bato-adv
کد خبر: ۳۰۵۰۴۶

«عقب ماندگی از غرب» در ناخودآگاه جمعی ایرانیان

در میان شاهان مختلف قاجار، ناصرالدین شاه وضعیتی متمایز از دیگران دارد. وی سه بار به اروپا سفر کرد و دستاورد این سفرهای سه‌گانه برای ما نه صنعت و تکنولوژی که سه سفرنامه‌ی البته خواندنی است که بیانگر شگفتی توام با حسرت وی نسبت به پیشرفت تمدن غربی است
تاریخ انتشار: ۱۲:۴۲ - ۱۶ بهمن ۱۳۹۵
فرارو- دکتر محمدعلی آتش سودا؛ اولین آشنایی ایرانیان با اروپای جدید به قرن دهم هجری و تماس بدشگون ایران و پرتغال در زمان سلطنت شاه اسماعیل صفوی باز می‌گردد. علت  این آشنایی نیز همانا درگیری‌های ایران و عثمانی و منافع مشترک ایرانیان و اروپاییان علیه این امپراتوری بودکه نهایتا به اشغال جزیره‌ی هرمز از سوی پرتغال انجامید.

پس از آن و در زمان سلطنت شاه عباس صفوی در قرن یازدهم، رابطه‌ای جدی‌تر میان ایرانیان و اروپاییان برقرار شد. تماس با انگلیس و تجهیز ارتش ایران با تعدادی سلاح سبک وآمدن برادران شرلی به عنوان مستشار برای تقویت ارتش ایران در مقابل دولت عثمانی و سرانجام اتحاد ایران و انگلیس علیه پرتغال، روابط ایران و اروپا را وارد مرحله‌ای جدید کرد.

دوران قاجار، دوره‌ی آشنایی جدی‌تر ایرانیان با اروپاست. دو حادثه‌ی مهم تاریخ اروپا در دوران قاجار عبارت است از انقلاب فرانسه (1789م.) در ابتدای ظهور قاجار و جنگ جهانی اول (1914م) در انتهای این سلسله. در این دوران  اروپا تحت تاثیر تحولات رنسانس و انقلاب صنعتی است.

قرار گرفتن نظام‌های پارلمانی به جای سلطنتی و فراگیر شدن اقتصاد مبتنی بر صنعت و افزایش ثروت اروپاییان در نتیجه‌ی استعمار منابع کشورهای عقب مانده، چهره‌ی شهرهای اروپایی را از آنچه که قبلا بود و از شمایل همچنان سنتی زندگی در جوامع عقب‌مانده و از جمله ایران متمایز کرد.

در همین دوره ضعف بنیه‌ی نظامی ایران در برابر زیاده‌خواهی روسیه و عثمانی باعث توسل جستن حکام قاجار به کشورهای اروپایی شد که البته نتیجه‌ای در بر نداشت و نهایتا بخش‌های بزرگی از ایران در نتیجه‌ی دو قرارداد گلستان و ترکمانچای از ایران جدا شد.

 از زمان سلطنت ناصرالدین شاه رفت و آمد ایرانیان به اروپا شدت گرفت. علاوه بر علاقه‌ی شخص شاه قاجار به سفر به اروپا، عوامل دیگری در ارتباط نزدیک‌تر میان ایرانیان و فرهنگ اروپایی موثر بود که از جمله می‌توان به تاسیس دارالفنون و تدریس معلمان اروپایی در این مدرسه و اعزام دانشجویان ایرانی به اروپا برای تحصیل علوم جدید اشاره کرد.

اما آنچه که از همان اولین تماس‌های ایرانیان با تمدن غربی رخ داد بروز نوعی بهت توام با حسرت در ایرانیان بود که باعث شد یک حس عقب‌ماندگی شدید در آنان به وجود آید.

در میان شاهان مختلف قاجار، ناصرالدین شاه وضعیتی متمایز از دیگران دارد. وی سه بار به اروپا سفر کرد و دستاورد این سفرهای سه‌گانه برای ما نه صنعت و تکنولوژی که سه سفرنامه‌ی البته خواندنی است که بیانگر شگفتی توام با حسرت وی نسبت به پیشرفت تمدن غربی است.

