یادداشت دریافتی- به قلم محسن دیناروند؛ انسان است دیگر، آدم آهنی که نیست، دلبسته میشود. از دلبستگی، نه میتوان فرار کرد و نه اصلا میشود که فرار کرد.
انسان ها، همه دلبسته میشوند، گاهی میدانیم و گاهی هم نمیدانیم که دلبسته ایم، اما دلبسته ایم. میتوانیم دلبستگی را برای انسان ذاتی بدانیم. همه دلبسته ایم و آنهایی هم که فریاد بی دلبستگی سر میدهند در بهترین حالتی که میتوان در موردشان تصور کرد این است که نمیدانند دلبستگی شان چیست؟ و یا دست به انکارش میزنند درست مثل معتادی که انکار میکند اعتیادش را و یا دروغ میگوید که اینها خودش دردهای بزرگی است که انسانها دلبسته اند و حتی اویی که خود را دل نبسته میپندارد، لااقل به همین دلنبستگی دلبسته است.
پس ما انسانها چه بخواهیم، چه نخواهیم دلبسته میشویم؛ این درست است که میپنداریم در این جهانی که هستیم هر چیزی خوب دارد، بد هم دارد، مثال معروفش هم چاقوست. چاقوی بُرنده هم میتواند از بین ببرد، هم میتواند جراحی کند و موجب ادامه حیات را فراهم کند. پس دلبستگی هم خوب و بد دارد مثل همهی کارها و چیزهای دنیا.
متاسفانه ما انسانها دلبستگیهای خطرناکِ فراوانی داریم و البته خیلی هم خنده دار. ما گاهی دلبسته یک مداد هم میشویم و جانمان وابسته به جان مداد میشود!
دلبسته دنیاییم! زندگی میکنیم برای پیشرفت دنیایمان، راه میرویم برای پیشرفت دنیایمان، حرف میزنیم برای پیشرفت دنیایمان، خراب میکنیم، میسازیم، میفروشیم، میخَریم، میخوریم، نقشه میکِشیم، داد میزنیم، جان میکَنیم برای پیشرفت دنیایمان!
«پیشرفت در دنیا» اصلا بد نیست، خیلی هم خوب است. انسان آمده است تا پیشرفت کند، پیشرفت در ذات انسان است مثل دلبستگی. درد آن جاست که این پیشرفت میشود هدف نهایی برای ما! و این امر موجب میشود تا از تلاقی این دو امر ذاتی یک مولود خطرناکی به نام «دالبستگیِ ناپاک» در وجود ما شکل بگیرد و ما را محاصره کند.
این دلبستگی ناپاک ما به دنیا باعث میشود برای رسیدن به پیشرفت و ترقیِ امان، برای اینکه هزارمان، دو هزار شود دروغ بگوییم، ریا بَکَنیم، فریب بدهیم، نقشهای بر آب بِکِشیم و هزار ناپاکی و ناراستی دیگری که همین یک ناپاکیِ دلبستگی که متولد میشود و دچارش میشویم.
آری اینچنین است که پیشرفت در دنیا امروز خطرناک است و خیلی هم خطرناک است، خطرناکتر از آنچه که فکرش را میکنیم. این کینهها، این اختلاف ها، این قدرتطلبیها و رفاهطلبیها، این جنگها و خونریزی ها و ماجرا جوییها و خیلی ناراستیها که میبینیم محصول همین هدف شدن پیشرفت است.
یک نوع دلبستگی خطرناک دیگری هم هست که خودمان هم گاهی از وجودش بی خبریم! گاهی دلبسته این میشویم که دنیا را دلبسته خود کنیم! حرف میزنیم، مینویسم، تشویق میکنیم و هزار تا کار خوب دیگر که حتی از انجامش خودمان هم تعجب میکنیم و حتی گاهی تمام قد مقابل خدا میایستیم تا محبوب این دنیا شویم و زهی خیال خام و باطل! در کل این مَد از دلبستگی از نوع اولش هم خطرناکتر است و مصیبتش هم بیشتر.
همه این دلبستگیهای ناپاک و خطرناک است که موجب شده در روایات اسلامی گفته شود (رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ حُبُّ الدُّنْیَا) سر منشأ تمام بدیها و رذایل حب دنیاست!
این در حالی است که اسلام پیشرفت در دنیا را کاملا میپذیرد، اما این وسط چه کنیم؟ هم باید پیشرفت کنیم و هم دلبستهی دنیا نشویم، هم باید محبوب باشیم و هم دلبستهی محبوبیت نشویم، پس راستی چه باید کرد؟ رسیدن به پاسخ درست این سوال حق ماست. حق ماست دانستن راه پاک تا قدم هامان را با حضور در همان مسیر، پاک بَرداریم.
بی مقدمه اصل پاسخ را در یک کلمه خلاصه میکنم «دلبستگی به خدا».
آری ای عزیز این است راه پاک زیستن؛ مشکل ما در هدف ماست، هدف که خدا باشد دیگر وسیله هم پاک میشود. وقتی هدف دنیا باشد و دلبستگی ما فقط و فقط دنیا میشود و بس؛ و در این مسیر نه آرامشی و نه حتی پیشرفتی که آنچه میبینیم توهم پیشرفت است و نه پیشرفت.
این دلبستگی به خداست که آرامش میآورد که همانا ایمان داریم که «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»؛ و چه ثروتی بالاتر از خدا؟
وقتی دلبسته خدا باشیم برای پیشرفتمان نه دروغ میگوییم، نه ریا میکنیم، و نه دست به دامان هر خلاف دیگری میشویم. رویِ مان از خدا نمیشود برویم سمت ناپاکیها، رویِ مان از خدا نمیشود پیشرفت کنیم به هر قیمتی که پیشرفت میکنیم در مسیر پاکش با وسایل و نقشههای پاک که هدف خداست نه غیر آن.
این است با خدا میتوان دلبستگیهای پاک و سازندهی فروانی یافت تا با آنها لذت ببریم از زیستنمان دلبستگی هایی که بهترینش دلبستگی به خداست. من اسم این دلبستگیها را دلبستگیهای خوشاید میگذارم..