bato-adv
کد خبر: ۲۹۰۲۹۲

رضایی: بعد از آزادی خرمشهر می‌توانستیم وارد خاک عراق نشویم

تاریخ انتشار: ۱۳:۲۲ - ۰۴ مهر ۱۳۹۵
دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام شامگاه شنبه سوم مهرماه 1395 در برنامه زنده «تیتر امشب» در شبکه خبر با گرامیداشت هفته دفاع مقدس گفت: درود می فرستم به روح بلند حضرت امام که فرمانده این دفاع مقدس بودند  به ویژه شهدا و جانبازان عزیز و بالاخص جانبازان شیمیایی که هنوز درگیر دفاع هستند و هر چند مدت خبری می شنویم که یکی از ایشان به عروج الهی می رسد و شهید می شود.

مجری برنامه به عبارت جعبه سیاه جنگ و باز شدن این جعبه  اشاره کرد و از فرمانده سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس در این مورد سوال کرد. دکتر رضایی گفت: جعبه سیاه همانطور که از اسمش پیداست مکالمات خلبانان با هم و با مرز رادار فرودگاه ها است. مغر تصمیم گیری ها و اقداماتی که داخل هواپیما و بیرون هواپیما صورت می گیرد. جنگ هم همینطور است. جنگ هم جعبه سیاهی دارد که مراکز تصمیم گیری و مکالمات فرماندهان با یکدیگر و تحولاتی که رخ داده در جنگ و  پاسخ فرماندهان به حوادث در جنگ دادند این قسمت هنوز برای مردم باز نشده است.

آنچه باز شده بیشتر صحنه های بیرونی جنگ است. خط مقدم و درگیری ها و  پیشروی ها و شکست ها است. اما چگونگی اش در آن جعبه سیاه است، چرا بعضی جاها عدم فتح داشته ایم، در آن جعبه سیاه است. آن جعبه وقتی باز می شود بسیاری از حوادث روشن می شود که مثلا چگونه ما در کربلای پنج یا فاو تصمیم گرفتیم یا چه بحث هایی در جریان بوده و چه مسائلی گفته شده . این قسمت ها هنوز پخش نشده و خوشبختانه ما الان حدود سی هزار نوار ضبط شده داریم. به تعبیری می شود گفت که جعبه سیاه همین سی هزار نوار ضبط شده است که تنها تکه های از آن در مجلاتی چون نگین چاپ کرده باشند. تا الان این کار به طور کامل انجام نشده اما به مرور این کار صورت می گیرد.

من مایلم قبلا سعی می کردم وارد این حوزه ها نشوم و پرهیز می کردم. حتی خاطراتم را هم منتشر نکرده بودم. اما الان دو سه سال است که شروع کردیم و اولین بخش خاطرات من، با عنوان کتاب راه بیرون آمده است  و چند روز پیش صدو بیستمین جلسه تاریخ شفاهی را ضبط کردیم و احتمالا با شصت جلسه دیگر توضیحات من به پایان می رسد و  بعدا در فرصتی در دوران حیات من یا بعد از من این خاطرات چاپ می شود. الان مثل گذشته برای خودم محدودیتی قائل نیستم و سعی می کنم حقایق جنگ را بازگو کنم.

دکتر رضایی در پاسخ به سوالی که مهمترین نقدی که شما به راهبردهای نظامی داشتید و دارید چیست گفت: معمولا جنگ ها پیچیده ترین رویدادهای سیاسی کشور ها هستند. جنگ که تنها نبرد خط مقدم بین رزمندگان و دشمن نیست. یک بخش از جنگ صحنه نبرد است، یک بخش جنگ عده و عده نیروها است. یک بخش از جنگ مسائل اقتصادی است . یک بخش آن روحیه یک ملت و آمادگی برای فداکاری است. همه اینها در کنار هم نتیجه جنگ را مشخص می کنند. جنگ  تنها تیراندازی دو گروه به طرف هم نیست.

استاد دانشگاه جامع امام حسین گفت: تصور نسل سوم و چهارم انقلاب باید نسبت به حادثه جنگ روشن شود. به این موضوعات کمتر پرداخته شده است. جنگ پیچیده در کشورهای با تجربه ای که صدسال و دویست سال تجربه اداره حکومت داری دارند، به خوبی اداره می کنند.  