او در اولین سفرنامه‌ی خود در توصیف کارخانجات کروپ آلمان می‌نویسد: «یک ساعت به غروب مانده رسیدیم به کارخانه‌ی کروپ. مسیو کروپ خودش سر راه‌آهن آمده بود. شخص پیر بلندقد لاغری است. تمام این کارخانه‌ها را خودش به مرور ساخته است. توپ کل دوَل را از اینجا می‌دهد. انواع توپ‌ها از توپ بزرگ قلعه و توپ کشتی و توپ جنگ صحرایی همه اینجا ساخته می‌شود. دستگاه و کارخانه‌های بخار مثل یک شهر عظیمی است. پانزده هزار عمله دارد که به جهت همه خانه و نشیمن ساخته و خرج و مزد می‌دهد... به کارخانه‌ی چکش بخار رفتیم. چکش‌های غریبی است. مثل کوه و با زور بخار به انگاره‌ی توپ می‌خورد. به هر ترکیب که بخواهند آن را درست می‌کنند. وقتی که چکش به توپ می‌خورد زمین کارخانه صدا می‌کرد و می‌لرزید. چیز غریبی بود.» (سفرنامه‌ی ناصرالدین شاه، ص 60 و 61)

اما فقط کارخانه‌های صنعتی آلمان نیست که برای ناصرالدین شاه غرابت دارد. تمیزی و بزرگی خیابان‌ها و باغ‌های فرانسه هم برای او مایه‌ی شگفتی و غیر قابل توصیف است: «خیابان زیاد وسیعِ باصفا. تعریف آن‌ها کماهوحقه ممکن نمی‌شود مگر این که خود شخص همه را ببیند.» (همان، ص 137)

برخلاف ناصرالدین شاه، روشنفکران عصر قاجار که کم و بیش به اروپا سفر کرده بودند، در بیان عقب‌ماندگی ایران از اروپا زبانی انتقادی دارند که در آن حسرت و شکایت بر غرابت غلبه دارد.

حاج زین‌العابدین مراغه‌ای از روشنفکران معروف عصر قاجار است که در کتاب معروف خود یعنی سیاحت‌نامه‌ی ابراهیم بیگ با مقایسه‌ی دو تصویر متفاوت از یک سوژه‌ی واحد (وضعیت حاکم شهر) در ایران و اروپا بر عقب‌ماندگی ایران حسرت می‌خورد.

قهرمان داستان سیاحت‌نامه‌ی ابراهیم بیگکه یک ایرانی وطن‌پرست است و بیست سال از ایران دور بوده، برای عمل به وصیت پدر به ایران می‌آید. او در یک شهر کوچک حاکمی را می‌بیند که جلال و جبروتی خدای‌گونه دارد و بلافاصله وضعیت او را با حاکم لندن که مثل یک شهروند معمولی می‌زید مقایسه می‌کند و پس از آن می‌گوید: «آباد باشی ای ایران! حاکم شهری مثل لندن که هفت ملیون جمعیت دارد از هر جا به تنهایی می‌گذرد و احدی اعتنا به شان او نمی‌کند. ماشالله حاکم یک شهر کوچک ما اینقدر جلال و جمعیت دارد.» (سیاحت‌نامه ابراهیم بیگ، ص 71)

کتاب‌های عصر قاجار پر است از این مقایسه‌های میان زندگی و سیاست و فرهنگ و صنعت در ایران و اروپا که فقط به ذکر یک نمونه‌ی معروف دیگر بسنده می‌شود.

