در گونههای هنری مختلف فرزندانی که در ادامه راه والدینشان گام برداشتهاند و گاهی در آن عرصه از پدر و مادرشان هم جلوتر رفتهاند، به چشم میخورند. هرچند این گروه را نمیتوان دستهای پرجمعیت دانست، اما با وجود محدودیتهای کمی گاهی سرنوشت یک گونه هنری را تغییر دادهاند و مسیر آن هنر با نام آنها دچار تحولات تعجبآوری شده است.
به گزارش شهروند، ناگفته نماند، عموم فرزندانی که هنر والدین خود را دنبال کردهاند (لااقل آن گروهی که پدر و مادرشان در سطح نخست عرصههای مختلف در هنر نامی داشتهاند) در باور عمومی پشت نام والدین خود نادیده گرفته شدهاند یا لااقل آنگونه که شایسته است به چشم نیامدهاند. در این میان گروه سوم کسانی هستند همچون دامون ششبلوکی، پژوهشگر و نوازنده موسیقی و مستندسازی که شهرتی دوجانبه دارد. او تحقیقات فراوانی در زمینه موسیقی و تألیفاتی در این حوزه دارد و فرزند بانو پروین بهمنی، تنها زن محقق فرهنگ موسیقی قشقایی در ایران است.
حوزه تخصصی دامون ششبلوکی و مادرش پروین بهمنی موسیقی نواحی ایران است؛ هنری مهجور در ایران که بازار پرسروصدای گونه پاپ بر آن سایه افکنده و هر روز موسیقی غنی مناطق این سرزمین را بیشتر بهسوی دره فراموشی هل میدهد. اساتید سرشناس موسیقی نواحی در سراسر ایران از خراسان گرفته تا بلوچستان یکبهیک چهره در خاک کشیدهاند و زنگ خطر مرگ موسیقی مناطق را به صدا درآوردهاند. هرچند سالهاست مسئولان و متولیان امر از احیا و توجه به این موسیقی صحبت میکنند، اما بانو پروین بهمنی و فرزندش دامون ششبلوکی اعتقاد دارند برای زنده نگهداشتن موسیقی نواحی به اتفاقات بزرگتری نیاز است.
گذشت چند هفته از پایان جشنواره موسیقی فجر و لزوم بررسی نحوه برگزاری بخش نواحی در این جشنواره، بهانهای شد تا با مادر و فرزند موسیقی قشقایی به گفتوگو بنشینیم که شرح آن را در ادامه میخوانید:
«عاشقها»ی رو به زوال
خانم بهمني اگر موافق باشید از جشنواره فجر سال جاری شروع کنیم.. شما با گروهی به نام حاوا به فجر آمده بودید.
بله؛ ما روز بیستوپنجم ماه اجرا داشتیم. البته اجرای ما روز بیستوسوم بود که چون بلیتهای اجرا خیلی زود (در روز نخست) فروش رفت، یک سانس تمدید گذاشتند اما پس از درگذشت آقای هاشمی رفسنجانی، همان یک سانس روز شنبه ساعت ٨ شب در برج آزادی برگزار شد. ابتدا میخواهم مختصری در رابطه با گروه «حاوا» برایتان بگویم.
گروه «حاوا» همزمان با بخش اجرا در دو فرمت فعالیت داشت. این گروه به صورت رسمی از سال ١٣٨٠ در وزارت فرهنگ و ارشاد ثبت شد و کد گروه گرفت ولی از قبل هم فعالیتهایی داشت. فعالیتهای پژوهشی بنده هم که تقریبا از سیوچند سال پیش و با همکاری با آقای درویشی شروع شد و شكل جدي به خود گرفت. گروه «حاوا» بهطور همزمان هم در حوزه کارهای پژوهشی و هم در جاهایی به شکل کنسرت و گروهنوازی فعالیت داشت.
در زمینه گروهنوازی هم این اصل برای گروه خیلی واجب و ملزوم بود که قطعات با حفظ ریشهها و دستنخوردگی اصالتهایی که در ملودیها وجود دارد، اجرا شود. ما بهطورکلی در موسیقی قشقايي که یکی از متنوعترین موسیقیهای مناطق ایران است، سه رپرتوار کاملا مجزا و منفک داریم که تقریبا دو رپرتوار اصلی آنکه موسیقی «عاشقها» و موسیقی ساربانهاست، به شکل اورجینال آنها منسوخ شده است.