اما در ایران ما یک سال و نیم تجربه حکومت داشتیم. مسوولانمان و یا فرمادهان جنگمان تجربه حکومت داری نداشتند. برادران عزیز ارتش ما در هیچ جنگی شرکت نکرده بودند. حالا یک جنگ بزرگ در ابتدای حکومت داری حاکمان و فرماندهانمان اتفاق می افتد. یکی از دلایلی دشمن فکر می کرد صد در صد موفق می شود همین بود. مثلا در بعد سیاسی مقام معظم رهبری و آقای هاشمی رفسنجانی بیشترین نقش را داشتند. مخصوصا آقای هاشمی در صحنه های عملیات می آمد و حضور پیدا می کرد. هر دو عزیز تجربه حکومت داری نداشتند. یک مقدار آشنایی با مسائل نظامی داشتند. تجربه حکومت داری که مثلا چهل سال و پنجاه سال تجربه حکومت داری داشته باشند. نداشتند. خود ما فرماندهان هم در جنگی شرکت نداشتیم.

قبل از انقلاب کار چریکی می کردیم و  اسلحه را می شناختیم اما کاری که بیاییم و جنگ را اداره کنیم در تجربه ما نبود. هم دولتمردان ما و هم نظامیان ما تجربه حکومت داری نداشتند. جنگ این تجربه را می خواهد چرا که در جنگ باید ملتی را بسیج کرد. دیپلماسی و  سیاست خارجی دارد. چند اتفاق مهم افتاد که ما توانستیم از این جنگ سرافزار بیرون بیاییم. یکی اینکه مسوولان سیاسی و فرماندهان نظامی ما، انسان های شجاع و هوشمندی بودند. مقام معظم رهبری که ریاست شورای عالی دفاع را بر عهده داشتند و آقای هاشمی که بعد از سال 62 به عنوان فرماندهی آمدند افراد بسیار شجاعی بودند و قدرت یادگیری فراوانی داشتند. البته فرماندهی هم داستانی دارد که بعدا توضیح می دهم. یک اتفاق که می افتاد از آن ده درس می گرفتند و در عملیات بعدی و در دیپلماسی بعدی از تجاربشان استفاده می کردند.

مجری برنامه سوال کرد، آیا در جنگ عملیاتی بوده که بهتر بود انجام نشود؟ رضایی گفت: قطعا چنین عملیاتی بوده است. والفجر مقدماتی را به جای چند مرحله، فقط یک مرحله اش را انجام می دادیم کافی بود. در کربلای چهار هم باید گردان های کمتری را وارد می کردیم.

مجری پرسید، حضرت امام در جریان این عملیات ها بودند، سرلشکر رضایی تصریح کرد: امام در جریان جزییات قرار می گرفت. امام دخالت نمی کرد. جز در مواردی که تذکراتی می داد یا به آقای هاشمی یا به من و برادرمان صیاد شیرازی.
 
مجری برنامه در مورد سخت ترین عملیات سوال کرد. رضایی گفت: از نظر فشارهای دشمن، عملیات فاو بعد از اینکه گرفتیم در پدافند 75 شبانه روز، بدون اینکه شبها بخوابیم پیوسته و مستمر جنگ داشتیم. در عملیات کربلای پنج 20 شبانه روز از زمین و آسمان گلوله می بارید. زمین مثل غربال شده بود.

رضایی در پاسخ به این سوال که موفق ترین عملیات را کدام می دانید گفت: عملیات فاو یعنی والفجر 8  و کربلای پنج بود.بیشترین شهید هم در کربلای پنج بود. بیشترین شهید را به خاطر شدت آتش و تمرکز آتش داشت. چون ما داشتیم به بصره نزدیک می شدیم و آتش دشمن متمرکز بود.