دهخدا در چرند و پرند خود داستانی دارد به نام صنیع‌الدوله. قهرمان این داستان یک دانشجوی ایرانی است که برای تحصیل به آلمان رفته است. یک روز عصر او در هوای سرد و برفی برلن قطاری را می‌بیند که مسافران آن با راحتی در واگن‌ها نشسته‌اند و به قول خودش «اتاق‌هاشان گرم، ناهار و شامشان حاضر، اسباب شست و شوشان مهیا و کتاب و روزنامه‌هایشان آماده، مثل این که درست توی خانه‌های شخصی خودشان هستند.» (چرند و پرند، ص 85)

او راحتی مسافرت با قطار در برلن را با مشقت مسافرت با قاطر در ایران مقایسه می‌کند و بلافاصله با خودش عهد می‌بندد که وقتی به ایران برگشت از همین راه‌آهن‌ها در ایران هم درست کند که بیان این مساله در داستان نشان از همان نکته‌ای است که قبلا ذکر شد یعنی: مقایسه میان وضعیت زندگی در ایران و اروپا و حسرت بر عقب‌ماندگی ایرانیان.

اما این حس عقب‌ماندگی که از همان سال‌های آغازین آشنایی ایرانیان با مدرنیته‌ی غربی در مردم به وجود آمد، بنا به دلایلی چند هرگز از ذهن آنان پاک نشد. در حقیقت این احساس با گذشت زمان و به دلیل عدم جبران عقب‌ماندگی ایرانیان از تمدن غربی و شکست‌های متوالی پروژه‌های توسعه در ایران، تبدیل به یک ادراک ماندگار در ناخودآگاه جمعی ایرانیان شد، چنان که در دوران متاخر نیز مداوم داستان‌هایی از مقایسه‌ی وضعیت زندگی در ایران و غرب خوانده و شنیده‌ایم که برخی واقعیت دارد و برخی مبالغه‌آمیز است.

واقعیت هم این است که رسوب حس عقب ماندگی نسبته به غرب در خاطره‌ی جمعی ایرانیان به مرور زمان، این احساس را تبدیل به یک اسطوره یا کهن‌الگوی قومی کرده است که نقشی مخرب در توسعه و پیشرفت کشور داشته و دارد.

عوارض سوء پیدایش این اسطوره در حافظه‌ی جمعی مردم ایران عبارت است از: الف: احساس یاس و ناامیدی از اصلاح امور. ب: مهاجرت گروهی نخبگان و حتی شهروندان معمولی در جستجوی زندگی بهتر به کشورهایی که گاه وضعیت بهتری از ایران ندارند. ج: حس بی‌تفاوتی مانندگان در داخل نسبت به نابسامانی‌های داخلی. د: کم شدن اعتماد به نفس در مردم و مسئولان و ابتلا به خودناباوری آنان.

واقعیت آن است که برای جبران عقب ماندگی ایران از قافله‌ی مدرنیته زمان زیادی از کف رفته است. نگاهی به کشورهایی چون ژاپن و کره و هند و حتی چین با پیشینه‌ی تمدن سنتی کهنه که توانسته‌اند در عین حفظ سنت‌های اجتماعی و فرهنگی خود، مدرنیته را هضم کنند، نشان می‌دهد که کنار آمدن با مدرنیته‌ی غربی چندان هم دشوار و متعذر نیست، اما بروز پدیده‌ای روان/جامعه‌شناختی که نگارنده آن را «هراس از تماس با غرب» می‌نامد، مانع از پذیرش مدرنیته در جامعه‌ی ایران شده است که در ادامه به این مقوله می‌پردازیم.

پس از آشنایی مقدماتی ایرانیان با تمدن غربی و مدرنیته، واکنش‌های متفاوتی از سوی طبقات مختلف اجتماعی نسبت به تمدن غربی ابراز شد. شاید بتوان گروه‌های مختلف اجتماعی را از جهت واکنشی که به مدرنیته داشتند، به دو دسته‌ی اصلی «بدنه‌ی اجتماع» و «مراجع فکری» جامعه تقسیم کرد که این دومی یعنی مراجع فکری خود شامل دو دسته‌ی دیگر یعنی روحانیون و روشنفکران می‌شد.

