٩سالی میشود که در زندان به سر میبرد. تاوان پس میدهد. تاوان یک اشتباه را؛ چند سال پیش بود که عاشق شد و درنهایت این عشق به جنون تبدیل شد.
پیمان شوهر زن مورد علاقهاش را کشت و به زندان افتاد. حالا ٩سال است که هنوز تکلیف پروندهاش مشخص نشده و در زندان زندگی میکند، اما این قاتل ادعا میکند
در این مدت توانسته قرآن را بهطور کامل یاد بگیرد و به همبندیهایش تدریس کند.
چندین تقدیرنامه گرفته و به یک معلم قرآن تبدیل شده است. حالا از دادگاه تقاضا دارد که به پروندهاش رسیدگی کنند تا تکلیفش مشخص شود. به خاطر اصرار مادر مقتول برای قصاص، در زندان مانده است، درصورتی که فرزندان مقتول رضایت خود را اعلام کردهاند.
حالا مادر مقتول باید سهم دیه نوههایش را بپردازد تا بتواند قاتل پسرش را بالای چوبه دار ببرد، اما تا امروز اینکار انجام نشده و پیمان همچنان منتظر است و در دنیایی بین مرگ و زندگی، نفس میکشد.
با این حال زندان روی او تأثیر منفی نگذاشته و باعث شده پیمان در زمینه یادگیری قرآن رشد کند و مرتب ازسوی مسئولان تقدیر شود. پیمان حالا از کردهاش پشیمان است و نمیداند چطور میتواند رضایت مادر مقتول را جلب کند. او از قضات دادگاه کمک میخواهد تا بتواند زندگی گذشتهاش را جبران کند.
تصادف مرموز
بامداد بیستویکم مهر سال ٨٦ بود. رسیدگی به این پرونده جنایی کلید خورد. آن روز یک پراید نقرهایرنگ به درهای درحوالی جاجرود سقوط کرد. وقتی مأموران برای بررسی موضوع راهی محل حادثه شدند، جسد یک مرد به نام امیر ٣٧ساله در داخل پراید نقرهایرنگ کشف شد. مأموران پلیس در ابتدا گمان کردند که این مرد قربانی تصادف رانندگی شده، اما در بررسیهای بعدی مشخص شد که این مرد پابرهنه است.
برای همین کارآگاهان به موضوع مشکوک شدند، چراکه یک مرد با پاهای برهنه در داخل خودرو نمیتواند باشد. برای همین جسد به پزشکی قانونی منتقل شد و پزشكي قانوني نیز علت مرگ را خفگی اعلام کرد. بنابراین فرضیه جنایت قوت گرفت و کارآگاهان جنایی تحقیقات خود را دراینباره آغاز کردند.
جنایت پس از ارتباط پنهانی
در ادامه تجسسها بود که پلیس به رابطه پنهانی همسر امیر به نام زهرا با یک مرد جوان به نام پیمان پی برد. وقتی موضوع رابطه پنهانی این زن و شوهر فاش شد، مأموران پیمان ٢٦ساله را بازداشت کردند. در بازجوییها بود که پیمان به قتل امیر اعتراف کرد و گفت: «چند وقتی میشد که به زهرا علاقهمند شده بودم. برای همین به خاطر عشق زیادی که به او داشتم، با همدستی خود زهرا و برادرم به نام محسن و یکی از دوستانم به نام اکبر دست به این جنایت زدم و امیر را به قتل رساندم.»
با اعترافات این مرد، زهرا و اکبر و محسن نیز دستگیر شدند و همگی به جرمهای خود اعتراف کردند. بنابراین پس از بازسازی صحنه جنایت، پرونده برای رسیدگی به شعبه ١١٣ سابق دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
صدور حکم قصاص
بعد از آن پیمان به اتهام قتل و زهرا و اکبر و محسن نیز به اتهام معاونت در قتل در این شعبه محاکمه شدند. دراین جلسه قيم سه فرزند مقتول از طرف فرزندان این مرد، برای قاتل پدرشان تقاضای قصاص کردند. مادر مقتول نیز به صورت جداگانه درخواست قصاص را مطرح کرد.