مجری پرسید اگر بار دیگر فرمانده سپاه در دوران دفاع مقدس می شدید، همان راهبرد و مسیر را طی می کردید؟ رضایی تاکید کرد: مسیر همان می بود. بعضا در فرماندهی اصلاحات جدی می دادیم. در عملیات ها رعایت می کردیم. در بعد غافلگیری بیشتر رعایت می کردیم. در بعضی عملیات ها با احتیاط بیشتری عمل می کردیم. در کربلای چهار بجای 30 گردان می توانستیم با 15 گردان بفهمیم که دشمن کجا ضعیف است و کجا قوی است. کربلای چهار در حقیقت مقدمه ای شد برای کربلای پنج .این سی گردان از بین نرفتند ولی قطعا  گردان های کمتر تلفات کمتری می دادند. یا در در بعد سیاسی اگر جنگ تکرار شود، تصمیم گیری مان را تغییر می دهیم.

در دفاع مقدس بعد از آزادی خرمشهر می توانستیم وقفه شش هفت ماهه بدهیم و وارد خاک عراق نشویم. اعلام هم می کردیم که اگر دولت عراق خواسته های ما را عمل نکند ما وارد عراق می شویم. حتما او به ما پاسخ نمی داد. اما خود ما بدون اینکه چنین سند تاریخی ایجاد کنیم، سرمان را انداختیم پایین و از مرز عبور کردیم. شاید از تجربه بودن ما بود. اگر دوباره آن فرصت تکرار می شد حتما در سر مرز جنگ را متوقف می کردیم و خواسته های خودمان را در مورد قرارداد الجزایر و خساراتمان مطرح می کردیم.این شاید تاثیری از نظر عملی  نداشت اما از نظر سیاسی و سندی به درد امروز ما می خورد. یا در بحث های فرماندهان و دوستان سیاسی شاید بهتر می توانستیم یکدیگر را قانع کنیم.

دکتر رضایی گفت: در سال اول جنگ نقد ما به راهبرد نظامی آقای بنی صدر این بود که هر کس که هر چیزی می گفت قبول می کرد، مثلا جناب آقای ظهیرنژاد معتقد بود که ما باید از دزفول برویم، آقای فلاحی معتقد بود که ما باید از اهواز حرکت بکنیم. ستاد جنگ آبادان می گفت باید از آبادان و ماهشهر شروع کنیم. ایشون قدرت تشخیص نداشت و این نظرات را یکی یکی عمل کرد و در همه شکست خورد. سال اول جنگ راهبرد نظامی نداشتیم. در سال دوم که از عملیات ثامن الائمه شروع کردیم راهبرد ما بسیار تفاوت کرد. اول حصر آبادان را شکستیم. در عملیات طریق القدس آمدیم و به مرز رسیدیم. جبهه راه را دو تکه کردیم. تکه شمالی را با فتح المبین انجام دادیم. تکه جنوبی را با بیت المقدس انجام دادیم و رسیدیم به مرز.

مساله این شد که وارد خاک عراق بشویم یا نشویم؟ بعضی می گفتند چرا جنگ بعد از آزاد سازی خرمشهر ادامه پیدا کرد. اینجا بحث هایی صورت گرفت. مادیدیم که اگر سر مرز بمانیم و آتش بس را بپذیریم ممکن است چند وقت بعد آتش بس خنثی شود و هر سه چهار سال این مساله تکرار شود و اینطوری معلوم نبود جنگ کی تمام شود. گفتیم ما که می خواهیم دهها لشکر سر مرز بگذاریم برای حفظ آتش بس. عبور می کنیم از مرز و پشت اروند می ایستیم که  با یک نیروی کمی در دوران آتش بس، هزینه های سنگینی را

چهل پنجاه سال به ملتمان تحمیل نکینم.

سرلشکر رضایی گفت : بعد از شکست در عملیات رمضان نقد ما شروع می شود. آن موقع اختلاف افتاد بین ما. ما فرماندهان می خواستیم تا سقوط صدام جنگ را طراحی کنیم و لازم بود که همه کشور وارد بشود.

آقای هاشمی اما معتقد بود که اگر ما یک  عملیات موفق انجام بدهیم آبرومندانه جنگ تمام می شود. در این بحث نمی توانستیم ایشون را قانع کنیم، ایشان هم نمی توانست ما را قانع کند. هر دو برای خودمان استدلال های محکمی داشتیم. حضرت امام معتقد بود تا سقوط صدام بجنگیم. وقتی بین ما اختلاف پیش می آمد امام می گفت از شورای عالی دفاع تبعیت کنید. آقای هاشمی تصمیماتشان را با نظر مقام معظم رهبری هماهنگ می کردند و بعد می آمدند به ما می گفتد که تصمیم این شد. البته عرض کردم تا قبل از عملیات خیبر خود مقام معظم رهبری یک سال فرماندهی را بر عهده داشت. قبل از ایشون من و برادرمون صیاد جنگ را اداره می کردیم.

