احسان (فرج اله) زارعیان جهرمی*؛ در کشورهای در حال توسعه، رضایت بخشی از مدیریت شهری با کارکرد اجتماعی و نه صرفا ظاهری سنجیده میشود؛ به این منظور باید مدیریت شهری در حوزه اجتماعی کنشی دینامیک داشته باشد و باعث شود NGOها و سمنها و تودههای مردم خود را بیشتر در اداره شهر دخیل بدانند.
اساسا و در یک عبارت برگ برنده با آن نوع از مدیریت شهریست که "مردم را بیشتر به میدان مشارکت بکشاند" و چنین ساز و کاریست که از لحاظ کارآمد بودن میتواند مورد تایید بیشتری قرار بگیرد.
هر چه مردم بین خود و حاکمیت شهری فاصله احساس کنند و شهر را به عنوان زیستبوم مستقل از خود در نظر بگیرند، عظیمترین پیش رفتهای عمرانی، بیفایده خواهد بود؛ چرا که شهر، اصولا برای شهروند و تعالی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی او ساخته میشود. چیدمان مبلمان شهری، ایجاد شهر سبز و نوع معماری مطلوب، همگی زمانی کارآمدی و نمود خواهد داشت، که در پروسهای مردم محور و برآمده از خواست جامعه شکل گرفته باشد.
هرچه بتوان از افکار عمومی و توان بالقوه مردم بیشتر بهره جست، بی شک پیشرفت، ارتقا و بهبودی بیشتری در انتظار شهر خواهد بود. در غیر این صورت هر چه از لحاظ کمّی و مادی و در ساخت پل و جاده و بزرگراه هم رو به جلو حرکت کنیم، پویایی به دست آمده زودگذر و بی دوام خواهد بود؛ چرا که پیشرفت مادی، وامدار پیشرفت معنوی و فکری مردم است. به عنوان یک نمونه موردی، در بیشتر شهرهای کشورهای اسکاندیناوی، مسائلی مانند نظافت شهری، ساماندهی فراغت، فعالیتهای اجتماعی سمنها و بسیاری از مسائل شهروندی، توسط خود شهروندان و تنها با مشایعت تسهیلی مدیریت شهری انجام میشود.
نتیجه این امر افزایش رفاه اجتماعی و ارتقای رضایتمندی شهروندان در این کشورها بوده است. افراد به عنوان یکی از دغدغههای اصلی و همیشگی خود، در جهت بهبود محیط زندگی، تولید فکر و ایده میکنند و فضا برای عملیاتی شدن ایدههای کاربردی کاملا مهیاست. حاصل چنین تعاملی، تلاش بیشتر شهروند، برای عزیمت از حاشیهی زندگی اجتماعی به متن و تأثیرگذاری بیشتر است.
تصور شخصی من این است که هرچه احساس تعلق خاطر مردم یک شهر به محیطی که در آن زندگی میکنند بیشتر باشد و به گونه ای، دغدغه شخصی افراد تلاش برای بهبود و ارتقای فضای زندگی شان باشد، شهروند برای این پیشرفت کوشاتر عمل خواهد کرد و حضوری به مراتب بیشتر در فرایند مدیریت شهر خواهد داشت. اگر به مدرنترین و توسعه یافتهترین شهرهای دنیا نگاه کنید به راحتی خواهید دانست که رمز توسعه در همین حضور فعال و "در متن" شهروندان در پیشبرد شهر بوده است.
این حضور "در متن" نیاز به بسترها و ساز و کارهایی دارد که مهیا نمودن آن با مدیریت شهر است. برای نمونه تشکیل اتاقهای فکر مردمی و محلهای در شهرها و کلانشهر ها، میتواند افراد را بطور ملموس به عرصهی تصمیم گیریهای خرد و کلان وارد سازد. خروجی چنین فرایندی، انتقال ایدههای بکر و متنوع از ابتداییترین واحد اجتماعی یعنی خانواده به کلانترین واحدهای تصمیم ساز شهری و حاکمیتی خواهد بود. به ثمر رسیدن چنین فرایندی، پویایی و پرورش شهروندانی را در پی دارد که سیستم ادارهی اکوسیستمی بنام شهر در اختیار آنان خواهد بود.
نتیجه این که بدون تعلیم فرهنگی و اجتماعی مردم، هر گونه ارتقایی نیز ناقص و بیدوام خواهد بود و نتیجهای در پی نخواهد داشت. با آموزش مردم و تفهیم این موضوع که آنها شاه مهرههای اصلی مدیریت شهر هستند، میتوانیم آنها را از حاشیه به متن دعوت کنیم و اثرات ماندگار، درازمدت و قابل ملاحظه فعالیت درگیرانه آنها را در شهرمان به عنوان مهمترین فضای زندگی مشاهده کنیم.
نگاه از بالا به پایین و دیدگاه تصدی گرانه، نتیجهای جز بی میلی شهروندان، تلاش شهروندان برای دورزدن قوانینی که مبتنی بر ایده و خواست اجتماعی آنها نیست و نیاز به فعالیت چند برابری سیستم مدیریت شهری در پی نخواهد داشت.
فضای امروزی اداره اکوسیستمهای شهری نیازمند تضعیف نگاه صرف عمرانی و تقویت، ترغیب و پرورش جامعه برای حرکت به سوی معماری مبتنی بر علوم روانشناسی و جامعه شناسانه شهر است. البته که این مهم جز با آموزش و ایجاد فضای بروز خلاقیت برای شهروندان، امکان پذیر نخواهد بود.
*عضو حزب ندای ایرانیان؛ شعبه فارس