلمهای سینمایی و تئاتر و ... وقتی اینها به اندازه رشد
جمعیتی برآورده نشده باشد؛ و شما از همه جوانهایتان
انتظار داشته باشید که نماز شب بخوانند و فلان وقت فلان کار را بکنند
نتیجه اش همین میشود.
غیر از دولت چه نهادهایی میتوانند در اصلاح این شرایط قدم بردارند؟ نقش سازمانهای مردم نهاد را چقدر میدانید؟
قطعا
سازمان مردم نهاد و در کنار آنها رسانهها نقششان بسیار پر رنگ است. اما
همین جا هم باز ما مشکل داریم. تا چه حدی در نظام ما اجازه حضور، بروز و
رشد سازمانهای مردم نهاد داده شده است.
تا چه میزانی در جامعه ما امکان آزادی بیان و نقد قدرت و نقد مسائل مختلف به رسانه های ما داده شده است.
تا چه میزانی رسانه ملی ما که میلیاردها میلیارد در شبکههای مختلفش
هزینه میشود حرف درست و راست میزند.
ما
یک جمعیت حدود ۸۰ میلیون با اکثریت جمعیت جوان داریم. امامان جمعه ما همه
بالای ۶۰ سال هستند. بعد توقع داریم که این جوانان ما
بروند پای نماز جمعه بنشینند.
تمام
اینها وقتی کنار هم میگذازیم متاسفانه ما یک جامعه ناکوک طرفیم و هیچکس
هم حاضر نیست این بیماری را بپذیرد و این جامعه را ازین وضعیت نجات بدهد.
چسبیدیم به جوانها و دائما داریم آنها را محکوم میکنیم. چسبیدیم به
جوانها و هرچقدر که نامطلوبیت هست به آنها نسبت میدهیم.
مثالی
را در دهه ۷۰ میلادی رییس سازمان یونسکو زده است بسیار بسیار مثال قابل
توجهای است در مورد جوانها. ایشان میگوید ببینید ما که سن و سالمان
بالا است مثل آدم هایی میمانیم که روی یک دریاییم روی یک کشتی نشستهایم.
داریم یک مقدار آب اطرافمان میبینیم و یک مقدارهم به اصطلاح تلاطم دریا را
حس میکنیم. اما جوانها در هر جامعه به مثابه آن پرندگانی هستند که بالای
این کشتیها پرواز میکنند. یکی از شاخصههای پرندهها این است که وقتی از
دور دست، یک خشکی یک امکانی را میبینند شروع میکنند به سر و صدا کردن و
تازه آن کشتی نشستگان که سن و سال من هستند متوجه میشوند که دارند به یک
جای خوبی نزدیک میشوند. دو کار میشود کرد یا پرندگان را بزنیم چون
سروصدا میکنند یا بفهمیم پرندگانی هستند که دارند نویدِ رسیدن به یک جای
امن میدهند.
شده یک عده
آدم مُسن. اینگونه اندیشه کردن تفکر یک جامعه روستایی است، جامعه عشایری؛
که هرکسی ریشش مثل من سفید بود پس حتما تجربه اش زیاد است. بسیار خب ریش
سفیدی احترام دارد. نه اینکه دیگر ما جوانها را در کارهای عملیاتی و فکری
خط بزنیم. از دولتهای اصلاحگر تا اصولگرا. از مجلس اصلاحگرا بگیر تا
اصولگرا. همه در همین طرز تلقی و طرز فکر هستند. بعد شمای رسانهای در چنین
جامعهای تعجب میکنی چرا جوانها اینگونه هستند؟ ما برای این جوانها
پول ایجاد کردیم؟ شغل ایجاد کردیم؟ منزلت ایجاد کردیم؟
جوان
باید شغل داشته باشد. شغل یک وجهش به دست آوردن درآمد هست برای کسی که به
سن اشتغال میرسد، اما یک منزلت اجتماعی است. بیکاری و شاغل بودن دو پایگاه
متفاوت است. به یک آدم بیکار منفی نگاه میشود، اما به یک شاغل مثبت نگاه
میشود یک جوان اگر شاغل نیست تقصیر خودش نیست، تقصیر ساختارهای اقتصادی
اجتماعی یک جامعه است؛ که او بیکار میگردد. وهمچنان درگیر روزمرهگیهای
خودش است.
متاسفانه بارزترین رسانه آسیب زای کشور صدا و سیما است که با بودجه بیت المال فرهنگ و دین مردم رو به فنا داده!
هرگاه کاری که انجام میدهند نزد هر عقل سلیمی درست نیست آنگاه وارد عمل شده و درست و غلط را زیر سئوال میبرند
همین کره ای که امروز جوانان عاشق و دلباخته آن شده اند نیز برای خودش بکن نکن های خاص خودش را دارد
آیا ایدولوژی های کره باعث نشده است که جوانان کره ای فیلشان هوای هندوستان کند؟؟؟؟
نه ما ملتی هستیم که حوصله انجام هیچ کاری را نداریم ولی در عین حال دوست داریم بهترین در دنیا باشیم و همین آروزیمان ما را عقده ای بار آورده است
دین و ایمان, جوان و غیر جوان و.... همه توجیه عدم دستیابی به آرزوهای دست