 از والفجر مقدماتی به این طرف آقای هاشمی و مقام معظم رهبری فرماندهی می کردند. هیچ کسی حق وتو نداشت. معمولا اقناعی بود اگر هم اقناعی نبود، ما تبعیت می کردیم. مثلا ما اختلاف نظر پیدا کردیم. نقد هم داشتیم. اما آنچیزی که عمل کردیم به نظر خودمان عمل نکردیم، چون ما اصلا امکانات کل کشور را نداشتیم. امام می فرمود از آقایون تبعیت کنید،نظرمان را به امام می گفتیم. وقتی می دیدیم نمی شد، حرفمان را کنار می گذاشتیم و به نظر مسوولان کشور عمل کردیم.

استاد دانشگاه جامع امام حسین (ع) گفت: ما در صحنه جنگ دو حوزه فعالیت داشتیم. یکی میز دیپلماسی بود که اول جنگ تا آخر جنگ شرایط امام تغییر نکرد. آقای ولایتی که زحمت مذاکرات را با تیم خبره شان داشتند هیچ گاه شرایط میز مذاکره را تغییر ندادند. امام تا آخر بر حرف خود ماند. نیروها باید برگردند به مرزهای بین الملل. صدام باید محاکمه بشود و غرامت باید پرداخت بشود. آنچه در میز مذاکره بود، تغییر نکرد. اما در بیرون از این میز از آزادسازی سرزمین هامان را می گفتیم تا سقوط صدام یا حتی اینکه راه قدس از کربلا می گذرد. بعضی ها در تطبیق این دو نمی توانند خوب عمل کنند و لذا در پذیرش 598 گرفتار می شوند. امام در صحنه نبرد می گفت تا سقوط صدام ولی در میز مذاکره سقوط صدام شرط نبود. بعضی ها در تحلیل جنگ به میز مذاکره تکیه می کنند بعضی ها به صحبت های حضرت امام در صحنه نبرد. اینها مکمل هم هستند.

چرا که اگر حداقل شرایط ما در میز مذاکره را اگر نمی پذیرفتند، ما تا قدس پیش می رفتیم. ما اگر توان داشتیم تا آنجا می رفتیم. یعنی اگر دولت با امکاناتش می آمد پشت رزمندگان، ما تا آنجا پیش می رفتیم. نکته دیگری که باید بگویم و مهم است این است که اگر فقط اداره ایران و انقلاب اسلامی اگر تجربه جنگ را داشته باشیم می توانیم تا دویست سال دیگر کشورمان را اداره کنیم آنقدر درس و تجربه در سیاست خارجی، در سیاست داخلی، در اقتصاد، در نظامی گری، در ساخت سلاح و ... هست که به اندازه 200 سال تجربه داریم. یک نمونه اش در دیپلماسی برجام است. در این رویداد، ایران یک طرف میز بوده و همه قدرت های بین الملل یک طرف دیگر میز بودند و اقداماتی که اینها انجام دادند، هر چند ما در برجام نقدهایی داریم اما اداره برجام توسط مقام معظم رهبری و دولت و تیم مذاکره کننده ، یک دیپلماسی فوق العاده پیشرفته ای را دارد به نمایش می گذارد از یک کشور جهان سومی که به دلیل تجربه ای است که در دیپلماسی جنگ داشتیم. آن تجربه در همه ابعاد به ما کمک کرد.

تجربه جنگ اگر ما فقط در اداره ایران و در انقلاب اسلامی اگر ما فقط همین اداره جنگ را می داشتیم تا 200 سال آینده می توانیم کشورمان را اداره کنیم.

