bato-adv
کد خبر: ۲۹۴۱۳۰
خشونت علیه مردان روند صعودی دارد؟

زنانِ بزن بهادر، مردانِ کتک‌خور!

مدام به من سرکوفت می‌زند، از پول و مال و منال برادرم تا موقعیت شغلی برادر خودش. چه‌کار کنم؟ وقتی با من ازدواج کرد همه شرایط من را می‌دانست. از کار خودم راضی‌ام ولی زنم همیشه پول دیگران را به رخم می‌کشد.

تاریخ انتشار: ۱۱:۵۵ - ۱۴ آبان ۱۳۹۵
فرارو- مدام به من سرکوفت می‌زند، از پول و مال و منال برادرم تا موقعیت شغلی برادر خودش. چه‌کار کنم؟ وقتی با من ازدواج کرد همه شرایط من را می‌دانست. از کار خودم راضی‌ام ولی زنم همیشه پول دیگران را به رخم می‌کشد.

به گزارش فرارو، چندنفر از مردان در زندگی‌اشان تجربه خشونت از طرف همسرشان را داشته‌اند. شاید به نظر بیاید که چنین‌ چیزی امکان ندارد یا اگر هم داشته باشد انگشت‌شمار است. اما واقعیت چبر دیگری است. آمارها نشان داده‌اند که پرونده‌های خشونت علیه مردان افزایش پیدا کرده‌ است.

طبق آمار مراجع قضایی خشونت علیه مردان روند صعودی داشته است. چنانچه تنها در استان مازندران این خشونت رشدی 21 درصدی را نشان می‌دهد.

سال گذشته در این استان 24 مرد مورد خشونت واقع شدند و امسال این رقم به 29 پرونده صعود کرده‌ است.

چنین آماری آیا خبر از رشد خشونت علیه مردان در جامعه ایرانی می‌دهند؟ آن‌هم در شرایطی که هنوز زنان زیادی بر اثر خشونت آسیب می‌بینند یا به قتل می‌رسند.

به گفته یک انسان‌شناس نباید به این آمارها نگاهی سطحی داشت؛ اگر قرار است از خشونت علیه مردان صحبت کنیم بهتر است جای آن را به افزایش خشونت در جامعه علیه همه‌ کس بدهیم.

به اعتقاد فاطمه سیارپور مسئله آن نیست که زنان دست بزن پیدا کرده باشند بلکه آمارها روند رو به رشد و نگران‌کننده خشونت در همه افراد جامعه را نشان می‌دهند.

در ادامه گفتگوی فرارو با این انسان‌شناس و عضو شورای مرکزی انسان‌شناسی و فرهنگ را را می‌خوانیم.

آیا زنان ایرانی امروز در جایگاهی هستند که بتوانند بر مردان اعمال خشونت کنند؟

در ابتدا باید گفت که خشونت در این جا با رویکرد اجتماعی آن مطرح است والا همه می‌دانیم که به مسئله خشونت در وجوه دیگر مثل روانشناختی، روانپزشکی و غیره هم می‌توان پرداخت که باید به متخصص آن مراجعه کرد.

در رویکرد اجتماعی هر چه بیشتر پیش برویم، با توجه به ابعاد و پیچیدگی‌های زندگی اجتماعی بر وجوه متعدد اجتماعی آن افزوده می‌شود. مثلاً تا چندی پیش خشونت‌ها مثلاً به چیزهایی مثل وندالیسم، خشونت شهری، و چنین چیزهایی دسته‌بندی می‌شدند و اصلاً سخنی از خشونت در فضای مجازی نبود.  اما کار به جایی رسیده که الان در کشورهای دنیا پلیس فضای مجازی شکل گرفته یعنی پلیسی که کارش مبارزه با خشونت در فضای سایبریست. چیزی که در ایران هم چند سالی است به راه افتاده است.

