مردی که همسرش را که دانشجوی پزشکی بود، به قتل رسانده است، اعتراف کرد در پی یک درگیری لفظی با او دست به قتل زده است.
به گزارش شرق، روز چهارشنبه فردی با مراجعه به کلانتری ١٥١ یافتآباد به مأموران اعلام کرد که دخترش به نام زیبا ١٨ساله برای رفتن به دانشگاه از منزل خارج شده و پس از آن مراجعتی به منزل نداشته است. با تشکیل پرونده مقدماتی با موضوع «فقدان افراد» و به دستور دادیار ارجاع دادسرای ناحیه ٢٧ تهران، پرونده در اختیار پایگاه پنجم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت.
کارآگاهان پایگاه پنجم پلیس آگاهی در تحقیقات خود اطلاع پیدا کردند که زیبا دانشجوی رشته رادیولوژی دانشگاه تهران - دانشکده پیراپزشکی است که ساعت ٩ صبح روز هجدهم مهر به قصد رفتن به دانشگاه تهران از خانه خارج شده، در کلاس درس دانشگاه نیز حاضر شده اما پس از خروج از دانشگاه ناپدید شده است.
با شناسایی جوانی ٢٣ساله به نام «محمدرضا. ن» به عنوان نامزد فقدانی که از حدود چهار ماه پیش با یکدیگر عقد کرده بودند، کارآگاهان به تحقیق از وی پرداختند و با انجام اقدامات پلیسی اطلاع پیدا کردند که آخرینبار زیبا با محمدرضا مشاهده شده است. سرانجام «محمدرضا» ساعت ١٣:٣٠ روز جمعه لب به اعتراف گشود و به ارتکاب جنایت و قتل همسرش (زیبا) اعتراف کرد. متهم در اعترافات اولیه مدعی شد؛ روز سهشنبه به دنبال زیبا رفتم و او را از مقابل دانشگاه سوار ماشین كردم. در مسیر بازگشت به سمت خانه بودیم که با یکدیگر مشاجره لفظی پیدا کردیم. کنترل خودم را از دست دادم؛ با دست زیبا را خفه کردم و بعد از چند دقیقه دیدم که زیبا نفس نمیکشد. جنازه را در جاده شهریار رها کرده و به خانهام آمدم.
سرهنگ کارآگاه احمـد نجفی، رئیس پایگاه پنجم پلیس آگاهی تهران بزرگ، با اعلام این خبر گفت: با توجه به اعتراف صریح متهم به ارتکاب جنایت، موضوع به مقام قضائی اعلام و پرونده با موضوع «قتل عمـد» تشکیل شد و به دستور بازپرس شعبه ششم دادسرای امور جنایی، برای ادامه رسیدگی در اختیار اداره دهم ویژه قتل پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت. سرهنگ کارآگاه احمد نجفی، با اشاره به این موضوع که تحقیقات تکمیلی برای مشخصشدن انگیزه اصلی جنایت در دستور کار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفته، در پایان این خبر اعلام کرد: با اعتراف صریح متهم مبنی بر رهاکردن جسد مقتول در شهرستان شهریار – جاده سعیدآباد، موضوع به پلیس آگاهی این شهرستان اعلام و در بررسیهای بهعملآمده مشخص شد که جسد خانم جوانی ناشناس با مشخصات مقتوله در محل اعلامی از سوی متهم (جاده سعیدآباد) کشف و به پزشکی قانونی منتقل شده است.
متهم جوان همچنین صبح روز گذشته در شعبه ششم دادسرای جنایی تهران به بازپرس مدیرروستا گفت: پدر همسرم مغازه تعویضروغنی و تعمیر خودرو دارد و قبل از آشنایی ما، پدرم خودروی خود را به مغازه او میبرد. چند بار هم من ماشین پدرم را برای تعمیرات جزئی به آنجا بردم. پس از مدتی، پدر همسرم به پدرم گفته بود از من خوشش آمده است و علاقه دارد من با دخترش ازدواج کنم. پدرم هم موضوع را با من مطرح کرد و قرار شد خانوادهها بیشتر با هم آشنا شوند. پس از مدتی، با هم عقد کردیم؛ اما چند وقتی که از ماجرا گذشت، اختلافات من و همسرم شروع شد. او سر موضوعات مختلف که بیشتر آن به خرید جواهر و لباس مربوط بود، با من جروبحث میکرد.
این متهم ادامه داد: من فوقدیپلم حقوق داشتم و برای لیسانس میخواندم که دیدم دیگر توان ادامه این شیوه را ندارم؛ برای همین تصمیم گرفتم به سربازی بروم. موضوع را با همسرم در میان گذاشتم و این خودش به یک دلیل جدید برای مخالفت او با من تبدیل شد. علاوه بر این، فکر میکنم او و خانوادهاش فکر میکردند که وضع مالی من و پدرم خیلی خوب است؛ ولی وقتی رابطه نزدیکتر شد، فهمیدند آنطور که فکر میکردهاند، نیست. من فکر میکنم همسرم بهانهتراشی میکرد که من مجبور شوم او را طلاق بدهم. روز حادثه که چهارشنبه هفته پیش بود، با او در میدان آزادی قرار گذاشتیم. حدود ساعت ١٢ ظهر همدیگر را در میدان آزادی دیدیم و مدت کوتاهی پس از آنکه سوار ماشین شد، باز هم جروبحثمان شروع شد و او باز همان موضوعات تکراری را مطرح میکرد؛ اما من که قصد داشتم بعدازظهر آن روز دفترچه خدمتم را پست کنم، از درگیری طفره میرفتم و بحث را عوض میکردم؛ چون نمیخواستم روز آخر از من دلگیر باشد؛ اما او بعد از مدتی، باز هم حرف را به همان موضوعات تکراری میکشید. دست آخر بحث بالا گرفت و او عصبانی شد و به سینه و گردن من چنگ زد. کنترلم را از دست دادم و گردن او را فشار دادم؛ وقتی به خودم آمدم، دیدم نفس نمیکشد.
این متهم به همسرکشی، درباره رهاکردن جسد نیز گفت: وقتی این اتفاق افتاد، در جاده قدیم بودیم و دیدم بیابانهای حوالی شهریار بهترین و راحتترین جایی است که میتوانم از جسد خلاص شوم. برای همین، در جایی که احساس کردم خلوت است، جسد را از ماشین بیرون انداختم و به تهران بازگشتم. البته آنموقع مطمئن نبودم مرده باشد و چون ترسیده بودم، نمیدانستم چه میکنم. او درباره دلیل معرفی خود نیز گفت: وقتی به تهران آمدم، پس از مدتی، خانواده همسرم به من زنگ زدند تا سراغ او را از من بگیرند؛ اما من اظهار بیاطلاعی کردم و در مراحل مختلف اعلام مفقودی نیز با آنها همراهی کردم. من در تمام این مدت واقعیت را میدانستم و دست آخر هم روز جمعه بهخاطر عذاب وجدان، خودم به اداره آگاهی تهران رفتم و گفتم چگونه همسرم را کشتم و جسدش را در بیابان انداختم.