یعنی آنقدر درس و تجربه در سیاست خارجی و داخلی، اقتصاد، نظامی گری و ساخت سلاح و مهمات، در ارتباط دانشگاه ها با جنگ به اندازه 200 سال ما تجربه داریم. یک نمونه آن دیپلماسی برجام است. هرکسی دیپلماسی برجام را مطالعه کند، که ایران یک طرف میز مذاکره بود و همه قدرت های بین المللی دیگر در طرف دیگر میز بودند و اقداماتی که ایران انجام داده ، هرچند که  ایده آل ما نبوده است و ما نقدهایی داریم، اما اداره برجام توسط مقام معظم رهبری و دولت و تیم مذاکره کننده یک دیپلماسی فوق العاده پیشرقته ای را دارد نشان می دهد آن هم از یک کشور جهان سومی؛ این به دلیل تجربه ای است که ما از دیپلماسی جنگ داشتیم. در حقیقت آن تجربه به ما کمک کرد تا بتوانیم یک راه بهتری نسبت به گذشته طی کنیم. من می خواهم بگویم در همه ابعاد جنگ، دولتمردان و فرماندهان ما را آبدیده کرد و یک دانش فراوانی را در همه ابعاد برای ما درست کرد و حکومت داری و تجربه حکومت داری را 20-30  سال جلوتر انداخت.یعنی ما در اثر این جنگ20-30 سال بیشتر توانستیم حکومت داری را یاد بگیریم.

دکتر رضایی در پاسخ سوالی که در مورد سالهای آخر جنگ و بیانات سیاسیون در خطبه های نماز و تریبون های دیگر از جمله نهایی سخن می گفتند بیان داشت: البته این سخن جنبه تهدید داشت و شدنی هم بود، اما مشکلی که ما داشتیم و هیچگاه به این نقطه نرسیدیم این بود که ما عقیده داشتیم که باید تا سقوط صدام پیش برویم ولی دوستان سیاسی ما می گفتند ما با یک عملیات هم می توانیم جنگ را به پایان برسانیم. وقتی ما می گفتیم باید تا سقوط صدام پیش برویم از ما سوال می شد چه نیازهایی دارید؟ و ما پاسخ می دادیم که با توان سپاه و ارتش نمی توانیم به این خواسته برسیم و برای این مهم باید همه کشور به کارزار بیایند.

سیاسون می گفتند اگر تمام کشور در جنگ شرکت کنند زندگی مردم چطور می شود؟ ما باید هم جنگ را اداره کنیم و هم زندگی مردم را. ما می گفتیم که اگر می خواهیم در جنگ زودتر پیروز شویم و کار را زودتر انجام داده و موفقیتمان را کامل کنیم، راهی غیر از این نداریم و فوقش باید مردم مدتی ریاضت بکشند و الا هم جنگ طول خواهد کشید و هم پیرزوی بزرگی به دست نخواهد آمد. این یکی از اختلافات ما با سیاسیون بود. پس اگر ما می خواستیم آن حمله نهایی را انجام دهیم شدنی بود ولی کار ساده ای نبود. مشکل دومی که داشتیم این بود که ما می گفتیم صدام باید سقوط کند، از ما سوال می شود که تا کجا می خواهید پیشروی کنید؟ ما می گفتیم باید تا بغداد پیش برویم. می گفتند اگر تا بغداد پیش بروید در نزدیکی بغداد، آمریکایی ها دخالت کرده و از بمب اتم استفاده خواهند کرد. ما می گفتیم اگر کار به صورت گسترده و وسیع صورت بگیرد و موفیقت آمیز باشد آمریکایی ها این کار را نخواهند کرد.

 این جایی بود که ما همدیکر را نمی توانستیم قانع کنیم. ولی مقصودم این هست که این مهم شدنی بود ولی کار ساده و سهل الوصولی نبود. اما این تهدید را می کردیم. یعنی ما همواره دشمن را تهدید می کردیم و حتی امام در شرایطی فرمودند صدام کاری نکند که من حکم جهاد به زنان ایرانی صادر کنم. با این کار هم یک نوع تحریک غیرت مردان ما بود و هم واقعا بیانگر این بود که دشمن را بترساند که من اگر تصمیم نهایی را بگیرم از زن و مرد ما همه مسلح شده و وارد جنگ می شویم.

استاد دانشگاه در پاسخ اینکه چرا قطعنامه پایان جنگ شد بیان داشت: قطعنامه وقتی صادر شد ابتدا ایران نپذیرفت. علت نپذیرفتن ایران روی میز مذاکره یک چیزی بود و بیرون میز مذاکره چیز دیگری بود. روی میز مذاکره این بود که دوستان ما (شورای عالی دفاع و هم مذاکره کنندگان از سوی ایران) می گفتند بعضی از شروط باید تغییر کند.