آقاي ششبلوكي از شما میپرسم که مادرتان در زمینه پژوهش موسیقی چه گامهایی برداشتند که نامشان را بهعنوان تنها زن محقق موسیقی قشقایی در ایران ثبت کرد؟
یکی از کارهای پژوهشی عمده مادرم و در ادامه من به نوعی گردآوری، ضبط و ثبت در زمینه موسیقی اورجینال «عاشقها» بود. آنها تقریبا از هفتاد، هشتاد سال گذشته رو به زوال رفتند و الان دو نفر بیشتر از عاشقهای قشقایی باقی نماندهاند. در بخش پژوهشی که از خود عاشقها آثار اورجینال داشته باشیم، من و مادرم سه آلبوم از حوزه هنری به نام «نغمههای عاشقی قشقایی» منتشر کردیم. در زمینه این رپرتوار من هم در دو، سه سال گذشته از موسسه «ماهور» یک آلبوم به اسم «کوراوغلو حکایتی» منتشر کردم.
یک آلبوم دیگر هم به نام «عاشوقلر موقاملاري» داشتم که امسال در جشنواره موسیقی کرمان در بخش آثار پژوهشی - تولیدی، رتبه نخست را کسب کرد و بههرحال جایزه این بخش از آلبومها را به خود اختصاص داد. ما در این آلبومها آثار ضبطشده باقیمانده از «عاشقها» و مقامهایی که خودمان از عاشقهای باقیمانده ضبط کردیم را به همراه کتابچهای که تاریخچه آنها را توضیح میداد در کنار سیدی منتشر کردیم.
در مورد این کتابچهها بیشتر توضیح دهید.
این کتابچهها همراه با سیدی بود ولی من و مادرم چند کتاب به صورت کاملتر در زمینه منظومههای منقول عاشقهای قشقایی که البته ساختار اصلی آن با تمام عاشقهای دنیا مشترک است، در ترکیه به چاپ رساندیم.
پتانسیل باور نکردنی
آقاي ششبلوكي اگر موافق باشید وارد اتفاقی که امسال در جشنواره افتاد، بشویم.
جشنواره امسال تفاوت عمدهای با جشنوارههای گذشته داشت. البته وارد آسیبهای خود بخش موسیقی نواحی و حضورش در جشنوارهها نمیشوم چون یک مبحث خیلی مفصل است. خیلی از مسائل و مشکلات آن شاید گفته شده ولی در هر صورت امسال یک تفاوتی داشت. من فکر میکنم همت آقای بزرگنیا که خودش از بچههای موسیقی نواحی است، بسيار موثر بود و همچنین سياستگذاريهايي كه در اين دوره اتفاق افتاد. بزرگنيا هم كه به قول معروف خاکخورده این قضیه بود مسئولیت این نقش را برعهده گرفت.
آقای بزرگنیا خیلی تلاش کرد که گروههای بیشتری از موسیقی نواحی در جشنواره حضور داشته باشند. درواقع سعی کرد گروههای شاخص در موسیقی نواحی به جشنواره بیایند. همینطور من ملاقاتی با آقای مرادخانی داشتم. خود ایشان هم نظرشان این بود که بیشتر باید به موسیقی نواحی پرداخته شود و ظاهرا در سیاستگذاریها پرداختن به موسیقی نواحی جزو برنامههای اصلی بوده است.
قبلا پرداختن به موسیقی نواحی جزو برنامههای اصلی نبوده است؟
همیشه گفتهاند که بوده است، اما این اتفاق در عمل چندان رخ نداده است. برای احیای موسیقی نواحی باید کاری انجام دهیم که پیش از این نکردهایم چون اگر قرار بود کارهایی که پیش از این انجام دادهایم جواب بدهد، قطعا موسیقی نواحی درحال حاضر شرایطی کاملا متفاوت داشت.
پس اینکه دوباره میگویند پرداختن به موسیقی نواحی جزو برنامههای اصلی ماست، یعنی چه؟
تیتر جمله این است که آقای مرادخانی خودشان تأکید داشتند به موسیقی نواحی توجه خیلی بیشتری شود. یکی از اتفاقات مثبت در این دوره که آقای مرادخانی آمد، همان جشنواره کرمان بود. اگر بخواهیم به کم و کاستیهای جشنواره بپردازیم از بحث اصلی دور میشویم ولی بههرحال موسیقی نواحی، پتانسیلی باورنکردنی دارد، اما سرمایهها و امکانات موجود برای آن شبیه به یک شوخی است؛ مثلا ما به تعداد سازهایی که در ایران داریم، اثر پژوهشی ضبطشده نداریم یا آثار پژوهشی از سمت ناشر، بازخورد مالی آنچنانی ندارد. ما از طریق موسسات خصوصی روی موسیقی نواحی کار میکنیم و همانطور که میدانید هزینههای کار پژوهشی خیلی بالاست؛ مثلا اگر جایی مثل ماهور و باربد و ... نبود، خیلی از همین آثار هم که حالا موجود است تاکنون منتشر نشده بود.
