یادداشت دریافتی- محمد شریعتیپور؛ نگاهی به استحاله مفهوم دانشجو در ایران به مناسبت روز دانشجو
انسانها علاوه بر تفاوتهای ظاهری از بعد آرمانها، اهداف، علایق، استعدادها و آرزوها نیز با هم تفاوتهایی اساسی دارند. همین تفاوتها است که منشا تنوع سبک زندگی در بعد فردی و اجتماعی حیات انسانی را میسازد. از همین روی گفتهاند که هر انسانی دنیای خود را میسازد و قصه خود را مینویسد.
دانشجو نیز به عنوان کسی که در حال سپری نمودن برههای از زندگی خویش است که نتیجه تصمیم اوست. تصمیم سازی امروزه دیگر تابع اراده و میل فردبه تنهایی نیست بلکه بسیاری از المانها و متغیرها در آن دخیل هستند که هم میتوانند تبعات مثبت و هم تبعات منفی فردی و اجتماعی داشته باشند.
از منطوق و مفهوم لفظ دانشجو این معنی به ذهن متبادر میشود که او شخصی است که در طلب دانش است و از همین روی در پی ارضاء حس کنجکاوی خویش است. تشنهای است که هرگز سیراب نمیشود و سالکی است که در طریق عشق به آگاهی و معرفت موانع را از پیش پای خود برمی دارد و مصمم به پیش میرود.
القاب و الفاظ و مدارک و عناوین برای او محلی از اعتنا ندارد و تنها آنچه که مهم است رسیدن به ستیغ معرفت و شناخت است. اگر چیز نویی بیابد چنان به ذوق میآید که گویی تن را یارای مقاومت در برابر روح نیست. پروانه وار بر گرد شمع علم ودانش میچرخد و ذوب در آن میشود.
این آن چیزی است که ما در احوال و اقوال دانشمندان بزرگ و مشاهیر عرصه علم و دانش از متاخرین تا متقدیم آنها خواندهایم و شنیدهایم.
از طرف دیگر نباید موفقیت و ارزش را صرفا در کسب علم و دانش دانست و از دیگر ساحتهای زندگی غافل گشت. چه بسیاری از افراد موفق بودهاند که عمر را صرف هنر، صنعت، کسب و کار، ورزش و ... کردهاند و به موفقیتهای چشمگیری دست یافتهاند.
حال سوال اینجاست که چرا ما به بیماری مهلک دانشجو شدن و دانشگاه رفتن مبتلا شدهایم و چنان در پی آنیم که حتی بیهیچ علاقه و استعدادی هم بازهم در پی موصوف شدن خود و فرزندانمان به وصف دانشجو هستیم؟
آیا این تب داغ ورود به دانشگاه که در کشور ما دارد جوانان ما را میسوزاند در سایر ممالک نیز همین گونه است؟
بیپرده باید گفت که ما در پارهای از فنون و تواناییها به غایت استاد هستیم. یکی از این تواناییها استحاله کردن هر چیزی است. یکی از آن چیزها نیز دانشجو است.
این سرزمین مهد پرورش دانشمندان بلند آوازهای بود و هست که بر تارک گیتی میدرخشند لیکن مهد تولید دانشجو نیز است. تو گویی که کارخانه دانشجو سازی ما با حداکثر ظرفیت و توان و در ۳ شیفت در حال تولید این محصول باارزش! است و مانند سایر محصولات به بازار مصرف آن نگاهی نمیکند و فقط رسالت خود را تولید این محصول استراتژیک میداند.
همین جا است که به برکت این کارخانه عظیم و ساختار مریض اطراف ما پر میشود از اقا مهندسان و خانم دکترهایی که به دلیل ضعف مهارت، سواد و خلاقیت روز به روز به سیل عظیم بیکاران تحصیل کرده اضافه میشوند و نهایتا سرخورده و ناامید به مشاغل غیر مرتبط روی میآورند.
از طرف دیگر نیز مسئولان به جای اصلاح ساختاری موضوع که ریشه در فرهنگ اجتماعی و اقتصادی ما دارد به دنبال ایجاد مشاغل ایستا و غیر پویا برای این قشر جامعه در عنفوان جوانی و انرژی هستند.
از همین روست که تمام ظرفیت و استعداد و انرژی یک جوان که برای او میلیاردها تومان هزینه شده است هدر میرود و این سیکل و چرخه معیوب در یک دور باطل میچرخد و بازهم هدر میرود هدر میرود و هدر میرود.
سخن بازهم از فرهنگ است. آری فرهنگ. این همان حلقه ایست که همه در پی آنند و نتیجه ضد آن است.
امروز دانشجوی ما در یک نسبت تامل برانگیز دیگر طالب هر چیزی است جز علم و این ریشه در فرهنگ دارد. ریشه در ساختار بیماری دارد که این فرهنگ خروجی آن است.
دانشجوی ما البته با همان نسبت، امروز یا به زور پدر و مادر یا به جبر جامعه مدرک گرا یا برای چند صباحی گریز از خدمت مقدس سربازی یا برای اتلاف وقت و خوش گذرانی و رفیق بازی یا برای یافتن همسر یا برای فرار از محیط خانه و خانواده یا برای فرار از بیکاری و به تبع آن حرف و حدیثهای اطرافیان یا به سبب چشم و هم چشمی و... و نه به جستجوی دانش پا به دانشگاه میگذارد.
انواع واقسام دانشگاهها و موسسات و آموزشگاهها و پردیسها و رشتهها که امروز دیگر بدون نیاز به کنکور و صرفا با داشتن مدرک دیپلم و بدون سنجش و ازمون مایه دانش و پشتوانه علمی فرد، دانشجو میگیرند تنها کاری که کردند، بیارزش نمودن علم و دانش بود و امروز ما شاهد تبعات و نتایج آن هستیم.
به هر حال این قصه سر دراز دارد که در این فرصت مجال آن نیست لیکن مفهوم دانشجو در زمانه و مکانی که ما در آن به سر میبریم استحاله یافته و معنای واقعی خود را ازدست داده است.
دانشگاه جای دانشجو به معنای واقعی خود است همانگونه که میدان ورزش جای ورزشکار است، همانگونه که صنعت جای صنعتگر است و ما نباید با رفتار خود در سطح فردی و مسئولان با سیاستهای اتخاذی خود در سطح کلان کاری کنیم که دانشگاه ارزش مبالغه آمیز پیدا کند و تب ورود به آن بیمورد بالا بگیرد و سایر بخشها ارزش واقعی خود را از دست دهند.
امری که ریشه در فرهنگ بر امده از مناسبات ما در سطح خرد وکلان در کشوردارد. امید است که به فضل الهی و همت مسئولین این قطاری که در مسیر اشتباه در حرکت است به مسیر اصلی خود باز گردد و دانش و علم فارغ از مدرک ارزش حقیقی خود را بازیابد و انسان به ما هو انسان در نگاه ما دارای ارزش باشد فارغ از هر حوزهای که در حال فعالیت است.