bato-adv
کد خبر: ۲۹۴۴۰۸

لابی‌ها چه نقشی در انتخابات آمريكا بازی می‌كنند؟

تاریخ انتشار: ۱۱:۵۵ - ۱۱ آبان ۱۳۹۵
فريد مرجايي، تحلیلگر مسائل بین الملل در روزنامه اعتماد نوشت: براي ناظران خارج از امريكا قطعا غامض است كه وزن و جايگاه لابي‌ها و مراكز قدرت در آن جامعه را به خوبي بسنجند. ممكن است اين پيش‌فرض وجود داشته باشد كه كشور امريكا مثل هر جامعه ديگري است، فقط در معيار بزرگ‌تر-- ولي اين طور نيست. دولتمردان (نمايندگان كنگره يا كابينه رييس‌جمهور) به عنوان نمايندگان منتخب مردم، قدرت كامل، لازم و مستقل براي طراحي سياست‌هاي كشور نداشته، و در نهايت مجبورند كه با لابي‌ها به تفاهم برسند. از طرفي، لابي‌ها در حقيقت نهادهاي قدرتمندي هستند كه منتخب مردم نبوده ولي سرمايه كلان در اختيارشان هست. از طرف ديگر، هر سياستمداري براي كمپين انتخاباتي خود به سرمايه چشمگيري محتاج است كه بايد به نحوي آن را براي كمپين خود فراهم كند.

ساختار اوبر- كاپيتاليسم جامعه امريكا، شرايط فرهنگي خاصي را ايجاد مي‌كند، كه مردم اين مناسبات را طبيعي پنداشته، و درك و اعتراضي به آن مناسبات غيردموكراتيك نداشته باشند. از همين جهت است كه بسياري از جامعه شناسان، خصوصيت دموكراتيك جامعه امريكا را محدود شمرده و فرآيند پلوتوكراسي (زرسالاري) را برجسته مي‌شمارند.

از آنجا كه پلاتفرم كانديداي حزب دموكرات، برني سندرز خواهان تحولات رفرميستي و دموكراتيك بود، لابي‌ها طبيعتا موضع مثبت و خوشي نسبت به وي نداشتند. اگر سندرز منتخب حزب دموكرات مي‌شد، برنامه وسيع آچمز كردن وي به وسيله لابي‌ها و مراكز قدرت آغاز مي‌شد. زماني كه وي در رقابت پيش انتخاباتي شكست خورد و كنار گذاشته شد، توجه جدي «سيستم قدرت» به سرنوشت انتخابات كاسته شد، چرا كه در طول تاريخ معاصر امريكا، قدرت همواره توانسته است كه از ظهور برني سندرز‌ها و آن گفتمان جلوگيري كند. در اين انتخابات رياست‌جمهوري، بعضي از لابي‌ها با صداي بلند حضور داشته، و برخي ديگر از لابي‌ها غيرمستقيم و بي‌صدا عمل مي‌كنند. عربستان سعودي به اتاق‌هاي فكر و نهاد‌هاي انديشكده در امريكا در سطح وسيع پول و دلار وقف مي‌كند. به صندوق اوقاف معتبر‌ترين دانشگاه‌ها كمك مالي كرده، به بنياد‌هاي مختلف مثل بنياد كلينتون كمك مالي مي‌كنند. عربستان با بوجه نجومي براي تسليحات نظامي و از طريق خريد اسلحه، سرمايه زيادي را به طرف اقتصاد امريكا سرازير مي‌كند– امسال بودجه نظامي عربستان از روسيه سبقت گرفت. كمك به فعال كردن كارخانجات اسلحه‌سازي، اشتغال ايجاد شده، نوعي سرمايه‌گذاري در امريكا تلقي مي‌شود. به عبارت ديگر، به همه مراكز و بازيگران اعانه و پول داده مي‌شود.

به طرق مختلف ديگري نيز سرمايه مالي به اقتصاد امريكا سرازير مي‌شود. مدت‌هايي است كه كشور‌هاي قطر و عربستان به عنوان سرمايه‌گذاري، اوراق قرضه دولتي امريكا مثل، Treasury Bonds و Treasury Bills را مي‌خرند. در ضمن، آنها سهام‌هاي بنگاه‌هاي مختلف خصوصي را نيز مي‌خرند Equities Trading، و بدين وسيله با سيستم مالي امريكا مرتبط شده‌اند. در كنار آن كشورهايي مثل نروژ، قطر و عربستان پول نفت را در صندوق معيني در ساختار Sovereign Fund نگه داشته، و از آن طريق نيز بخشي از سرمايه به بدنه اقتصاد امريكا منتقل مي‌شود. همه اينها، امتياز و كمك به اقتصاد امريكا است. ولي چند مثال ملموس ممكن است كه موضوع را بهتر ترسيم كند. چندي پيش شاهزاده عربستان، وليد بن طلال حدود ٦/٦ درصد سهام فاكس‌نيوز (دست راست‌ترين و صهيونيست‌ترين خبرگزاري) امريكا را خريده بود – كه سال گذشته اكثر آن پكيج سهام فاكس را فروخت، و فقط يك درصد را نگه داشته.