مثلا تعیین متجاوز را ما معتقد بودیم که باید جلوتر از آزادسازی اسرا انجام شود، چون نگرانی که دوستان ما داشتند این بود که اگر اسرا آزاد شوند ولی آن بندی که متجاز جنگ را مشخص می کند عقب تر باشد، ممکن است عمل نکنند و لذا چون ما برگ برنده امان تعداد زیاد اسیران  ارتش عراق بود، بنابراین اختلاف نظرهایی روی بندهای قطعنامه بود. بحث بود که اگر این بندها کامل شود ایران آن را خواهد پذیرفت، لذا ایران اعلام کرد که ما مخالف با قطعنامه 598 نیستیم، ولی اصلاحاتی باید در آن صورت بگیرد. بعد قرار شد دبیرکل بیانیه ای منتشر کند و طی آن اصلاحاتی در قطعنامه صورت بگیرد که صدام حملات را به ایران شروع کرده است.

در فاصله ای که دبیر کل می خواست بیانیه را برای تکمیل شدن قطعنامه 598 صادر کند، صدام حملاتی را به ما شروع کرد و پیشروی هایی که ما در خاک عراق داشتیم را از ما گرفت. و بعد هم که به مرز رسید شروع کرد به حمله کردن و اینجا بود که ایران قطعنامه را پذیرفت و تا یک سد دفاعی سیاسی جلوی صدام بوجود بیاورد ولی صدام توجهی به پذیرش قطعنامه از سمت ایران نکرد و هم خرمشهر را محاصره کرد و هم از غرب به سمت کرمانشاه حمله کرد که عملیات مرصاد شد. دو عملیات سرنوشت و عملیات مرصاد در انتهای جنگ و بین زمانی که ما قطعنامه را پذیرفته بودیم ولی صدام زیر بار قطعنامه نمی رفت، صورت گرفت ولی چون ما هر دو عملیات عراق را با شکست مواجه کردیم و دوباره او را تا مرز عقب زدیم، تقریبا 7-8 روز پس از ما، او هم پذیرفت که قعطنامه 598 را قبول دارد و جنگ تمام شد.

دکتر رضایی در پاسخ به اینکه آیا ناگفته ای از جنگ هست که در این سالها بیان نکرده اید گفت: ناگفته که زیاد است اما بعضی چیزها را نمی گویم و در خاطراتم نیز بیان نخواهم کرد، چون برای ما منافع ملی و حفظ ارزش های انقلاب مهمتر از منافع شخصی خود ما هست، اما ناگفته هایی هست که گفتنش اشکالی ندارد و برای تجربه فرماندهان ما و دوستان سیاسی ما می تواند موثر باشد. یکی از آن ناگفته ها بر می گردد به مساله مک فارلین که در یک مقطعی از جنگ آمریکایی ها احساس کردند ایران احتمالا صدام را شکست خواهد داد، لذا بدون اینکه به صدام بگویند و به دوستان خودشان اطلاع دهند، ریگان مک فارلین را به ایران فرستاد و در حقیقت به دنبال این بود که از طریق او یک نوع رابطه ای را ما برقرار کند که اگر در این تغییر و تحولات صدام سقوط کرد، از در دیگری یعنی ایران بتوانند وارد اداره منطقه شوند.