بنابراین ما با یک مفهوم سیال و پویا طرفیم که در عین حال بسیار پیچیده است. از یک سو با گذر زمان بر پیچیدگی آن افزوده می‌شود از سوی دیگر جامعه بشری از وجود آن با وجوه متعددش هیچ گاه خالی نبوده است.

حتی اسطوره‌های کهن آفرینش نیز بر این مفهوم در قالب روایت‌هایی مثل کشتن هابیل به دست قابیل در همه ادیان ابراهیمی اشاره داشته‌اند که در واقع این مثال نوعی خشونت آشکار است در مقابل یک روایت دیگر یعنی هبوط انسان به دست شیطان که دال بر وجود نوعی خشونت پنهان در ماجراست.  در حال حاضر هم یکی از پربحث‌ترین و تأثیرگزارترین جنبه‌های خشونت، خشونت رسانه‌ای است که در واقع دو جنبه مهم آشکار و پنهان را با هم دارد. حالا از مثال‌ها که بگذریم یکی از این وجوه متعدد، خشونت جنسیتی است.

خشونت جنسیتی نیز از اموری است که همیشه جوامع بشری با آن دست و پنجه نرم کرده‌اند ولی چون در موقعیتی هستیم که می‌توانیم درباره آن سخن بگوییم و حرف‌های خود را از طریق گوناگون منتشر کنیم، راه خود را به فضاهای آکادمیک بازکرده، به صورت تئوریک شناخته شده و از سوی دیگر در عرصه‌های عملی هم جمعیت‌ها و انجمن‌های زیادی در سراسر جهان علیه آن به مبارزه می‌پردازند.

در این میان یکی از وجوه متعدد خشونت‌های جنسیتی، خشونتی است که در خانواده‌ها، زنان علیه مردان و مردان علیه زنان دارند. بنابراین به لحاظ تئوریک ما با یک مسئله فرعی و از لحاظ واقعیت اجتماعی با یک پدیده بسیار مهم مواجهیم. حالا با این مقدمه به پرسش شما می‌رسیم. پرسش در واقع به دنبال تبیین جایگاه زنان و رابطه آن با بروز خشونت علیه مردان است. یعنی می‌خواهد بداند جایگاه زنان چه نقشی در اعمال خشونت آنها علیه مردانشان دارد.

اول اینکه نکته جالب آن است که حتی برخی از پژوهشگرانی که روی مسئله خشونت کار می‌کنند، خودشان از این منظر مورد خشونت هستند. در واقع اعمال خشونت بر کسی لزوماً ارتباط مستقیمی با مسئله سرمایه‌های فرهنگی، اجتماعی و نمادین خشونت کننده و خشونت شونده ندارد. به عبارتی اگر در پسِ این پرسش این مفهوم نهفته که با توجه به افزایش سرمایه‌های زنان در عرصه‌های اجتماعی در دهه‌های اخیر، پتانسیل اعمال خشونت آنان هم بالاتر رفته، باید گفت این مسئله نمی‌تواند بر داده مشخصی دلالت کند. به عبارتی این مسئله هم تعیین کننده هست و هم نیست، زیرابروز خشونت یک پدیده صرفاً مشخص در چارچوب‌های معین نیست.

البته مهم است که نقش زن و مرد در سیکل خشونت نسبت به یکدیگر مشخص شود. این که اینها زن و شوهرند یا مثلاً خواهر و برادر وحتی مادر و پسر یا پدر و دختر. ولی در عادی‌ترین حالت آنان را زن وشوهر در نظر می‌گیریم.

گاهی یک گفتگوی ساده زن و شوهر در یک خانواده می‌تواند به خشونت منجر شود یا اینکه یک گفتگوی متداول در یک خانواده، در خانواده دیگر خشونت تلقی شود.