شما ببینید مثلا ما به پرتغال سفری داشتیم. در این کشور یک رپرتوار در مورد موسیقی «فَدو» و گیتار «فَدو» وجود دارد. در طول سال صدها فستیوال در رابطه با این موسیقی از سوی بخشهای دانشگاهی و بخشهای آکادمیک در مناسبتهای مختلف برگزار و به آن پرداخته میشود. با این کار جذب توریست هم صورت میگیرد ولی باید در نظر گرفت که موسیقی نواحی ما فقط صرفا یک گونه موسیقی نیست و فراتر از مقوله هر ژانر ديگري كاربردي است و گستردگي دارد.
جشنواره دوای درد ما نیست
از چه نظر موسیقی نواحی ایران را فراتر از موسیقی میدانید؟
اینطور نیست که ما بگوییم ریشه موسیقی ردیفی ما از این است بلکه مجموعهای از موارد فرهنگی را شامل میشود؛ مثلا ما در موسیقی نواحی، مبحث گسترده فولکلور، ادبیات فولکلور، آیینها و تاریخ شفاهی را داریم که همین موضوع یک مبحث بسیار عمده فرهنگی است. پرداختن به موسیقی نواحی به صورت کلی، پرداختن به چندین مبحث بزرگ فرهنگی است که چند حوزه را هم دربرمیگیرد. دوای درد آن هم جشنواره فجر یا جشنواره نواحی نیست که یکبار در سال برگزار شود. از حیطه این بودجههایی که در اختیار وزارت ارشاد یا مرکز موسیقی قرار میگیرد هم خارج است.
اگر مقایسهای با کشورهای دیگر داشته باشیم، متوجه عمق ماجرا میشویم. حتی اهمیتی که کشورهای دیگر مانند کشورهای پیشرفته اروپایی برای موسیقی مناطق خود قایل هستند را نمیگوییم. همین ترکیه که بغل ماست سالانه صدها فستیوال تخصصی در زمینه موسیقی فولکلور خود برگزار میکند. جمهوری آذربایجان از نظر اقتصادی از ما ضعیفتر است و جمعیت کمتری هم نسبت به ایران دارد ولی موسیقی فولک خود را در سطح آکادمیک به صورت پایهای تدریس میکند و ترویج میدهد و در سرتاسر دنیا هم آنها را میشناسند.
متاسفانه موسیقی ما با این پتانسیل چنین شرایطی ندارد. بههرحال خیلی از بخشهای موسیقی نواحی ما شخصمحور بوده است. بعد از درگذشت حاج قربان، قلیچ انوری، پورعطایی و ... خیلی از موارد و مطالب هم در سینههای آنها زیر خاک رفت. درواقع ما گنجینهای از موسیقی نواحی را بدون اینکه به صورت تصویری، صوتی و مکتوب ثبت و ضبط شود از دست دادیم؛ گنجینههایی که به هیچ عنوان قابل بازیابی و جایگزینی نیست. امیدوارم در مورد استادان باقیمانده این اتفاق رخ ندهد.
خانم بهمني با توجه به صحبتهاي فرزندتان یعنی موسیقی نواحی ایران رو به زوال است؟
ما به این آبباریکهها هم برای امکان فعالیت اکتفا میکنیم؛ یعنی طبیعتا خوشحال میشویم که در جشنواره فجر به جای دو گروه موسیقی نواحی، پنج گروه حضور داشته باشند یا به جای پنج گروه، ١٠ گروه بیایند. من فکر میکنم یکی از اتفاقات مثبت جشنواره فجر امسال، همین مسأله افزایش گروههای موسیقی از لحاظ تعداد موسیقی نواحی بود. یک بخشی از آن مدیون دوندگی پیمان بود؛ چون هم از سنین کم ساز میزد، هم گروه داشت، هم علاقهمند بود و هم مسئولیت گرفت و تلاش کرد. اینکه آقای نوربخش و آقای مرادخانی این مسأله را در سیاستگذاریهای خود لحاظ و این تعداد را قبول کردند، بخش مثبت جشنواره بود ولی بخش دیگری هم وجود دارد که خیلی از اعضای موسیقی نواحی ایران در تهران نیستند؛ مثلا اگر گروهی میخواهد اجرا کند، باید اعضای آن از چندین شهر مختلف دور هم جمع شوند که باعث میشود مسأله اقتصاد این موسیقی نمود پیدا کند.