خب این اتفاقات از طریق مشاور آقای میرحسین موسوی یعنی آقای کنگرلو صورت می گرفت، من زمانی متوجه شدم که بدون اینکه ما مطلع شویم، پشت صحنه جنگ کارهایی در حال انجام است. من با ترفندی یکی از دوستان خودمان را فرستادم و اداره این کار را بر عهده گرفتیم تا آنچیزی که پشت صحنه و پنهان دارد صورت می گیرد، خارج از اداره و صحنه جنگ نباشد. لذا بجای اینکه خواسته های ساده ای را به طرف آمریکایی اعلام بکنند، من یک لیستی دادم از توپ های 155 میلی متری که بسیار برای ما دقیق می توانست بزند و وقتی آمریکایی ها این لیست را دیده بودند، زیر بار نرفتند. شاید فهمیدند که اگر این توپ ها دست ما بیافتد ممکن است سرنوشت جنگ را عوض کنیم، زیر بار نرفته و با یک کیک و انجیل و مقدای قطعات ضد هوایی مک فارلین را فرستاده بودند در فرودگاه و چون خواسته هایی که ما از آن ها داشتیم را نیاورده بودند و از طرف دیگر از سوی دفتر آقای منتظری، مطلبی در نشریه ای در لبنان به نام الشراع گفته شده بود، حضرت امام به آقای هاشمی فرموده بودند که بروید و این قضیه را سریع افشا کنید و به آنان بگویید برگردند. یعنی یه کار سیاسی همراه با یک درخواست منطقی نظامی از آنان باعث شده تا راه آنان بسته شده و مشخص شود که آمریکایی ها به دنبال این نیستند که کمک جدی به ما در جنگ کنند تا صدام را شکست بدهیم. شاید یکی از مطالب ناگفته این مطلب باشد.
محسن رضایی در پاسخ به اینکه چه حسرتی از زمان جنگ دارید گفت: حسرت ساقط کردن صدام هنوز بر دل من مانده است.

دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در مورد قوی ترین و باهوش ترین فرمانده ارتش عراق گفت: عراق فرماندهان خیلی برجسته ای داشت. یکی از آنها آقای ماهر عبدالرشید که بود فرمانده سپاه سوم بود و یک انسان بسیار عملیاتی و با استعداد بود. آقای عدنان خیرالله آدم بسیار باهوشی بود. اتفاقا صدام از لحاظ نظامی نسبت به بسیاری از فرماندهان خود ضعیف تر بود. یعنی شاید اگر شعور برخی از فرماندهان پایین تر از خودش را می داشت این همه اشتباه بزرگ در جنگ مرتکب نمی شد.

استاد دانشگاه جامع امام حسین (ع) در پاسخ به این سوال که کدام کشور بیشترین کمک مستشاری به عراق را از لحاظ تاکتیک های زمینی در دوران جنگ را میکرد گفت: مصری ها و روس ها بیشترین نقش را از نظر تاکتیکی داشتند، ضمن اینکه از نظر راهبردی، آمریکایی ها بیشترین نقش را در کمک به عراقی ها داشتند.

سرلشکر رضایی در پاسخ به اینکه آیا شایعه رفتن فرماندهان به عراق برای زیارت عتبات عالیات حقیقت دارد گفت: هیچکدام از فرماندهان ما اینکار را نمی کردند، اما دوستان اطلاعات ما اینکار را می کردند. مثلا در عملیات خیبر بچه های ما برای شناسایی رفته بودند و من نگران بودم اسیر نشوند قبل از عملیات که عملیات لو برود، چهار پنج روز نیامده بودند و من خیلی ناراحت شده بودم که چرا برنگشته اند. بعد از اینکه برگشتند از آنها سوال کردم چرا اینقدر تاخیر داشتید، گفتند که به نجف و کربلا رفته بودند و با خیال راحت زیارت خودشون رو کرده و حتی عکس یادگاری هم انداخته اند و برگشته اند.

دکتر رضایی در مورد پیوند صنعت و دانشگاه در زمان جنگ بیان داشت: ما طوری جنگ را اداره می کردیم که هم نگاهمان به حال بود و هم آینده و لذا وقتی برخی دوستان در مورد اینکه ما دانشگاه را وارد جنگ می کردیم می گفتند این که نمی تواند به این جنگ برسد و ما می گفتیم برای آینده که می رسد. بعضی فکر می کردند سپاه نمی خواهد بجنگد و سازمان و تشکیلات و دانشگاه می خواهد درست کند که اینطور نبود. این پیوند بسیار مهم بود و همان باعث شد که ما امروز موشک و پهباد می سازیم و بخش زیادی از پیشرفت امروز ما مربوط به آن اتفاق است. اینکه چرا اینکار را در عرصه اقتصاد نمی کنند این همان حرف ما هست. ما می گوییم چطور شد که ما در اقتدار که محدودیت ها بیشتر بود و تحریم های زیادی شدیم که حتی سیم خاردار که جنبه نظامی و دفاع داشت را به ما نمی دادند. محدودیت های ما خیلی بیشتر از اقتصاد بوده، چرا ما در اقتدار این همه پیشرفت کرده ایم یعنی مدرن ترین سلاح ها را داریم می سازیم اما در اقتصاد مثلا وضعیت خودرو ما این است که هم کیفیتش پایین هست و هم قیمتش بسیار بالاست و یا چیزهای دیگر که ما در اقتصاد این همه مشکل داریم مربوط به این است که ما راهی که در جنگ در اقتدار طی کردیم، آن را در اقتصاد کنار گذاشته ایم.

