حميدرضا جلاييپور در یادداشتی درباره دلایل حمایت از حسن روحانی در روزنامه شرق نوشت:
طرح بحث
همه از قرار اصلاحطلبان براي دفاع يکپارچه و يکصدا از روحاني بهعنوان کانديداي خود در انتخابات ٩٦ اطلاع داريم، بعضي از تحليلگران در زمستان ۹۵ از اين موضع انتقاد کردند. در اين نوشتار ابتدا برای نمونه نقد و مطالبات از اصلاحطلبان را (که از سوي يکي از منتقدان بيان شده) ذکر ميکنم، سپس دفاع خود را از موضعگيري اصلاحطلبان در حمايت بدون قيد و شرط از روحاني مطرح خواهم کرد.
نقد اصلاحطلبان
اين منتقد محترم ميگويد: «هر جريان سياسي در عرصه سياست خود را با «مجموعهاي از ارزشها» تعريف ميکند و با ميزان پايبندي به همان ارزشها هم ارزيابي ميشود. با پايينآمدن آستانه تحمل و دشوارترشدن حضور نيروهاي شاخص اصلاحطلب در قدرت سياسي، نقش اصلاحطلبان در عرصه سياست، بهصورت طيفي از «کنشگر» به «حامي» تغيير کرده است. اصلاحطلبان هرچه بيشتر مجبورند در بازي انتخاب بين گزينهها از «ارزشهاي» خود دست بکشند و به اشخاصي دورتر از شاخصهاي اصلاحطلبي راضي شوند، چراکه چهرههاي خوب و استوار اصلاحطلبان امکان حضور ندارند و ضعيفترها ماندهاند! به همين منوال جريان اصلاحطلبي هم مجبور شده عيارهايش را پايين بياورد و خود را همسطح کساني کند که حامي آنهاست، همانها که در اين سالها خيلي هم حاضر به سرشاخشدن با بخشهاي خاص نبودهاند و بههميندليل هم کمتر در خطر تحديد از طرف آنان بودهاند.
اين افراد الگوي رفتار محافظهکارانه را بهخوبي آموختهاند، ميدانند اصلاحطلبان مجبور به حمايت از آنها هستند، اين حمايت را میگیرند و در عوض، رفتار محافظهکارانه پيشه ميکنند تا در ساختار رسمي بمانند و در پی آن با اين رويکرد بهتدريج اصلاحطلبي را از مضمون تهي ميکنند.
بهعنوان نمونه براي عرايض بالا در عرصه انتخابات مجلس گذشته چهرههاي شاخص اصلاحطلب مجبور شدند بهجاي اينکه از «حق انتخابشدن آزادانه همه شهروندان دفاع کنند»، عقبنشيني کنند و به اين بيان برسند که «به تجديد نظر شوراي نگهبان خوشبين هستند». مثال ديگر ماجراي آقاي احمدينژاد است، بهجاي دفاع از حق يک شهروند - حتی شهروند مخالف عقايد ما- يعني حق کانديداتوري آقاي احمدي نژاد، يا سکوت کنند يا از حذف رقيب خطرناک استقبال يا اينکه، در برابر نقطهضعفهاي جدي نمايندگاني که با حمايت آنها به مجلس رفتهاند، سکوت کنند. آنها هيچ توضيحي درباره منطق راهيابي برخي از اعضا به فهرست انتخاباتي خود در شهر تهران جز روابط خانوادگي ندارند؛ اما اشتباهات و سياسيکاريشان را نميپذيرند. بهدليل اتحاد سياسي با آقاي هاشمي مشكلات آموزشي در دانشگاه آزاد را مطرح نميکنند.
در برابر مواضع طيفي از نيروهايشان در قضيه انتشار نوار آقاي منتظري سکوت ميکنند و خلاصه در همه اين موارد که براي بخشهاي مهمي از جامعه نقاط عطف مهمي بوده، «سياسيکاري» ميکنند، نه کنش اخلاقگرايانه و پايبند به ارزشهاي اصلاحطلبي در حوزه سياست. با اين شيوه بخش زيادي از جوانان را از دست ميدهند، به تعبير دکتر شريعتي هرچه بيشتر «حقيقت» را فداي «مصلحت» ميکنند. در نتيجه اين سياست، آنها «عملگرا» ميشوند.
در چنين شرايطي به ميزاني که اصلاحطلبان، سرنوشت خود را «بيقيدوشرط» به عرصه انتخابات و «جرياني که حامي آن هستند» و بازي سياسي قدرت و نه بازي «اصولي و هويتي» آن گره بزنند، ارزيابي جامعه نسبت به آنها بهمرور منفيتر خواهد شد و پايگاههاي خود را بهتدريج از دست خواهند داد. در اين ميان بازنمايي ضعيف از ارزشهاي اصلاحطلبي از سوی چهرههايي که اصلاحطلبان از آنها حمايت کردهاند، ازدسترفتن پايگاهها را تسريع خواهد کرد، اينگونه اصلاحطلبان به جايي خواهند رسيد که ديگر انتخاب آنها بين «بد» و «بدتر» براي جامعه بيمعنا خواهد شد.