در میان روحانیون برخی همچون شیخ فضل‌الله نوری از اساس با مفاهیم مدرنیته همچون لیبرالیسم و ناسیونالیسم مخالف بودند و البته دامنه‌ی مخالفت آنان به جلوه‌های ظاهری مدرنیته نیز تسری می‌یافت.

برخی نیز همچون سید عبدالله بهبهانی ضمن حفظ ارزش‌های دینی، از این مفاهیم استقبال و برای تحقق بنیادهای مدرنیته همچون عدالت‌خانه و مجلس شورای ملی مبارزه می کردند.

در میان روشنفکران نیز کمابیش همین وضعیت وجود داشت منتهی از جهت مخالف؛ به این ترتیب که برخی همچون سید حسن تقی‌زاده معتقد بودند که برای ایجاد تحول اجتماعی در ایران باید «جسما و روحا و ظاهرا و باطنا» غربی شد (اگرچه بعدها از این اصل کوتاه آمد) و برخی هم بر این باور بودند که باید در کنار حفظ ارزش‌های سنتی، مدرن شد.

 با گذشت زمان روشنفکران ایرانی گرایش‌های گوناگونی از مارکسیسم تا ناسیونالیسم و اسلام‌گرایی را تجربه و برخی از آنان هم در طول زندگی خود از گرایشی به گرایش دیگر نقل مکان کردند که از معروف‌ترین آن‌ها می‌توان جلال آل احمد را نام برد که در ابتدا گرایش مارکسیستی داشت و سپس به مذهب روی آورد.

علی شریعتی نیز در ابتدا جزء خداپرستان سوسیالیست بود و سپس با تاکید بر مفهوم «بازگشت به خویشتن» به عرضه‌ی دین در قالبی جوان‌پسند و به عنوان یک گفتمان انقلابی اقدام کرد.

در مورد توده‌های مردم و نسبت آن‌ها با مدرنیته نیز باید گفت که آنان در کنش و واکنش‌های خود نسبت به سنت و مدرنیته، همواره دنباله‌رو این مراجع فکری بوده‌اند.

 قدر مسلم آن است که در این مختصر امکان بررسی و تحلیل تمامی جریانات سیاسی و اجتماعی که پس از آشنایی ایرانیان با مدرنیته‌ی غربی به وجود آمد، نیست. به جای این کار که قبلا در مقالات مفصل بدانها پرداخته شده است، نگارنده مایل است کلیت این جریانات را در سه گروه اصلی دسته‌بندی کند:

الف: طرف‌داران سنت منهای مدرنیته که از دید راقم این سطور به مرور زمان و با اصرار بر احتراز از مدرنیته، دچار عارضه‌ی «هراس از تماس با غرب» شدند.

ب: طرف‌داران مدرنیته منهای سنت که به دلیل عدم شناخت واقعیات اجتماعی و شکست پروژه‌های تحولی که در نظر داشتند، به مرور زمان سرخورده شدند.

ج: گروهی که قائل به هم‌نشینی سنت و مدرنیته بوده‌اند و به گمان نگارنده این دسته‌ی سوم به دلیل آشنایی با سنت‌ اجتماعی و فکری و عقیدتی ایرانیان از یک سو و لزوم پذیرش مدرنیته و هضم آن در جامعه از سوی دیگر، درک عینی‌تری از واقعیات جامعه‌ی ایران و نیز لزوم تحول آن داشته‌اند، اما صدای آن‌ها در گیرودار نبرد پرتلفات و متعصبانه‌ی طرف‌داران سنت و مدرنیته محو و گم شده است.

در مقاطع مختلف تاریخی ایران معاصر هر گاه که یکی از دو گروه سنتی‌ها یا مدرن‌ها قدرت را بر دست گرفته‌اند، به شدت بر گروه مقابل تاخته و به این ترتیب هر کدام به نوعی فرصت هم‌نشینی این دو جریان فردی و اجتماعی را از بین برده‌اند.