روزنامه گاردين اعلام كرد كه شاهزاده وليد همواره از روبرت مرداك سهامدار اصلي فاكس حمايت كرد. ولي مهم‌تر اينكه، وليد طلال بزرگ‌ترين سهامدار سيتي بانك Citigroup  امريكا است. به عنوان مثالي ديگر، شركت نفت سعودي آرامكو Aramco، غني‌ترين شركت نفتي دنيا، امسال اعلان كرد كه بخشي از آن را در بازار سهام خواهد فروخت. متخصصين بازار نفت، ارزش آرامكو را در حدود كمي بيش از ٢ تريليون دلار تخمين مي‌زنند. مقامات سعودي اعلام كرده بودند كه در دو سال آينده ٥ درصد آن به فروش خواهد رفت كه برابر است با ١٠٠ ميليارد دلار. فروش سهام در اين ميزان در بازار بانكي و مالي دنيا كار ساده‌اي نبوده و نيازمند مشاورين متخصص است، در نتيجه اين امور به بانك‌هاي سرمايه‌گذاري و شركت‌هاي غول‌پيكر امور مالي متحول مي‌شود. شركت‌هاي امريكايي همچون Citigroup يا J. P. Morgan، يا Morgan Stanley، يا Goldman Sachs.

اين بنگاه‌ها مشاوره مي‌دهند كه مثلا كشوري چون عربستان چگونه سهام صادر كرده و آنها را بفروشد، يا قوانين حقوقي آن معاملات را براي مشتري (آرامكو عربستان) تشريح مي‌كنند، يا براي فروش آن سهام‌ها، مشتري (آرامكو عربستان) را با خريداران سهام‌ها مرتبط مي‌كنند. بانك‌هاي اصلي سهام‌ها را خريده و بعد به ديگران و زيرمجموعه‌ها مي‌فروشند. بنگاه‌هاي مشاور‌ه‌دهنده امور مالي نامبرده بالا، از هر دو طرف معامله كميسيون دريافت مي‌كنند. براي فروش ١٠٠ ميليارد دلار از شركت آرامكو عربستان، كميسيون ٦/٠ در صد (برابر با ٦٠٠ ميليون دلار) به شركت‌هاي مالي امريكا براي سرويس مشاوره تعلق مي‌گيرد. اين نوع ارتباطات مالي روابط اين دو كشور را تقويت مي‌كند.

در عين حال، همكاري استراتژيك بين امريكا و عربستان همواره عميق و منسجم بوده است. به عنوان مثال، در برنامه‌هاي بحران‌سازي اكنون در سوريه و قبلا در نيكاراگوئه و افغانستان، كشور عربستان يك همكار قابل اتكاي امريكا بوده است. زماني كه كه دولت رونالد ريگان مي‌خواست به طور محرمانه با برنامه‌هاي بحران‌سازي دولت ساندانيستا در نيكاراگوئه را سرنگون كند، عربستان به نيابت از ريگان به شورشيان كونترا كمك مالي كرده بود. به طور مشخص روابط هيلاري كلينتون با عربستان بهتر از دولت اوباما است و خواهد بود. در اين راستا، سياست خارجي دولت خانم كلينتون نسبت به خاورميانه هم بيشتر با عربستان همخواني دارد. براي اينكه رقيب انتخاباتي خود را بكوبد، ترامپ يك الي دو بار صحبت انتقادي در مورد عربستان داشته است، ولي معاونش مايك پنس، برعكس ترامپ حامي سياست خارجي بوش، چني و هيلاري است.

