انتقادها به قراردادهای تازه نفتی کموبیش فروکش کرده است. زنگنه در مصاحبهای گفته بود بعد از انتخابات مجلس این انتقادها بسیار کم شد. در واقع تب سیاست از دایره انتقادهای نفتی به او، يكباره خوابید؛ اما هم مخالفان برقرارند و هم انتقادها بر او و سیاستهایش ساری و جاری. تبارشناسی منتقدان و مخالفان او شاید در شناسایی جریانهای فکری و سیاسی امروز نفت، کمی راهگشا باشد.
مهدی افشار نیک در گزارش خود در روزنامه شرق نوشت:
زنگنه یک توسعهگر است، هرچند مدلش دولتی است و کمتر در آن بخش خصوصی و بازار به معنای واقعی جایگاهی دارد. ساخت مجتمعهای بزرگ پتروشیمی و گازی در دور اول وزارت نفتش که همه در سبد شرکتهای دولتی نشست، گویای این روند و جریان است. در توسعهگرایی او، جذب و جلب همکاریهای بینالمللی نقش اساسی و حیاتی دارد؛ در این مدل، هزینهکردن و ساختن تأسیسات از هزینههای عمومی کشور تقریبا جایگاهی ندارد.
براساس قالب زنگنه، خرج هر میدان و کاری باید از درآمدهای آتی همان میدان و پروژه تأمین شود. با این الگو قراردادهای بیع متقابل شکل گرفت و توانست ٢٣ میلیارد دلار جذب صنعت نفت کند يا روش فاینانس که در ساخت مجتمع پتروشیمی کارایی خود را نشان داد یا همین مدل تازه قراردادهای نفتی. این مدل توسعه با آن شکل از توسعه که با بودجههای سنواتی و عمومی کشور پیش میرود و در واقع کشور از جیب خود هزینه میکند، فرقی اساسی دارد. (مدل دولت قبل)
مدل زنگنه توسعهگرای دولتی است؛ از بالا به پایین و سرریزشدن سرمایهگذاری به پایین که بخش خصوصی در پیمانکاری و نه فرادست معنا میيابد. چیزی شبیه به مدل ماهاتیر محمد یا کرهجنوبی دهههاي ٧٠ و ٨٠ میلادی.روند خصوصیسازی معکوس و پر از اشکال دولت احمدینژاد که در واقع خصولتیسازی بود، روند توسعه سرمایهگذاریهای دولتی را به بنبست عجیبی کشاند، چرا که دولت حجم خود را نهتنها کاهش نداد و جای خود را به بازار نداد، بلكه یک بههمریختگی و شلختگی هم در سرمایهها و داراییهای دولت به وجود آورد؛ در واقع اینطور شد که الان شیرینی چغندر دولتیبودن در کام دولت نیست و فقط سفتی آن است که بر فرق سرش کوبیده میشود، طوری که اكنون نه دولت مقتدر اقتصادی داریم و نه بخش خصوصی توانا؛ نمونه بارزش صنعت پتروشیمی.
میتوان و میشد به زنگنه و مدیران این تیپی این اشکال را وارد كرد که چرا بازار در نظر شما اینقدر بیاهمیت است؟ چرا بخش خصوصی را در بازیهای کلانتان به یاری نمیگیرید؟ براي مثال در واردات بنزین يا قیمتگذاری بنزین و فراوردهها. چرا تضمینهای لازم را برای سرمایهگذاری سفت و مطمئن به بخش خصوصی نمیدهید. چرا موجب سرمایهگذاریهای بزرگ بخش خصوصی در ساخت مجتمعها نمیشوید؟ و چرا بخش خصوصی را در گرفتن سرمایه و تأمین مالی یاری نمیکنید. چرا مهمترین سرمایهگذاری غیر از دولت، از نظر شما خصولتیها هستند؛ مانند پروژه سیراف. یا اینکه از بین ١١ شرکت تأییدصلاحیتشده E&p فقط چرا یک شرکت واقعا خصوصی است و دیگران همه خصولتی هستند.