اما سوالی که در اینجا طرح آن ضروری است این است که: چرا جامعه‌ی ایرانی برای گذر از بحران‌های اجتماعی نیاز به  هم‌نشینی میان سنت و مدرنیته دارد؟ نیز باید پرسید که آیا اداره‌ی جامعه بر مبنای فقط یکی از این دیدگاه‌ها امکان‌پذیر نیست؟

پاسخ این است که بافت اجتماعی ایران در ذات خود کاملا سنت‌گراست و اگر این سنت‌گرایی نمی‌بود پس از گذشت سه هزار سال از پیدایی آن و بروز نبردهای سخت و سپس اختلاط‌های دیرپا با فرهنگ‌های دیگری همچون فرهنگ یونانی (حد فاصل هخامنشیان و اشکانیان)، فرهنگ عربی و اسلامی (در صدر اسلام)، فرهنگ ترکی (قرن چهارم تا ششم) فرهنگ مغولی (قرن هفتم)، دیگر اثری از مولفه‌های فکری آن نبود و حال آن که نمادها و نشانه‌های باور به این فرهنگ کهن پس از گذشت قرن‌ها هنوز هم در سنت‌های اجتماعی و فکری مردم ایران آشکار است و در مواقع لزوم الگوی واکنش‌های مردم بر اساس این مولفه‌های سنتی شکل می‌گیرد.

از سوی دیگر این فرهنگ به شدت سنتی، برای حل مشکلات اساسی و مزمن خود نیاز به توسعه‌ی فراگیر دارد؛ توسعه‌ای که شامل جنبه‌های مختلف اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و غیره است و تحقق آن جز با بهر‌گیری از دستاوردهای مدرنیته امکان‌پذیر نیست.

ایران امروزی دچار بحران‌های عمیق اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی است که هشدارهایش را در مقالات و نوشته‌های آگاهان می‌توان دید. برخی از مهم‌ترین بحران‌های پیش روی تمدن ایرانی عبارت است از: تضادها و تنش‌های قومی و دینی، بحران هویت در کشمکش میان سنت و مدرنیته، بحران خشکسالی و کمبود آب، فساد اقتصادی سیستماتیک، بروز فاصله‌ی طبقاتی شدید، بحران بیکاری و غیره.

راه حل این بحران‌ها نیز توسعه‌ای فراگیر است که شامل هم جنبه‌های مادی و هم جنبه‌های معنوی جامعه باشد. حقیقتی که هر دو گروه طرفداران سنت و مدرنیته و به ویژه حامیان سنت که بیش‌تر مراکز قدرت در اختیار آنان است باید بدان توجه کنند آن است که حل این بحران‌ها نیازمند حمایت بدنه‌ی اجتماع و ایجاد یک هم‌گرایی ملی از یک سو و استفاده از متخصصان از سوی دیگر است؛ متخصصانی که خاست‌گاه و پرورش‌گاه فکری اکثر آنان مدرنیته است.

باید دانست که پر کردن شکاف‌های قومیتی و دینی که شاید مهم‌ترین بحران پیش روی جامعه‌ی ایران باشد، جز با تکیه بر وجوهی از سنت که رواداری و مدارا را تشویق می‌کند و از قضا این وجوه در جوامع مدرن هم مقبول متولیان امر قرار گرفته امکان‌پذیر نیست.

نیز باید گفت که حل بحران‌های پیش‌گفته به شکل جزیره‌ای و به طور مستقل از هم نیست و در واقع حرکت در مسیر توسعه‌ی پایدار، یک حرکت همه‌جانبه است که در آن حل یک بحران، خود به خود به رفع سریع‌تر بحران‌های دیگر منجر می‌شود.

به عنوان مثال می‌توان توسعه‌ی اقتصادی و رفاه از پی‌آینده‌ی آن را مثال آورد که تحقق آن در مناطق اقلیت‌های قومی و دینی و کسب حدودی از حقوق شهروندی، مجال رشد تعصبات کاذب قومی و دینی را در این مناطق از میان خواهد برد.