سپس پیمان به هیأت قضائی گفت: «من علاقه زیادی به زهرا داشتم و میخواستم هرطور شده با او ازدواج کنم. برای همین نقشه قتل شوهرش را کشیدم. میخواستم امیر را از میان ببرم تا بتوانم به زهرا برسم، اما به تنهایی نمیتوانستم نقشهام را عملی کنم. برای همین، از برادرم و یکی از دوستانم کمک گرفتم. شب حادثه نیز، نیمههای شب بود که با کلیدی که از قبل از زهرا گرفته بودم، وارد خانهشان شدم و امیر را خفه کردم. بعد از آن جسدش را در داخل خودرواش گذاشتم و آن را از بالای دره به پایین پرتاب کردم.»
بعد از صحبتهای متهم اصلی پرونده، اکبر و محسن نیز به جرم خود که همدستی با قاتل بود، اعتراف کردند. در ادامه این جلسه نیز زهرا به هیأت قضائی گفت: «پیمان معلم خصوصی پسرم بود و به خانهمان رفتوآمد میکرد. آن زمان من مشکلات زیادی با شوهرم داشتم. امیر معتاد بود و زندگیمان همیشه با دعوا و بحث همراه بود.
امیر فقط به اعتیاد و مواد فکر میکرد و هیچ مسئولیتی در قبال زندگیمان قبول نمیکرد. برای همین وقتی دیدم که پیمان به من علاقهمند شده، با او درددل کردم و از اختلافات با شوهرم به او گفتم. پیمان هم برای اینکه بخواهد به من کمک کند، کلید خانهمان را گرفت. میگفت میخواهد امیر را ادب کند، ولی او را کشت، اما من هیچ نقشی در قتل نداشتم چون اصلا درجریان ماجرا نبودم.»
درپایان این جلسه بعد از صحبتهای متهمان، هیأت قضائی وارد شور شدند و پیمان را به قصاص، سهسال زندان و ٩٩ ضربه شلاق محکوم کردند. محسن و زهرا نیز به اتهام معاونت در قتل به ١٥سال زندان و شلاق محکوم شدند. اکبر نیز به ١٠سال زندان محکوم شد.
درخواست تعیین تکلیف
احکام صادرشده به تأیید قضات شعبه ٣١ دیوانعالی کشور و به مرحله اجرا درآمده بود که پیمان توانست رضایت سه فرزند قربانی را جلب کند. او یک ملک به آنها داد و رضایت را جلب کرد، ولی در این میان مادر مقتول حاضر به گذشت نشد.
به همین دلیل از آنجایی که مادر مقتول باید سهم دیه ٣ نوهاش را بپردازد و بعد از آن پیمان قصاص شود، این قاتل ٩سال در زندان بلاتکلیف ماند. تا اینکه او طبق ماده ٤٢٩ قانون جدید مجازات اسلامی طی یک نامه از قضات دادگاه خواست تا تکلیفش را مشخص کنند. بنابراین صبح دیروز رسیدگی به پرونده او ازسوی قضات شعبه دهم دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد.
دراین جلسه که به ریاست قاضی محمدباقر قربانزاده برگزار شد، پیمان به هیأت قضائی گفت: «٩سال است که انتظار میکشم. در این سالها توانستم رضایت فرزندان مقتول را جلب کنم، اما مادر او که در یکی از روستاهای دورافتاده غربی کشور زندگی میکند، حاضر به گذشت نیست. از طرفی پولی هم برای سهم دیه نوههایش ندارد که بپردازد.
به همین دلیل است که نه اعدام میشوم و نه آزاد؛ در این سالها هر شب کابوس میدیدم. زندگی با مرگ همراه بود و روزهای سختی را سپری کردم. با این حال توانستم در ٧سال گذشته قرآن را بهطور کامل یاد بگیرم و معلم قرآن شدم. به همبندیهایم قرآن آموزش میدهم و حتی چندین تقدیرنامه نیز از مسئولان زندان گرفتهام. باور کنید که نگاهم به زندگی تغییر کرده و توبه کردهام. میخواهم بعد از آزادی یک زندگی جدید برای خودم بسازم تا گذشتهام جبران شود. برای همین از قضات دادگاه تقاضا دارم که به من کمک کنید.»
بعد از صحبتهای متهم، در پایان هیأت قضائی وارد شور شدند تا رأی نهایی درباره این پرونده را صادر کنند.