بله مهمترین نقدی که به زنگنه میتوان وارد کرد، ایجاد چالش بر مدل توسعه اوست، مدل او کمی منسوخ شده (البته نشانههای مثبتی در این دوران از او دیده شده است)؛ اما میزان و حجم این نقد خیلی کمحجم و ضعیف است. جالبتر اینکه، جبههگیری اصلی در مقابل زنگنه اصلا این چالش نیست؛ چالش اصلی او در واقع همکاری با شرکتهای بیناللملی است؛ او به توتالدوستی معروف است! او معروف به این است که شرکتهای خارجی را در نفت بیش از داخلیها قبول دارد و حاضر است برای همکاری با آنها روی هر توانمندی در داخل پا بگذارد.
اینها البته انتقادهایی است که موارد نقض آن بسیار دیده شده؛ اما وجه غالب نقدها به زنگنه همین مورد است. این نقدها از دو ناحیه با یک صدا اما با پایههای مختلف ابراز و بیان میشود:
١. جنوبیها. ٢ دلواپسها.
جنوبیها قدیمیترین منتقدان زنگنه هستند؛ مهندسان مخزنشناس که زنگنه را نفتی نمیدانند و درک او از مخزن را مساوی با درک او از گداخت رآکتور هستهای میدانند. شناختن مخزن چقدر اهمیت دارد؟ چرا جنوبیها روی این موضوع اینقدر مانور میدهند؟ بنا بر نظر مخزنگراهای نفتی اهواز، مخازن کربناته ایران فرق اساسی با مخازن ماسه سنگی عربستان دارد. نمیتوان انتظار تولید و برداشت مانند عربستان از میادین ایران داشت.آنها معتقدند فشار گاز و خلل و فرج سنگ مخزن در میدانهای ماسه سنگی بسیار بالاتر از برداشت از میدانهای کربناته است. ولی میادین کربناته (ایران) در برداشت دچار مسئلههای پیچیدهتری هستند و انتظار برداشتهای بالا مانند عربستان، نمیتوان از آنها داشت.
درک این موضوع از سوي وزیر و مدیران ارشد نفت از نظر جنوبیها خیلی مهم است، چرا که مسیر توسعه و سرمایهگذاری از نظر آنها کاملا تغییر میکند. دیگر اینطور نیست اول برای یک میدان هدفگذاری تولید کنیم و بعد در قرارداد و اجرا توقع داشته باشیم همان میزان تولید محقق شود؛ براي مثال اینکه الان برای غرب کارون ٧٠٠ هزار بشکه تولید هدفگذاری شده است، از نظر جنوبیها رفتاری ضد مخزن است، چرا که رفتار و شخصیت مخزن در هر دوره و هر سال متفاوت است و نمیتوان با بخشنامه و دستورالعمل چیزی به آن حکم کرد.
در مقابل این نقد البته تجربه بیع متقابل قرار دارد که نفتیهای تهراننشین معتقدند ٧٠٠ هزار بشکه به تولید نفت کشور اضافه کرده است. از نظر آنها پس میتوان براي توسعه و ازدیاد برداشت از میدان برنامهریزی کرد. جنوبیها البته این میزان تولید را رد میکنند و معتقدند این مدل توسعه نفتی، بر پایه اعتماد بیش از حد به شرکتهای بینالمللی است و باید پیکان این اعتماد به سمت داخل (اهواز) بچرخد. زنگنه و جنوبیها، کشوقوسهای فراوانی با هم داشتند؛ در دوره بیع متقابلها، جنوبیها سخت میتاختند و در گارد شدید با زنگنه بودند. پایانگرفتن دولت اصلاحات، افول همکاری با شرکتهای خارجی در نفت و تقویت پارادایم «ما میتوانیم» بود.
محور این پارادایم، جنوبیها بودند و بهترین عرصه، میدان آزادگان بود. دولت اول احمدینژاد در نفت، تقریبا دوران تفوق جنوبیها بود. دو وزیری که به قدرت رسیدند یا خود جنوبی بودند (نوذری) یا رابطه خوبی با آنها داشتند؛ اما دوره میرکاظمی، دوران خاص و عجیبی برای همه بود؛ بهخصوص اهوازیها. میرکاظمی با شاخصهای این جریان با بهروزترین حربه آن روز مقابله میکرد؛ آنها را از متن جریانات نفت راند و به حاشیه برد. شکراللهزاده و دیگر رفقا، اینقدر در این دوران اذیت و رانده شدند که از رقیب و حریف قدیمی یاد کردند؛ به نیکی یاد کردند، از بیژن زنگنه.
