جواد طوسي در روزنامه اعتماد نوشت: «نوزدهمين جشن سينماي ايران» حواشي و حرف و حديث زيادي داشت. آيا در يك حميت صنفي و به عنوان عضوي از خانه سينما بايد سكوت اختيار كنيم و آتشبيار معركه در اين جمع معترض خودي و غيرخودي نشويم، يا اتفاقا احساس مسووليت صنفي ايجاب ميكند براي بازنگري در سياستها و عدم تكرار اين اشتباهات و ناهماهنگيها و بيبرنامگيها مواردي را دلسوزانه يادآور شويم؟
اولين و مهمترين سوالي كه بلافاصله به ذهن خطور ميكند، اين است كه چطور جشني با اين قدمت ١٩ ساله در پيدا كردن يك مكان مناسب براي اجراي برنامه مشكل دارد و ٣٦ ساعت مانده به زمان برگزاري محلي را پيدا و كارتهاي دعوت را شتابزده توزيع ميكند؟ اين مهماننوازي دقيقه نودي باعث ميشود كه عده زيادي بيخبر بمانند و كارت دعوت براي همه فرستاده نشود و به ناچار قضيه تلفني (آن هم نه در حد مطلوب) برگزار شود و بسياري از صندليها خالي بماند.
وانگهي، تجربه اين چند سال اخير نشان داده كه اجراي برنامه در فضاي باز و به صورت هياتي خوب جواب نميدهد و آن عده كه دور از محل سن با كج كردن سرشان به صفحه نمايش مجري برنامه و آمدن اهداكنندگان جوايز و برندگان بخشهاي مختلف را ميبينند، ارتباط خودجوش و دلچسب با كليت جشن برقرار نميكنند و رفته رفته حوصلهشان سر ميرود با بلند شدن از روي صندليهاشان ترجيح ميدهند در گوشهاي از محوطه سيگار بكشند و با هم گپ بزنند يا عطاي جشن را به لقايش ببخشند و بروند سر خانه و زندگيشان...
بنده به رييس محترم اين دوره از جشن سينماي ايران، پرويزخان يشايايي و دبيرگرامي جشن تورجخان منصوري و مديرعامل عزيز خانه سينما ارادت قلبي دارم، اما جسارتا به عنوان يك عضو كوچك و فردي كه از ناحيه صنفم انتخاب شدهام، سوالاتي از اين دوستان دارم:
١- آيا تا قبل از شروع اجراي برنامه، با هيچ تمهيد بصري و صوتي ديگر نميشد سر مدعوين را گرم كرد، تا مجبور نباشيم آن ترانههاي شيشوهشتي اعصابخردكن و پر از عشق و عاشقيهاي الكي اين زمانه را (در قالب موسيقي پاپ) تحمل كنيم؟ اگر نصيب و قسمتمان در اين پيش درآمد فقط موسيقي بوده، چرا از انواع ديگر و آبرومندانهتر موسيقي اصيل سنتي و پاپ استفاده نشد؟
آيا نميشد با اعمال سليقه بهتر، چند تصنيف قديمي از آرتوش و ويگن و فرهاد و عارف و غلامحسينخان بنان و كورس سرهنگزاده و محمدرضا شجريان و عليرضا افتخاري و شهرام ناظري و همايون شجريان نيز پخش شود تا ديگر نسلها نيز سر ذوق بيايند و خاطراتي برايشان تداعي شود؟
٢- آيا نميشد به جاي اين صندليهاي كمرشكن عهد دقيانوس كه نشستن رويشان توأم با شكنجه و اعمال شاقه و تشديد پروستات بود و ما را ياد صندليهاي كرايهاي در مجالس عروسي دهه سي و چهل ميانداخت، صندليهاي بهدردبخورتري براي ميهماناني كه آمده بودند «روز ملي سينما» را پاس بدارند، در نظر گرفته ميشود؟
٣- خداوكيلي آيا «منتقدان» جزو جامعه سينمايي نيستند؟ چي ميشد، اگر با دعوت از يكي دو نفرشان براي اهداي جوايز، حرمت اين صنف نگه داشته ميشد؟
٤- اين مشكل صدا بالاخره حل شدني نيست و آيا واقعا تنها صدا ميماند؟
٥- واقعا آيه آمده بود كه مجري آقا احسان كرمي باشد و وسط برنامه با موتوسيكلت خودش را (بعد از اجراي تئاترش) به محل برساند؟
خلاصه از ما كه گذشت، جشن بيستم را از همين حالا دريابيد و آبروداري كنيد.