پس در صورت پيروزي ترامپ در انتخابات، عربستان و شيخ‌نشين‌هاي خليج‌فارس نبايد از اين بابت نگران باشند. به طور خلاصه مي‌شود گفت كه لابي عربستان با راس ساختار قدرت در امريكا مرتبط بوده و فاقد هر نوع پايگاه اجتماعي در جامعه امريكا است. به خاطر همان نبود پايگاه اجتماعي در امريكا است كه با وجود وتوي پرزيدنت اوباما، ٩٧ درصد نمايندگان كنگره به مصوبه شروع دادگاه خسارت عليه عربستان راي دادند. در مقايسه با آن، آيپك لابي قدرتمند اسراييل در امريكا در اواخر قرن بيستم يك پايگاه اجتماعي قوي در جامعه بنا ساخته است. طرفداران آيپك در جامعه امريكا بسيار متشكل هستند، و به عنوان عقل واحد عمل مي‌كنند. اين لابي مي‌تواند هر سال ٦ هزار نفر را در كنگره سالانه‌اش در ماه مه دور هم جمع كند. بسياري از سناتورها، نمايندگان كنگره، و استاندار‌هايي كه به آينده سياسي خود اهميت مي‌دهند، در آن كنگره سالانه حضور پيدا مي‌كنند. تنها كانديداي رياست‌جمهوري كه در تاريخ معاصر از آيپك تمسك‌جويي نكرده و در كنگره شركت نكرد، برني سندرز بود.

لابي اسراييل در امريكا، چند دفتر در يك ساختمان در گوشه شهر واشنگتن نيست. بلكه لابي اسراييل يك فضاي فرهنگي حاكم در كل جامعه امريكا است. بسياري از اين بخش از نظر‌سازان در برنامه‌هاي تحليلي تلويزيون‌ها، و جرايد مختلف حضور و گفتمان غالب دارند. لابي‌هاي اسراييل فعال در امريكا – مثل آيپك – به جناح راست اسراييل متصل هستند، و اين فضاي مانور سياستمداران امريكايي را بسيار محدود مي‌كند. در عين حال بايد متذكر شد كه بسياري از امريكايي‌هاي يهودي‌تبار ليبرال در مطبوعات به طور منفرد از مذاكرات برجام حمايت كردند. استنباط اشتباهي است كه فكر كنيم، لابي اسراييل فقط يك سازمان (مثل آيپك)، يا چند اتاق فكر است. مقامات سازمان آيپك در دولت امريكا به طور مستقيم مسووليت كاري نمي‌گيرند. ولي افراد شبكه نومحافظه‌كاران (نئوكان‌ها) كه در مقام نهاد‌هاي استراتژيك بين‌المللي و امنيتي دولتي و غيردولتي مشغول‌اند، در خدمت همان هدف غايي هستند.

وقتي دونالد ترامپ در رقابت‌هاي پيش انتخاباتي به عنوان نماينده حزب جمهوريخواه انتخاب شد، تعدادي از شخصيت‌هاي نومحافظه‌كار (نئوكان) اعلان كردند كه از كانديداي حزب خودشان حمايت نكرده و از هيلاري پشتيباني خواهند كرد. در زبان «مودب» واشنگتن، عقاب‌هاي جنگ‌طلب را Internationalist  خطاب مي‌كنند.

نومحافظه‌كاران به طور پراكنده و متناقض موضع نمي‌گيرند و از آنجا كه تشكيلات منضبطي بوده، به صورت ديسيپلينه پيام مي‌دهند، هرچند گهگاهي به طرز خاموش. اواخر مشاهده مي‌شود كه عوامل نومحافظه‌كار (نئوكان) مدتي است كه نسبت به حمايت از هيلاري در ملأعام سكوت اختيار كرده كه در اين مقطع حساس، مبادا هيلاري يك چهره و ايماژ جنگ‌طلب پيدا كند– به عبارت ديگر، با چراغ خاموش حركت مي‌كنند. يادآوريم كه در كمپين انتخاباتي‌شان، برني سندرز و دونالد ترامپ به اين وجه هيلاري پرداخته و حساسيت ايجاد كرده بودند. اين در حالي است كه بعضي از «ليبرال‌هاي عقاب» (مرتبط به حزب دموكرات) علني، سياست خارجي نوين و متفاوتي از پرزيدنت اوباما را مطرح مي‌كنند.

مارتين اينديك Martin Indyk از صهيونيست‌هاي استراليا بود كه در دولت اسراييل مشغول به كار شد. سپس، در امريكا مدارك شهروندي وي را با عجله ترتيب دادند كه وي در زمان دولت بيل كلينتون بتواند در وزارت خارجه قرار گرفته و معاون مادلين آلبرايت شود. اكنون وي يكي از مديران اتاق فكرBrookings Institution است. روزنامه واشنگتن‌پست (٢، اكتبر، ٢٠١٦) چند روز پيش از وي نقل قول مي‌كند كه «هژموني (سلطه) امريكا كه بعد از جنگ جهاني دوم بنا شد، اكنون در خطر است. نكته اينجا است، كه چگونه آن را بازسازي كنيم.» خانم مادلين آلبرايت از اتاق فكر استراتژيك Atlantic Council نيز در قالب بيانيه‌اي مواضع شبيه به آن را نسبت با خاورميانه منعكس كرد (همان.)  واقفيم كه آلبرايت به شخص هيلاري و عقاب‌هاي حزب دموكرات نزديك است.