باید توجه داشت اگر قرار است مسئله خشونت در خانواده میان یک زن و شوهر بررسی شود، به موارد زیادی باید توجه کرد؛ مثلاً اینکه پایه‌های رابطه زن و شوهر چگونه ریخته شده است؟ زن و شوهر در چه مواردی با هم تفاهم دارند و در چه مواردی نمی‌توانند مفاهمه داشته یا همدیگر را درک کنند؟ چه موارد ناگفته و مبهم و در عین حال مهم میان آنان وجود دارد؟ پدیده تقسیم کار بین آنان چگونه و با چه کیفیتی است؟ مسئله اقتصادی و سهم هریک از هزینه‌ها (در مورد زوجین هر دو شاغل) چگونه برنامه‌ریزی شده است؟ بر سر مسئله تربیت فرزند چه مشترک‌ها و چه تفاوت دیدگاه‌هایی هست؟چقدر به وعده‌های پیش از ازدواج عمل کرده‌اند و اگر این تیپ پرسش‌ها را ادامه دهیم به دهها پرسش تعیین کننده دیگر می‌رسیم که می‌توانند هر یک پتانسیل اعمال خشونت را داشته باشند.

پرسش‌هایی که در جوامع سنتی به خودی خود حل شده‌اند، یا به عبارتی اصلاً مطرح نمی‌شوند. اما در جوامعی که به سوی مدرن شدن حرکت می‌کنند، باید برای هر کدام پاسخ مشخص در چارچوب تعهدات خانوادگی و روابط زناشویی وجود داشته باشد.

بنابراین می‌بینیم که وجود سرمایه‌های بالارفته زنان، توانسته در سال‌های اخیر مطالبات آنان را از مردان به سطح بالاتری بکشاند، مثلاً اشتراکات و تفاوت‌ها بر سر مسئله تریبت فرزند در جوامع سنتی به خودی خود امر مهمی نیست، به عبارتی در سایه مردسالاری کاملاً امری پاسخ داده شده و در عین حال بی‌تنش است ولی همین پرسش به دلیل افزایش سهم زنان از مشارکت اجتماعی پدید آمده است.

به این ترتیب این نوع از برابری‌ها و مطالبات زنانه از خانواده بالاتر رفته ولی لزوماً نتوانسته مسئله خشونت در روابط میان زن و شوهر را حل کند. زیرا مسئله خشونت و مدیریت آن، یک مهارت اجتماعی و فردی و روانی است که به نظر می‎‌رسد افراد در سنین ازدواج و خواهان ازدواج از هر دو جنس باید آن را بیاموزند و درونی کنند. بنابراین زنان در جامعه ما هم این پتانسیل خشونت را دارند و هم ندارند. این بستگی به موارد و جزییات بیشتری دارد که همان طور که گفته شد باید دقیقاً مورد بررسی قرار گیرد.


آیا در آینده باتوجه به تغییر موقعیت اجتماعی زنان، شاهد اعمال خشونت بیشتری از جانب زنان خواهیم بود؟

تغییر موقعیت اجتماعی و افزایش سرمایه‌های مختلف زنان، لزوماً به معنی افزایش پتانسیل خشونت نیست. بلکه مهار خشونت و مدیریت آن یک مفهوم است که در کنار بسیاری از مهارت‌های لازم برای زندگی باید آموخته شود.

بنابراین هم احتمال افزایش خشونت از این منظر در جامعه هست و هم خشونت میان زن و مرد، لزوماً به دلیل افزایش سرمایه‌ها نیست. شما نگاه کنید سالانه ده‌ها محصول سینمایی تولید می‌شود که در خود به صورت عریان خشونت را به تصویر می‌کشد. در همین خاورمیانه‌ای که ما زندگی می‌کنیم، صدها کودک و زن و مرد از جنگ‌های مختلف تنها در طول یک روز آواره می‌شوند.