همین راندهشدن و بهنیکییادکردنها بود که در روزهای رأی اعتماد تابستان ٩٢، به کار زنگنه آمد و سیفالله جشنساز، نوذری، هامانه، شکراللهزاده و دیگر رفقا یاری کردند او رأی بیاورد که آورد؛ اما تدوین قراردادهای تازه نفتی، دوباره خط و شکاف سنتی را بین زنگنه و جنوبیها زنده کرد. اما اینها تنها مخالفان زنگنه نیستند... .
گروه دیگري که اینروزها مقابل زنگنه هستند و در جریان تدوین و تصویب قراردادهای تازه خیلی پرسروصدا بودند، دلواپسهای نفتیاند. میرکاظمی، زاکانی، بذرپاش و... .
انتقادهای اینان، با اینکه لحن نفتی دارد و از قرارداد و این قبیل امور سخن میگویند؛ اما ریشهاش سیاسی است. پایه اینها دانش مخزن نیست، رقابت سیاسی با زنگنه است، اما حربه و خاکریز اینان بعضا همان انتقادهای جنوبیهاست؛ مثلا به توتال حساس هستند؛ اما نه از زاویهای که جنوبیها میگویند. حرفشان این است توتال به یک آقازاده رشوه داده است، پس نباید دوباره به نفت ورود کند. هر وقت هم نفت میخواهد اوج بگیرد، یا در لاهه ایران برگ دیگری را در منازعه با کرسنت رو میکند، اینان بر آنچه فساد کرسنت مینامند، ذرهبین میگیرند.
لحن دلواپسها تند و سیاسی است؛ اما جنوبیها کارشناسی و محترمانه. فرق بین حسن تاش (منتقد نزدیک به جنوبیها) و هدایتالله خادمی است. فرق بین رسانهای مانند نفتنیوز است (تریبون جنوبیها) با سایتهایی مانند بعدازظهر، غروب یا نیمهشب نفت. که امروز مثل قارچ میرویند و فردا نیستند. جنوبیها در دولت احمدینژاد اصالت خود را گم نکردند و باز بر توان داخلی و مهندسی مخزن تأکید داشتند؛ اما دلواپسها در دوران احمدینژاد از قرارداد فرزاد که در قالب مشارکت در تولید بسته میشد، هیچ انتقادی نکردند؛ ولی امروز از قراردادهای تازه که بهمراتب سطح اختیار شرکتهای خارجی در آنها کمتر است، سخت انتقاد میکنند که چرا توان داخلیها را نادیده میگیرید و میدان را به توتال میدهید. میرکاظمی که امروز از نقدهای جنوبیها بر زنگنه بهره میبرد، خودش بدترین برخوردها را با آنها در دوره وزارتش داشت؛ اما سیاست امروز، ایجاب میکند از خود همپوشانی نشان دهد. خادمی که امروز صدایی بلند در حمایت از شرکتهای داخلی دارد، در دوران مدیرعاملی حفاری شمال، سفارشهای ساخت دکل را به چینیها میداد؛ ولی امروز مدافع ساخت داخل شده است!
حسن تاش چندی پیش در روزنامه «شرق» مقالهای نوشت که هر نوع نقدی را دلواپسی ننامیم. حرف درستی بود؛ جنوبیها با دلواپسها فرق دارند. هرچند دلواپسها امروز از تولیدات فکری و تحلیلی آنها علیه زنگنه بهره میبرند؛ اما زمانه نشان داده است اهوازیها زبان مشترک را با زنگنه پیدا میکنند؛ چهبسا پیدا کردهاند؛ اما دلواپسها تنها هدفشان رفتن زنگنه از وزارت نفت است. با این صورتبندی، اگر نقد لیبرالی بر زنگنه، میدان و عرصه خود را باز کند، مشخص میشود انتظارات بازار از او چیست و چه قدمهایی میتواند بردارد. زنگنه امروز با یک جریان بااصالت اما سختگیر و یک جریان سیاسی و بیریشه در نفت روبهرو است؛ اما جای بازار و نقد بخش خصوصی فعلا در این میدان خالی است.