اتاق فكر استراتژيك ديگري به نام Center for American Progress - كه به تشكيلات حزب دموكرات نزديك است- در همين ماه اكتبر گزارش تحليلي منتشر و اعلان كرد كه در مقابل نفوذ ايران بايد ايستادگي كرد، و سياست خارجي پرزيدنت اوباما در خاورميانه تغيير داده شود. نومحافظه‌كاران (نئوكان ها) همواره بر آن بوده‌اند كه از نظر تئوريك، سياست سلطه جهاني امريكا Pax Americana را به منافع صهيونيسم گره زده و آن دو را در يك راستا ترسيم كنند. در طول كمپين انتخاباتي خود، دونالد ترامپ صحبت‌هاي پراكنده‌اي در مورد سياست خارجي كرده كه گاه متناقض بوده، و يك خط سنجيده را دنبال نكرده است. در نتيجه، اعتمادي به سياست وي به عنوان يك بستر حساب شده و منسجم ايجاد نشده.

از يك طرف قول باطل كردن قرارداد برجام را مي‌دهد، و از طرف ديگر، نكاتي را در مورد روسيه، پوتين، پيمان ناتو، خاورميانه و سوريه، منعكس كرده كه پارادايم واشنگتن (تشكيلات رسمي سياست خارجي) و نومحافظه‌كاران از وي فاصله بگيرند.

راست‌هاي مذهبي، بنيادگرايان مسيحي Evangelicalsدر حدود چهار دهه اخير، حزب جمهوريخواه از نظر فرهنگي و اجتماعي يك گفتمان متصلب و جزمي را پرورش داده، و در اين راستا با بنيادگرايان مذهبي ائتلاف سياسي برقرار كرده است. حزب جمهوريخواه فرهنگ راست را به راه انداخته تا براي تحريك طبقه كارگر سفيد پوست كه به خاطر مسائل فرهنگي، به پلاتفرم اقتصادي جمهوريخواهان راي بدهند –كه در حقيقت به نفع ٥ درصد بالاي جامعه است. پس بنيادگرايان مذهبي يكي از مهره‌هاي ائتلاف محافظه‌كاران شده‌اند. سال‌ها پيش نويسنده و تاريخدان معروف امريكا Gore Vidal مقاله‌اي در هفته‌نامه مترقي Nation نوشت، و خطاب به رهبران نومحافظه‌كار گفت كه شما به خاطر حمايت بي‌حد و مرز از اسراييل حتي با بنيادگرايان ناخوشايند همراه شده‌ايد. براي بنيادگرايان مذهبي مهم است كه چه نوع قاضي‌هايي به دادگاه‌ها منتصب مي‌شوند، چرا كه تصميمات دادگاهي، بسياري از قوانين و سياست اجتماعي را شكل مي‌دهد. لابي Evangelical مستقيما از ترامپ حمايت كرده و مخالف شديد مواضع ليبرال اجتماعي/فرهنگي هيلاري هستند. انتخاب مايك پنس براي معاونت ترامپ، هديه‌اي به بنيادگرايان بود.

بنگاه‌هاي بيمه بهداشتي private health insurance companies كه براي شهروندان امريكايي پوشش بيمه فراهم مي‌كنند، از بخش خصوصي بوده، و براي آنها سرويس بهداشت براي مردم به عنوان كالاي انتفاعي محسوب مي‌شود. در مقايسه با ديگر كشورهاي پيشرفته صنعتي دنيا، همواره بخشي از مردم امريكا در دهه‌هاي اخير از بيمه بهداشت محروم بوده‌اند. در دهه ١٩٨٠، سناتور ادوارد كندي (برادر كوچك‌تر جان اف كندي) از ايالت ماساچوست، به دنبال آن بود كه برنامه بهداشت همگاني را دنبال كند. ولي جامعه امريكا «بهداشت همگاني» را راديكال حساب مي‌كرد، و وي موفق نشد. در سال‌هاي ١٩٩٣، كه بيل كلينتون به عنوان پرزيدنت در كاخ سفيد مستقر بود، همسر خود هيلاري كلينتون را مامور كرد كه برنامه بهداشت همگاني را دنبال كند. شركت‌هاي توانمند بيمه بهداشت، برنامه هيلاري كلينتون را در آن زمان آچمز كرده، و جلوي عملي شدن آن را گرفتند.