ديگر «مصالحي» که آنها تشخيص ميدهند، به جهت تعارض با حقايقي که جامعه با آن درگير ميشود، درک نخواهد شد و آنها پايههاي اجتماعي خود را از دست ميدهند.و اين به معنايِ بيمعناشدن سياست خواهد بود و راه را براي پوپوليسم به معناي منفي آن هموار خواهد کرد.
راهحلهاي منتقدان:
آنها بر اين نظرند که حيات و ممات «اجتماعي» خود را به «انتخابات» گره نزنند و حتي در اين فاصله زماني کوتاه مانده تا انتخابات، درحاليکه هيچ رقيب جدياي هم مقابل آقاي روحاني نيست، از او «بيقيدوشرط» حمايت نکنند و روي مواضع اصولي خود بايستند؛ براي مثال اگر دولت، بعد از فرجيدانا، در «حوزه دانشگاه» عقبنشيني کرده و از ظرفيت مجلس همسوتر جديد هم استفاده نکرده است، اين رويکرد را نقد کنند و از دولت بخواهند برنامه خود را براي تحقق مطالبات تحققنيافته دانشجويان مانند فضاي امنيتي موجود، پوليشدن دانشگاه و خدمات آموزشي، جذب استادان بيصلاحيت براي عضويت در هيئت علمي دانشگاهها، بيکيفيتشدن آموزش و... مشخص کند. دانشگاه آزاد را نقد کنند و در کمترين مطالبه بخواهند مسئله آموزشي پيشآمده در تحصيلات تکميلي دانشگاه آزاد متوقف شود.
اگر دولت در اين چهار سال، در حوزه مسائل کارگران، معلمان و روزنامهنگاران، به شکلگيري اتحاديههاي مستقل کارگري، معلمي و روزنامهنگاري کمکي نکرده، اين عملکرد دولت را نقد کرده و اتحاد خود را با جامعه مدني پررنگتر کنند. اگر دولت به جوانان ميدان نداده اعتراض کنند، درباره مسائلي که در گفتمان آنها مغفول است حرف بزنند.
کمي از عرش «گفتوگوي تمدنها» به فرش «گفتوگو بر سر حداقل دستمزد» هم بيايند. به قول دکتر کاشي مسئوليت کاستيهاي خود در اين سالها را بپذيرند و به نقش خود در پيدايش نقاط منفي وضعيت فعلي يا کمکاريهايشان در واکنش به اين وضع اعتراف کنند تا «خود ازدسترفته بازيابي شود». توجه داشته باشند «الان وقت خيلي از کارها نيست»، «نبايد سياهنمايي کرد» و بايد با «همين که هست» بسازيم.
نتيجه اما اين شد که وجود دوگانهسازي، براي بخش مهمي از جامعه معناي خود را از دست داده است. بخشهاي مهمي از جامعه به اين مسئله فکر ميکنند که طرح اين دست دوگانهها بيشتر «بهانه»هايي است براي تنندادن به اصلاح و بازانديشي عملکرد درون ساختار رسمي. همه ما وظيفه داريم که اين نوع رفتارها را با شدت و حدت نقد کنيم؛ اما اين وظيفه نبايد ما را از بازانديشي نسبت به گذشته جريان اصلاحطلبي تاکنون بازدارد.
چه ميگويم
پاسخ نگارنده به انتقاد منتقدان در گروههاي تلگرامي را در سطح ملي مطرح ميکنم. مردم ميدانند اصلاحطلبان و رئيسجمهور دوران اصلاحات، حتي يک قدم هم عقب ننشستهاند. به اين علت که حداقليشدن مطالبات اصلاحطلبان مربوط به شرايط ناشي از شرایط است و نه بيغيرتي اصلاحطلبان. حتي مردمي که حامي اصلاحات هستند، استحکام روحاني را در رويارويي با «برجامستيزان» ميستايند.