شاید بلیتفروشی برای موسیقی نواحی در جشنواره امسال با توجه به استقبالی که شد، بهتر بود. اما با مبلغ نهايي کمی که آن هم با تأخير به دست ميآيد شرایط خوب پیش نمیرود. در هر صورت ما الان موسیقیدانهایی شامل ١٠ نفر را از چند شهر مختلف از شیراز، فیروزآباد، آباده و... به اینجا آوردیم تمریناتی باید برای هماهنگی بیشتر انجام شود، البته دو، سه نفر از بچههای ما هم تهران بودند. اینها مواردی خیلی سخت است. پیگیری برای تأمین محل برگزاری تمرین، حضور بچهها و... کار آسانی نیست.
هزینههای برگزاری یک کنسرت موسیقی نواحی با بلیتفروشی تأمین نمیشود؟
درآمد حاصل از برگزاری یک کنسرت پاپ با هزار و ششصد بلیت صدهزار تومانی میشود صد و شصتمیلیون تومان ولی برگزاری یک سالن دویست نفری با بلیت ارزانتر و هزینههای بیشتری که گروههای موسیقی نواحی دارند، یکی از سختیهای بزرگ کار است. همچنین زمانی که باید برای قضیه گذاشته شود، ممکن است حتی خیلی از بچهها را دلسرد کند. البته امسال تا همین اجرای خود ما یک چیزی شاید برای عموم مردم به اثبات رسید که موسیقی نواحی این پتانسیل را دارد که اگر کمی به آن پرداخته شود، حتی در برابر موسیقیهای پاپیولار خودنمایی کند.
من اصلا راجع به ارزش موسیقی پاپ بحثی ندارم چون به هر حال ژانر خاصی است، محترم است و طرفداران خاص خود را دارد ولی فکر میکنم ما با همان تلاشهایی که به صورت شخصی انجام دادیم و هیچ کمک دولتی و ارگانی در کار نبوده، توانستیم نقش خود را ایفا کنیم. وقتی این موسیقی را به مردم معرفی میکنیم و شب نخست سالن پر میشود و تعداد بیشتری، متقاضی سانس دوم هستند، نشاندهنده این است که اگر ما خوراک خوب به مردم از موسیقی خوب و اصیلمان بدهیم، چرا آنها استقبال نکنند؟
چون این موسیقی چه از لحاظ ملودی، چه از لحاظ سازی و چه تنوع فضایی، منظورم فضایی است که هم موسیقی شاد، هم موسیقی مربوط به سوگ و هم موسیقیهایی که ریشه در فرهنگ خود مردم دارد، میتواند مخاطب را جذب کند. فکر میکنم یکی از محاسن جشنواره امسال این بود که این مسأله را به اثبات رساند.
میراث مدفون زیر خاک
همیشه گفته شده موسیقی نواحی نمیتواند نظر عموم جامعه را به خود جلب کند و یکی از دلایل به حاشیهرفتن موسیقی مناطق، عدم اقبال مردم است. شما با این صحبتها موافق هستید؟
همیشه میگفتند موسیقی نواحی مخاطبی ندارد و با این بهانه اجراهای این موسیقی را از جشنوارههای عمومی حذف میکردند؛ ولی خوشبختانه امسال استقبالها خیلی خوب بود. من از برخي گروههای دیگر هم خبر دارم. بهطور مثال «آوای موج» که متعلق به بوشهر است، استقبال خیلی خوبی از اجرای آن صورت گرفت یا گروههای دیگر که اکثرا بلیتهای آنها قبل از اجرا به فروش رفت. فکر میکنم این استقبال، علامت و نشانه خوبی برای مسئولان بود که از این به بعد به این موسیقی توجه بیشتری کنند ولی مسأله این است توجهی که ما از آن صحبت میکنیم، یک قصه تکراری است.
مثلا اینکه ما سال دیگر یک جشنواره داشته باشیم و تعدادی بیایند و بروند، دردی را دوا نمیکند. ما هر ساله تعداد زیادی از اساتید موسیقی نواحی را از دست میدهیم. با از دست رفتن اینها انگار بخشی از یک فرهنگ را از دست میدهیم. هر کدام از اساتید موسیقی نواحی که میمیرند، انگار یکی از ستونهای تختجمشید ذوب میشود و فرو میریزد چون آنها با خودشان دنیایی از تاریخ و فرهنگ را زیر خاک میبرند بدون اینکه ثبت و ضبط شده باشد. ما فرصت خیلی کمی داریم؛ حتی برای ثبت و ضبط صحیح موضوعات و مواردی که موجود است.