آگاه بر اين سابقه و زمينه، پرزيدنت اوباما دريافته بود كه موفقيت برنامه بهداشتش در گروي  هماهنگي با بخش خصوصي است. هيلاري از برنامه بيمه بهداشت اوباما Affordable Care حمايت كرده، و گويا با بنگاه‌ها به يك تفاهم و دتانت رسيده باشد. ترامپ در شناساندن مواضع خود و پلاتفرمش -  نسبت به همه مسائل - خيلي ابهام‌انگيز است. از طرفي وي شخصا شناخت و دانش كافي در اين موارد ندارد، و از طرف ديگر، خيلي راحت‌تر است كه يك كانديد خود را به مواضع مشخص متعهد نكرده، و در كمپين انتخاباتي خود به صورت شعاري فقط يك موج و سپهر احساسي در مردم ايجاد كند: كه «من ناجي حق پايمال شده شما هستم»، همين. ترامپ از يك طرف از برنامه بهداشت اوباما انتقاد شديد كرده، ولي در عين حال غيرمستقيم القا مي‌كند كه همه شهروندان بايد دسترسي به بهداشت داشته باشند. مردم و بنگاه‌هاي بخش خصوصي نمي‌دانند كه اين مواضع متناقض را چگونه تعبير كنند كه آيا نسبت به برنامه دولتي بهداشت، موضع دموكراتيك چپ (بهداشت عمومي) دارد، يا برنامه سنتي جمهوريخواهان (خصوصي‌سازي)؟

شركت‌هاي نفتي، و شركت‌هاي داروسازي
pharmaceutical companies از ديگر لابي‌هاي قدرتمند در امريكا هستند كه در اين انتخابات صداي بلندي نداشته‌اند. در سال‌هاي گذشته اين استنباط وجود داشت كه شركت‌هاي عظيم نفتي مي‌توانند در سياست خاورميانه تاثيرگذار باشند. ولي در رابطه با ايران، در دو دهه گذشته، به طور تعجب‌آوري ثابت شد كه شركت‌هاي نفتي مغلوب سيستم سياست تحريم { محور، لابي اسراييل– نومحافظه‌كاران– كنگره‌} بودند. لابي اسلحه، N. R. A.) , National Rifle Association)  بر آن است كه براي فروش سلاح‌هاي گرم به شهروندان شرايط آزادي بي‌حد و مرزي داشته باشد. در اين راستا، لابي اسلحه به ماده دوم متمم قانون اساسي تكيه دارد. پلاتفرم حزب دموكرات‌ها معتقد است كه براي امنيت جاني افراد جامعه، سيستم قانوني نيازمند حداقل نظارت حقوقي است. چند سال پيش پرزيدنت اوباما مصوبه‌اي در اين مورد به كنگره فرستاد، و نظرسنجي‌ها نشان مي‌دادند كه ٧٥ درصد مردم از اين مصوبه حمايت مي‌كردند، ولي قدرت لابيN.R.A به حدي بود كه اكثريت نمايندگان كنگره مخالف مصوبه اوباما راي داده، و مصوبه تصويب نشد. در اين انتخابات لابي اسلحه از ترامپ حمايت كامل كرده، و مخالف شديد هيلاري كلينتون است.

براي يك شناخت كلي از سيطره لابي‌ها در حوزه سياسي امريكا مي‌شود به يك مثال ديگر اشاره كرد. روزنامه نيويورك‌تايمز چند روز پيش (٢٦، اكتبر ٢٠١٦) مطلبي را منتشر كرد كه بنگاه عظيم ارتباطات AT&T، حدود ١٠٠ لابي‌گر ثبت شده واشنگتن در اختيار دارد. اين مقاله مي‌افزايد كه در انتخابات امسال، لابي اين شركت در بين ١٠٠ سناتور امريكا، به ٨٥ سناتور حمايت مالي كرده است، و از بين ٤٣٥ نماينده مجلس، به ٣٧٤ نماينده كمك مالي كرده است.

ساختارشكني «سيستم قدرت» در جامعه امريكا پيچيده بوده و بيش از جمع تعداد همه لابي‌ها است. در اين چارچوب، مشاهده مي‌شود كه هيچ لابي با سياست خارجي و سپهر غالب آن موضع مخالف نمي‌گيرد.
bato-adv
مجله خواندنی ها