حقیقت آن است که اگر جامعه‌ی ایرانی جامعه‌ای بسته و محدود بود یا این که در جهان معاصر می‌توانست همچنان بسته و در خود بماند و با حفظ ساختار فئودالی به حیات خود ادامه دهد، نیازی به توسعه با معیارهای جوامع صنعتی نمی‌داشت و اصل وجودی این نوشتار نیز زیر سوال می‌رفت، اما باید گفت که این جامعه در مسیر حرکت خود از جامعه‌ای با ساختار فئودالی به یک جامعه‌ی شهری تغییر شکل داده و از سوی دیگر به حدی از ارتباط با مدرنیته و جوامع غربی رسیده و شماری از مظاهر بنیادین جامعه‌ی غربی را اخذ کرده که دیگر راه برگشت ندارد.

تنها راه پیش روی جامعه‌ی ایرانی هضم تدریجی مدرنیته‌ی غربی و کمک گرفتن از دستاوردهای آن برای حل بحران‌های اجتماعی خود است.

صد البته این رابطه یک‌سویه نیست و تمدن ایرانی نیز به نوبه‌ی خود دستاوردهای ارزشمندی در حوزه‌ی اندیشه و فرهنگ دارد که می‌تواند آن ها را به جامعه‌ی جهانی عرضه کند و نهایتا دو طرف قضیه به درکی متقابل از هم نایل شوند.

نهایتا این که ایران امروز و به خصوص وجه سنتی شخصیت آن باید اعتماد به نفس پیدا کند و با تکیه بر این اعتماد به نفس بر هراس خود از تماس با مدرنیته فائق آید و به خصوص با بخش‌هایی از جامعه که به دلیل فراگیری رسانه‌های جمعی با مظاهر مدرنیته پیوند بیش‌تری خورده‌اند، ارتباط بگیرد. جامعه‌ی ایران به اندازه‌ی کافی از تضاد میان سنت و مدرنیته ضربه خورده است.

در حقیقت باید اقرار کرد که هم‌نشینی مسالمت‌آمیز این دو جریان اجتماعی دهه‌هاست که به تعویق افتاده و صد البته فرصت جبران مافات نیز تا قیامت نیست.

bato-adv
احسان
Iran, Islamic Republic of
۱۶:۲۰ - ۱۳۹۵/۱۱/۱۶
در زمان فعلی هم سنتی ها به کمتر از جنگ با غربی ها راضی نمیشوند .
جنگ در حقیقت نان دارد ولی برای چه کسانی
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۵:۵۶ - ۱۳۹۵/۱۱/۱۶
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
توهم
اشتباه در تحلیل
آرش
Iran, Islamic Republic of
۱۵:۴۰ - ۱۳۹۵/۱۱/۱۶
این احساس، بی دلیل هم نیست!
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۵:۲۷ - ۱۳۹۵/۱۱/۱۶
هركس قبول نداشته باشه كه ايران با اين روند پسرفت و درجا زدن،حداقل ٢٠٠ سال از غرب عقبه بايد به مشاعرش شك كرد
ناشناس
United States
۱۴:۴۶ - ۱۳۹۵/۱۱/۱۶
در خود اگاهمون خیلی پیشرفته تر هستیم ! مثلا در رانندگیمون !
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۹
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۱۹ - ۱۳۹۵/۱۱/۱۶
مقاله جالبی است پیشنهاد می کنم همه بخوانند
سینا
United States
۱۳:۴۷ - ۱۳۹۵/۱۱/۱۶
کشور ما در حال حاضر به شخصیتهایی همچون شادروان مهندس بازرگان نیاز دارد.از یک طرف فرنگ رفته و اشنا به تمدن غرب و حهان مدرن از طرف دیگر مفسر قران و اشنا به معارف اسلامی
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۴:۱۴ - ۱۳۹۵/۱۱/۱۶
تمدن غرب بر روی سکولاریسم و لیبرالیسم بنا شده است و تا زمانی که حاکمیت و روحانیون این موارد را قبول نکنند توسعه ای نخواهد بود.!!
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۴:۴۱ - ۱۳۹۵/۱۱/۱۶
آیا وضع کنونی ما نشانی از جلو ماندگی! دارد؟