این نیست که ما تازه بخواهیم بیاییم برنامهریزیهای جدیدی انجام دهیم. خیلی از بیدلخوانیهایی که در سینه آقای پورعطایی بود دیگر به زیر خاک رفت و ضبط هم نشد. آقای قلیچ انوری میگفت من هنوز بیست و چند منظومه را حفظ هستم که نمیخواهم آنها را مفت بگویم. دوست دارم که قدرش را بدانند و بعد بگویم. آقای اسحاقی در حال حاضر زنده است و میگوید من یکدهم از آن چیزهایی را که بلدم، گفتهام اما دیگر برای چه بگویم، وقتی که قرار نیست از آن بهرهای ببرم یا برایم عایدات چه مادی و چه معنوی نداشته باشد.
خانم بهمني پیشنهاد شما برای حفظ باقیماندههای موسیقی نواحی این سرزمین چیست؟
فکر نمیکنم پرداخت به این موارد در یک سیاستگذاری کلان دولتی آن هم در حوزه مهمی مثل فرهنگ رقم اقتصادي بزرگی شود. شاید با هزینه یکی از بسیار مواردی که در جشنوارهها به صورت بیهوده و بیخروجی تولید میشود، بشود از تمام اساتید باقیمانده ثبت و ضبط خوب انجام داد و حداقل بتوانیم از این داشتهها برای نسلهای بعدی یک سندی را به جا بگذاریم. با این کار کسانی که فعال هستند، ترغیب و تشویق میشوند که این راه را ادامه دهند.
با توجه به گفته شما و تأیید بسیاری دیگر از کارشناسان این عرصه، دیگر فرصتی نمانده است. علی محمد بلوچ رفت و بعدیها هم میروند. اینکه امروز مسئولان ما بخواهند استفاده از موسیقی نواحی را به آزمون و خطا بگذارند، برای فعالان این عرصه قابل قبول است؟
بهطور مثال گروه ليان آقای شریفیان و گروههاي مردمي و مردمپسندي چون سازينه، گروه آقاي وحدتی و آقای رحمانپور و اسدپور و دیگران بارها و بارها سالنهای بزرگ را پر کردهاند. ما پیش از این هم تجربه استقبال گرم مردم از موسیقی نواحی را حالا با قرائتهای مختلف داشتهایم. بلیتفروشیهای خوبی بوده و به لحاظ مالی هم برد داشته است. از سوی دیگر سریالهایی با نگاه تقریبا مردمي آمدند و از موسیقی نواحی استفاده کردند، مثل سریال «پایتخت» و... كه با اقبال عمومي روبهرو شد.
در نتیجه اینکه امروز مسئولان ما بخواهند موسیقی نواحی را به آزمون و خطا بگذارند و در دوره سیودوم جشنواره فجر ما شاهد یک اتفاقی باشیم که بعد مسئولان درس بگیرند و در آینده بخواهند مثلا ظرفیت و سالن بدهند، به نظر میرسد مقداری عجيب و دور از ذهن باشد.
آقاي شش بلوكي شما فرزند بانویی هستید که در این عرصه کار کرده است و امروز خودتان هم بهعنوان پژوهشگر و منتقد و صاحبنظر در حال فعالیت در این عرصه هستید. با این توضیح به نظرتان یک مقدار برای آزمون و خطا دیر نیست؟
من هم موافقم. مادرم تأکید خیلی زیادی بر حفظ ملودیها دارند. حتی خودم گاهی اوقات در گروه سازهای کوبهای میزدم، همان سازهای کوبهای را مادرم خیلی تأکید داشت که وارد تکنیکهایی که مورد استفاده اصلی نیست، نشوم؛ یعنی در این حد وسواس روی ملودیهایم وجود داشت. در جشنواره فجر دو سال پیش که شب پروین بهمنی بود و یک شب را به اسم مادرم نامگذاری کردند، سالن پر شد.
در کنسرت قشقایی ما در تالار وحدت که با همکاری دفتر فرهنگی سفارت فرانسه برگزار شد، با اینکه قشقاییها خیلی جمعیت اقلیتی نسبت به بقیه قومیتها در تهران هستند، ما دو شب تالار وحدت را پر کردیم. شاید ٣٠درصد جمعیت حاضر در سالن قشقایی بودند. با اینکه یک موسیقی کاملا مخصوص قشقایی بود اما مردم سالن را پر کردند. نمیخواهم اشاره يا طعنهاي خداي ناكرده به گروهي خاص باشد ولی ما توانستيم بدون ذرهاي استفاده از جذابيتهاي عوامپسندانه كه به محتوا لطمه زده يا با آن همخواني نداشته باشد، سالنهاي بزرگي چون وحدت را پر كنيم.