ما در دنیایی پر از خشونت زندگی می‌کنیم. تصاویر بازنمایی از تلویزیون و رسانه‌های دیداری و شنیداری دال بر خشونت مثلاً در میان آوارگان فلسطینی چقدر زیاد است. شما از صبح تا شب چقدر تصویر یک مادر که نوزاد یا جوان کشته شده و کفن‌پوشش را در آغوش گرفته مشاهده می‌کنید. خب همه اینها پتانسیل اعمال خشونت را در جامعه بالا می‌برد و از آن بدتر، خشونت را عادی‌سازی می‌کند. اینکه ما بیاموزیم خشونت امری عادی و طبیعی است و ذات انسان لزوماً خشن است. حتی اگر این فرض در نزد برخی از فلاسفه و نظریه‌پردازان دیگر پذیرفته شده باشد که اتفاقاً هم پذیرفته شده که انسان طبیعتی وحشی دارد، دلیلی بر اعمال خشونت و عدم توانایی مهار آن یا عدم کنترل عمدی آن از سوی هیچ کس نیست

بالارفتن پرونده‌های خشونت علیه مردان نشان‌دهنده چیست؟

این پرسش شما نیاز به ارائه آمار دارد که متأسفانه من به آن دسترسی پیدا نکردم. آمارهای ضمنی تأیید می‌کنند که خشونت علیه مردان در خانواده افزایش یافته است. باید دلایل این افزایش را سنجید. شاید یکی از مهم‌ترین دلایل آن میزان ابراز آماریست.

اینکه مردان بیشتر از زنان خشونت را گزارش می‌کنند. اینها چیزهایی است که باید مشخص شود. از سوی دیگر آمار متقنی از افزایش میزان خشونت در جامعه لازم است.

مشاهدات عادی  و روزمره  نشان می‌دهد خشونت در جامعه ما به طور کلی افزایش یافته مثال بارز آن نحوه رانندگی افراد است. مثلاً تقریباً هیچ کس خط عابر پیاده و حقوق پیاده را به رسمیت نمی‌شناسدو عبور کردن و عبور نکردن از خط پیاده یک معنا دارد در حالی که در کشورهای پیشرفته عبور یک پیاده از خط عابر به معنی ایستادن اتوماتیک در فاصله چند متری از خط توسط سواره است و نقض این کار توسط سواره می‌تواند به جریمه و شکایت از وی به خاطر ترساندن عابر پیاده منجر شود. از سوی دیگر همان طور که گفتیم بر مسئله خشونت عادی‌سازی رسانه‌ای شکل گرفته است.

مثلاً عده کثیری به دیدن صحنه اعدام می‌روند و با موبایل از آن فیلم می‌گیرند. یا شبکه‌های اجتماعی مملو است از صحنه‌های خشونت علیه کودکان، زنان، اقوام و غیره.

مثلاً گاهی شیرین‌زبانی یک کودک نوپا که مثلاً تازه از حمام درآمده و عریان است، در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌چرخد و هزاران بار دیده می‌شود و اتفاقاً افراد را شاد هم می‌کند ولی کسی از خود نمی‌پرسد حریم خصوصی یک کودک بی‌خبر از مناسبات جهان چگونه به راحتی نقض می‌شود، و اصلاً چرا باید نقض شود؟

نکته جالب در این بین آن است که بسیاری از این تصاویر را خود والدین این کودکان منتشر می‌کنند. حالا باید پرسید آیا والدین حقوق کودکان را می‌شناسند؟ یا صرفاً تحت تأثیر رفتارهای کودکی آنان واقع شده‌اند؟اینها مصداق بارز خشونت است.

بنابراین خشونت تنها مشاهده صحنه اعدام یا نزاع خیابانی نیست. بلکه هر روز مصداق‌های هرچه بیشتری پیدا می‌کند.

بنابراین براساس مشاهدات، خشونت زیاد است و این پدیدآورنده سیکلی است که می‌تواند هم بر خشونت علیه زنان در خانواده و هم بر خشونت علیه مردان در خانواده مؤثر باشد. در این میان به نظر هم می‌رسد که راه حل جلوگیری از بروز خشونت، در سطح روانی آموزش مهارت کنترل خشونت است و در سطح اجتماعی افزایش آموزه‌های حقوقی و اجتماعی آن است.
bato-adv
مجله خواندنی ها