توجه داشته باشيم که رکورد شفافسازي امور در دولت روحاني از زمان اصلاحات بيشتر شده است. با توجه به بحث فوق، راجع به راهحل منتقدان و راهحل نگارنده قضاوت کنيم. منتقدان ميگويند انتخابات را مرگ و حيات نکنيم. خب تصور کنيد اصلاحطلبان در انتخابات چنين کردند! بعدش چه ميشود؟ يعني مردم را رها کنيم و دولت روحاني را در برابر کانديداي تندروها بدون حامي بگذاريم؟ بعد چه ميشود؟ روحاني با «رأي کم» رئيسجمهور ميشود! آن وقت قرار است طبق نظر منتقدان اصلاحطلبان فتيله مطالبات را بالا ببرند! سؤالي که بايد از منتقدان بالا پرسيد اين است که در آن شرايط چرا دولت روحاني بايد ارزشي براي مطالبات اصلاحطلبان قائل شوند؟! به پيشنهاد نگارنده که حمايت بيدريغ از روحاني است توجه کنيد که سراسر «برکت» است.
اصلاحطلبان با دفاع از روحاني در جريان انتخابات پايگاه اجتماعي خود را تقويت ميکنند، او را وسط صحنه انتخابات و در برابر شگردهاي تندروها تنها نميگذارند. وقتي هم پيروز شد، اصلاحطلبان ميتوانند در تعامل نيروهاي جامعه مدني با دولت و حکومت، به صورت مؤثرتري عمل کنند؛ بنابراين من معتقدم اگر اصلاحطلبان، محکم و بدون شرمندگي و شرطگذاري از روحاني دفاع کنند، مطالبات درستي که در نقد قبلي طرح شد- که همان مطالبات اصلاحطلبان نيز هست- بهتر پيگيري ميشود.
توجه داشته باشيد که پويايي اصلاحات در جامعه مدني ايران در اين شرايط، همان خصيصهاي است که در ماههاي پيشرو دوباره عرصه عمومي ايران را جذاب و تماشايي ميکند. اوج سادگي است که اصلاحطلبان منزهطلبي کرده از کنار اين انتخابات بيتفاوت بگذرند، اينجا بازي قدرت به معناي منفي کلمه نيست و مصلحت قراردادن زندگي ٨٠ ميليون ايراني در ميان است.
انتقادات فوق از اين مزيت برخوردار است که پس از ذکر نقد، بر «راهحل» تأکيد کرده است. اگر «راهحل» مطرح نميشد امکان گفتوگوي روشنگر وجود نداشت. در نقد فوق به مطالبات درستي اشاره شده، اما در جايگاه راهحل اتفاقا معتقدم اصلاحطلبان براي پيگيري بهتر اين مطالبات بايد محکم و بدون شرمندگي و با سربلندي از روحاني دفاع کنند. همه ميدانيم که انتخابات براي جريان اصلي اصلاحطلبان پديده مهمي است.
انتخابات فرصتي را فراهم ميآورد تا بحثهاي مرتبط با امور عمومي به صورت جدي ميان مردم مطرح شوند؛ مردم راجع به نخبگان سياسي قضاوت کنند و در نهايت تکتک مردم ميتوانند به صحنه بيايند و تصميم بگيرند. در ضمن از نظر اصلاحطلبان انتخابات تنها يک «بازي صوري» نيست، بلکه نتايج انتخابات ميتواند در سرنوشت مردم تعيينکننده باشد (مثل انتخابات ۷۶، ۸۴، ۸۸، ۹۲ و ۹۴) و به نظر نميرسد انتخابات ۹۶ از اين قاعده مستثنا باشد. اگر رسانههاي اصلاحطلبان را دنبال کنيد، همانند دورههاي پيش، انتخابات ۹۶ را جدي گرفته و دو هدف را دنبال ميکنند. هدف اول اينکه «روحاني در ٩٦ با آراي بالا انتخاب شود». در دوره پيشروي راست افراطي در جهان و منطقه، پيروزي و رأي بالاي روحاني به نفع «مصالح ملي کشور» است.
اگرچه نارسايي در ايران هست ولي با توجه به شرايط جامعه سياسي ايران روحاني عملکرد سياسي، اقتصادي و فرهنگي خوبي داشته است؛ بنابراين اصلاحطلبان از روي ناچاري از روحاني دفاع نميکنند بلکه او را شايسته اين سمت ميدانند و اگر انتخابات در شرايطديگري هم برگزار ميشد باز اصلاحطلبان از روحاني دفاع ميکردند. هدف دوم اصلاحطلبان استفاده از فرصت انتخابات براي «تقويت پايگاه مردمي» اصلاحات است. تقويت اين حمايت اجتماعي از امور حياتي و متوازنکننده در سالهاي حساس پيشرو است.
هرچه اصلاحطلبان بتوانند مردم را بيشتر توجيه کنند و باوجود مشکلات مردم، آنها را به حضور بيشتر براي رأيدادن تشويق کنند، «حمايت اجتماعي» از اصلاحطلبي را تقويت کردهاند؛ البته کار پرزحمتي است و تنها با منزهطلبي و شيکصحبتکردن به دست نميآيد.
لطفا کلمه عقلانی رو لوث نکنید