محسن صفائيفراهاني در تحليلي از انتخابات ٩٦ گفت: «من انتخابات ۹۶ را از ناحيه مردم فقط انتخاب يک دولت نميدانم؛ بلکه يک رفراندوم ميدانم. رفراندومي که چندين موضوع را پاسخ داده است. جامعهاي که در آن ٤٠ درصد زير خط فقر زندگي ميکنند و در انتخاباتش وعده پرداخت سه، چهار برابري يارانه مطرح ميشود و اکثريت مردم پاسخ منفي ميدهند، يعني مردم هم به پوپوليسم نه گفتند هم به يارانهاي که بههيچوجه در زندگي شخصي آنها تغييري ايجاد نميکند».
بخشهاي مهم گفتوگوي او با ايلنا در پي ميآيد:
انتخاب روحاني در پرتو شعارهايي که داد نشان ميدهد مردم يکبعدي به وضعيت اقتصادي نگاه نکردند. آنها به توسعه همهجانبه آري گفتند. مردم نگاهي جامعتر به آينده دارند.
روحاني روي دو نكته تكيه كرد؛ يکي بحث رفع تحريمهاي غيرهستهاي و يکي اجراي حقوق شهروندي.
کابينه در دور دوم به يک ستاد اقتصادي قوي و يکدست نياز دارد.
دولت دوم روحاني بايد درباره موانع مستقيما با مردم سخن بگويد.
دور دوم روحاني به راحتي ميتواند بخش عمدهاي از اين مسائل را سامان دهد؛ در غير اين صورت اين رفراندومي که مردم در رأي خود عنوان کردند بيپاسخ ميماند.
اينکه مسئولان امروز در تبليغات انتخاباتي، خانوادههاي فقير را دستاويز ميکنند و با آنها عکس ميگيرند و درِ خانه آنها آرد و برنج ميفرستند، ناشي از تصميمات و اين سياستهايي است که به عقبافتادگي کشور منجر شده است.
دولت روحاني در دور دوم وظيفه دارد نهفقط به دليل مسائل فردي بلکه به دليل حفظ مصالح کل جامعه اگر موانعي ايجاد شد که جلوي توسعه همهجانبه را ميگيرد، با مردم مستقيما در ميان بگذارد چون مردم به او رأي دادند و اعتماد کردند و به پيشنهادهاي او آري گفتند.
به نظر من آنچه روحاني در طول تبليغات انتخاباتي مطرح کرد، بدون تحول در کابينه امکانپذير نيست.
ديگر انگهاي حلال و حرامکردن، رأي مردم را انگليسيخواندن و ليست اصلاحات را آمريکاييخواندن موردتوجه اکثريت مردم نيست. بايد توجه كنند دوره اين نوع نگرشها گذشته و جواب نميدهد. بايد براي اعتلاي کشور و رسيدن مردم به اهدافشان بهطور اساسي تغيير نگرش داشته باشند!
تشکيل دولت در سايه شروط و سازوکارهايي دارد. اگر جرياني که رأي نياورده بتواند يک اقليت پرسشگر جدي شود و نه بر اساس تخريب بلکه براساس سازندگي نقد کند، در همه دنيا چنين چيزي هست.
من در انتخابات مسئوليتي نداشتم اما ميبينيم در اين سالها با همه تهمتهايي که جناح مقابل زد، مردم حرف خود را زدند. مردمي که در خبرگان و مجلس در تهران و اکثر شهرها حرف خود را زده بودند، همان نگاه و هدف را در انتخاب اعضاي شوراها و رياستجمهوري نيز تکرار کردند. اين بايد براي آنها يک زنگ خطر باشد. نميشود به سرنوشت اکثريت مردم بيتوجه بود.
وقتي به بحث مهندسي انتخابات که مطرح ميکنند فکر ميکنم، در ابتدا خودشان بايد پاسخگو باشند که آيا در انتخاباتهاي کشور در ادوار مختلف چنين امکاني وجود داشته است يا نه!؟ به هر حال من اميدوارم همه به جاي نقش تخريبي، نگران سرنوشت کشور باشند.
احزاب بايد در يک استمرار و کنش سياسي بتوانند نيروهاي خود را تربيت و کادرسازي کنند. مادامي که اين انتقال صورت نگرفته، اين ائتلافهاي موجود اجتنابناپذير است و طبيعي است تصميمگيريهاي آنها ميتواند مورد سؤال نباشد. يعني بهترين نيروها هم که در اين شورايعاليها جمع شوند، باز مشکلاتي در نتيجه آراي اين نيروها وجود خواهد داشت. آراي اکثريت آنها مبناي تصميمگيري خواهد داشت، اما منبعث از آراي حزبي نيست، همين ايرادي که امروز در پارلمان کشور وجود دارد نيز ناشي از اين حرکتهاي جبههاي است.
من اميدوارم از بين افرادي که وارد شوراي شهر شدند، شهردار انتخاب نشود چون مردم اينها را به عنوان شهردار انتخاب نکردهاند بلکه شوراي شهر انتخاب کردند. اين بياحترامي به رأي مردم است وگرنه بايد از روز اول ميگفتند به ۲۱ نفر شهردار رأي دهيد؛ ولي حالا که اين کار را نکردند، نبايد از بين اينها انتخاب کنند.
نظم شهري تهران به هم ريخته است. جايي مثل تهرانپارس يا نارمک قبل از انقلاب اجازه ساختمان سهطبقه نداشتند. حتي فاصله آنها از هم و از تهران کاملا مشخص و براي مردم عادي هم قابل تشخيص بود! امروز در يک خيابان با عرض ۱۲ متر بغل ساختمان يکطبقه ساختمان ۱۲طبقه ساخته ميشود! اين الگو متأسفانه در شهرهاي متوسط و کوچک کشور هم پياده ميشود!