ایمان رنجکش؛ دوشنبه گذشته بود که انتشار خبری، جامعه ایرانی را در بهت عمیقی فرو برد. «آتنا اصلانی» دخترک ۷سالهای که سه هفته قبل خانه را برای دیدار با پدر خود ترک کرده بود، دیگر با مانتوی مدرسه و کوله پشتی بر دوشش در محله دیده نشد. همه جای شهر صحبت از آتنا بود و جستجوهای پلیس روز به روز با ابعاد وسیع تری ادامه داشت. آری پای سواستفاده در میان بود و سرانجام آن اتفاقی که همه از آن میترسیدند به وقوع پیوست و پیکر بیجان دخترک دوست داشتنی شهر که در مدت نزدیک به بیست روز در راس دلمشغولی مردم قرار داشت، در گوشهای آرام و تاریک از انبار یک مغازه به خواب ابدی فرو رفته بود.
قاتل پارس آباد پس از انکارهای پشت انکار، سرانجام به اصل واقعه اعتراف کرد. اسماعیل ۴۲ساله جنایت خود را اینگونه شرح داد: «چند روزی بود که با دیدن آتنا وسوسه شده بودم. او برای آب خوردن و دستشویی به مغازه میآمد. روز حادثه به مغازهام آمد که آب بخورد و چون کسی آنجا نبود، به طرفش رفتم. خواستم نقشهام را اجرا کنم اما او شروع کرد به فریاد زدن. برای همین دستم را روی دهانش گذاشتم و وقتی بهخودم آمدم که دیگر نفس نمیکشید. ترسیده بودم و جسدش را داخل ساکی گذاشتم و آن را به پارکینگ بردم و در بشکه پلاستیکی مخفی کردم تا سر فرصت در محلی خلوت رها کنم اما چند روز بعد بهعنوان مظنون دستگیر شدم و...»
بیش از ۶۰سال از انتشار کتاب «لولیتا» اثر «ولادیمیر ناباکوف» میگذرد. داستان منقلب کنندهای که نویسنده روس آن را به زبان انگلیسی در پاریس نگاشت و به یکی از شاهکارهای ادبیات داستانی قرن بیستم بدل گشت. داستانی که عشق بیمارگونه یک معلم ادبیات میان سال روان پریش را به یک دختر ۱۲ساله روایت میکند و بدلیل داشتن مضمومی فوق العاده بحث برانگیز، تا مدتها فکر مخاطب را درگیر خود میکند.
فرای از اصطلاحات گوناگونی که این روزها درباره لولیتا بکار میبرند، به طور کلی میتوان لولیتا را نماد سو استفاده جنسی از کودکان و کودک آزاری یا مورد تهدید قرار دادن سلامت جسم و روح کودک و نوجوان نام برد.
اما در ایران این موضوع خیلی دیر آن هم در سال ۹۲ با فیلم سینمایی «هیس دخترها فریاد نمیزنند» به کارگردانی «پوران درخشنده» خبر ساز شد و اعضای جامعه را به تفکر واداشت که چنین مسائلی حتی در حوالی هر خانواده میتواند به وقوع بپیوندد.
برای جلوگیری از سو استفاده از کودکان، راه حل پیش رو، کنترل اجتماعی است؛ همان راهی که جهان سالها قبل برای مهار این نوع معضلها برنامه ریزی کرد و با فراگیر کردن آموزش در نزد کودکان برای کنترل این دست تجاوزها و سواستفادهها گام برداشت.
و اما در جامعه ما که هنوز هم صحبت کردن درباره مسائل جنسی در مدارس و حتی برخی خانوادهها تابو محسوب میشود و کودک سردرگم نمیداند در برابر تهدیدی که میتواند هر زمان از سوی هر انسان بیماری بروز کند، باید چه برخوردی نشان دهد. همانطور که قاتل آتنا در اعترافات خود اشاره کرد چندین بار برای حالت شهوانی و غیرانسانی خود اقدام کرده بود و اگر آتنای معصوم میدانست و آموزش دیده بود که چه برخوردی با او میشود، دیگر پای در آن رنگرزی نمیگذاشت.
اینها حقیقت تلخی است که نمیتوان انکار کرد و با اعدام شب و روز متهمان باز هم ریشه کن نخواهد شد. اینها مسائل دارای اولویت اجتماعی است که باز هم باید سر افسوس فرود بیاوریم که بدلیل سردگمی در چگونگی برخورد با این مسائل، ناهنجاریهای بیشتری تولید میشود و حقیقتی است که همچون تفی خون آلود به صورت آدمی پرتاب میشود.
حال بگویید فرزندانمان بر اساس کدام برنامه تدوین شده آموزش میبینند؟ برنامههایی با مضموم آموزش حریم خصوصی که در آن به روشنگری برای جلوگیری از سواستفاده از کودکان از سوی بیماران جنسی در جامعه بپردازد؟ از پاسخ میمانید چرا که ستایشها و آتناها بدنبال همین نبود آموزشها، در دنیای کودکی از زندگی پرواز میکنند و چه بسیارند آتناهایی که با توجه به جو عمومی جامعه و هراس از آبرو و حیثیت، انگشت هیس بر مقابل دهان خود میبینند که آری در اینجا نباید فریاد زد!