فرمانده سپاه پاسداران در دوران مقدس در پاسخ به این سوال که آیا آنچه گفته می شود که آنچه ما امروز در عرصه امنیت و نظامی داریم مرهون دفاع مقدس است، آیا واقعیت است یا شعار پاسخ داد: این یک واقعیت است. ما در زمینه امنیت و اقتدار روی ریل افتاده ایم و روز به روز در حال پیشرفت هستیم، اما در اقتصاد هنوز روی ریل نیافتاده ایم. یعنی میلیاردها دلار هم اگر بیاید و برود اتفاقی نمیافتد. اگر آقای احمدی نژاد بجای هفتصد میلیارد دلار، هزار و پانصد میلیارد دلار در آمد می داشت و یا به آقای روحانی همین امروز هزار میلیارد دلار بدهند، تا این ریل درست نشود کاری انجام نمی شود و این پول ها از یک طرف می آید و از طرف دیگر می رود و اتفاقی بوجود نمی آید. ریل اقتصاد باید مثل ریل اقتدار روی دور بیافتد. روزی نیست که شما یک اختراع جدید در عرصه نیروهای مسلح نبینید. روز به روز موشک های ما به برد بیشتری می رسد و دقت بیشتری هم پیدا می کند.

سردار رضایی در مورد اینکه اگر جنگ دیگری آغاز شود و او فرمانده آن جنگ شود تکیه اش بر کدام نیروی هوایی، زمینی یا دریایی خواهد بود گفت که ما متناسب با تهدید عمل می کنیم و سعی می کنیم از امکاناتی که داریم به نحو احسن استفاده کنیم، ضمن اینکه اگر تاکتیک خود را اعلام کنیم، تفکر ما لو خواهد رفت و ما دستمان را هیچ وقت رو نمی کنیم. ضمن اینکه ما واقعا به دنبال جنگ نیستیم و تلاش می کنیم از هر نوع جنگی جلوگیری کنیم ولی اگر کسی جنگی را به ما تحمیل کند قطعا ما سیلی محکمی به او خواهیم زد.

سرلشکر رضایی در مورد حضور مستشاران ایرانی در سوریه عنوان داشت: اگر ما فعالیت های مستشاری خود را در عراق و سوریه انجام نداده بودیم، امروز ایران به یک ناامنی بزرگی دچار شده بود و داعش به مرزهای ایران می آمد و بسیاری از استان های مرزی ما امروز ناامن می بود و خسارات بسیار زادی متحمل می شدیم.

در بخش پایانی این برنامه مجری برنامه از دبیرمجمع تشخیص مصلحت نظام خواست در مورد شخصیت هایی که نام می برد توصیفی به اندازه یک یا دو کلمه بیان کند. دکتر رضایی در مورد شهید همت پرتلاش، شهید زین الدین مخلص، سردار سلیمانی خستگی ناپذیر، شهید مهدی باکری محجوب و متواضع، شهید حمید باکری دانشمند ساکت، شهید بروجردی مسیح، مرتضی قربانی شجاع، شهید موحد دانش متفکر، رحیم صفوی انسان فداکار و هوشمند، حاج احمد متوسلیان مقاوم، شهید حسن باقری انسان بی نظیر، حسین باقری جوان با استعداد وابدیده، غلامعلی رشید استراتژیست، شهید صیاد شیرازی ارتشی آزاده و بسیجی و محسن رضایی سرباز ملت ایران و رهبر انقلاب عنوان داشت.
bato-adv
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۳۶ - ۱۳۹۵/۰۷/۰۴
این همه هزینه مادیو معنوی واسه چی؟ چرا؟
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۱
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین