bato-adv
کد خبر: ۲۸۹۳۹۴

تحلیل اکونومیست از قدرتمندترین شرکت‌های دنیا

تاریخ انتشار: ۱۵:۵۱ - ۲۶ شهريور ۱۳۹۵
اقتصاد نیوز نوشت: هفته‌نامه اکونومیست، سرمقاله جدیدترین شماره خود را (که نسخه چاپی آن فردا منتشر می‌شود) به ابرشرکت‌ها اختصاص داد.

 اختلال ممکن است شعار هیئت‌های مدیره شرکت‌های بزرگ باشد اما برجسته‌ترین ویژگی کسب‌وکار امروز، از بین رفتن نظم ایجاد شده نیست. بلکه استقرار گروهی از شرکت‌های فوق‌ستاره در قلب اقتصاد جهانی است. برخی از آنها همانند جنرال الکتریک، شرکت‌های قدیمی هستند که خود را بازسازی کرده‌اند. برخی دیگر مانند سامسونگ، قهرمانان بازارهای نوظهور هستند که فرصت‌ها فراهم‌شده توسط جهانی‌شدن را تصاحب کردند. در راس این نخبگان، جادوگران های‌-تک قرار دارند، فیسبوک، اپل، گوگل و بقیه امپراطوری‌هایی برآمده از بیت‌ها و بایت‌ها هستند. 

همانطور که گزارش ویژه این هفته اکونومیست به وضوح بررسی کرده است، شرکت‌های فوق‌ستاره یا سوپراستارها از بسیاری جهات قابل ستایش هستند. آنها لحظه به لحظه محصولاتی چون تلفن‌های هوشمندتر و تلویزیون‌های با وضوح بیشتر را تولید می‌کنند که زندگی مصرف‌کنندگان را بهبود می‌بخشد. آنها به مردم آمریکا و اروپا خدماتی رایگان نظیر موتورهای جستجو و نقشه‌های جهت‌یابی، با ارزشی معادل 280 میلیارد دلار در سال ارائه می‌کنند.  اما آنها دو اشکال بزرگ دارند. این شرکت‌ها رقابت را از بین برده و با استفاده از هنرهای تیره‌تر مدیریت به پیش می‌روند. حل هیچکدام از این دو مشکل آسان نیست. اما شکست در این راه منجر به واکنش شدیدی می‌شود که برای همه بد خواهد بود.

تراکم بیشتر، تمرکز کمترتوسعه، یک روند جهانی است. در حال حاضر تعداد شعبه‌ها و شاخه‌های شرکت‌های بزرگ نسبت به دهه 1990 بیش از دو برابر شده است. اما این تراکم در آمریکا بسیار نگران‌کننده است. سهم GDP تولید شده به وسیله 100 شرکت بزرگ آمریکایی از 33 درصد در سال 1994 به 46 درصد در سال 2013 رسیده است. 5 بانک بزرگ 45 درصد از کل دارایی بانکی را در اختیار دارند و این در حالی است که سهم این 5 بانک در سال 2005 تنها 25 درصد بود. در کشور کارآفرینان، تعداد استارت‌آپ‌ها به پایین‌ترین سطح از دهه 1970 رسیده است. در این مدت تعداد شرکت‌هایی که از بین رفته‌اند بیشتر از شرکت‌هایی بوده که متولد شده‌اند. رویای بنیان‌گذاران برای فروش شرکت‌های خود به یک غول دیگر بسیار رایج‌تر از ایده ایجاد امپراطوری‌های خود بوده است. برای بسیاری از انواع بازارهای آزاد این تنها یک مشکل موقت است. تکنولوژی مدرن، در حال کاهش موانع ورود است، متصدیان وارفته به وسیله متصدیان کوچک‌تر نابود شده‌اند. اما این ایده که تراکم بازار خاصیت خوداصلاحی دارد نسبت به آنچه قبلا بود پرسش‌برانگیز‌تر شده است. رشد اقتصادی آهسته‌تر شرکت‌ها را تشویق می‌کند تا رقبای خود را خریداری کرده و هزینه‌ها را کاهش دهند. رشد شرکت‌های های‌تک برای مشتریان زمانی مفیدتر خواهد بود که آنها بتوانند کاربران بیشتری جذب کرده و اطلاعات بیشتری را در خصوص این کاربران جمع‌آوری کنند.

بخش عمده این سوپراستارها برتری خود را در فعالیت‌های کم‌بازده‌تر منعکس می‌کنند. در حدود 30 درصد از سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی جهانی از طریق هزینه‌های مالیاتی جریان پیدا می‌کند. شرکت‌های بزرگ به منظور تظاهر به سودآوری در یک بخش از جهان، به طور معمول از «قیمت‌گذاری انتقالی» استفاده می‌کنند. 

هیچکدام از این‌ها به تصویر کسب‌وکارهای بزرگ کمکی نمی‌کند. به نظر می‌رسد پرداخت مالیات برای افراد اجتناب‌ناپذیر است اما برای شرکت‌ها اختیاری است. قوانین برای شهروندان بسیار سفت‌وسخت است و بستگی با قراردادی و مذاکرات با شرکت‌های مختلف دارد. در سال 1990، سه شرکت بزرگ خودروسازی در دترویت سرمایه بازاری معادل 36 میلیارددلار جمع آوری کرده و 1.2 میلیون نفر را استخدام کردند. در سال 2014 سه شرکت برتر سیلیکون‌ولی، با ارزش سرمایه‌ای بیش از یکهزار میلیارد دلار، تنها 137 هزار کارمند داشتند.

خشم در تمامی این موارد قابل درک است، اما تمایل ناتمام برای ترساندن‌ کسب‌وکارها همه را نگران کرده است. توهم‌زدایی از سیاست‌های کسب‌وکار پیشرفته به خصوص قوانین مهاجرت لیبرال، به حامیان «خروج» از اتحادیه اروپا در همه‌پرسی برگزیت و دونالد ترامپ برای تصدی نامزدی حزب جمهوری‌خواه آمریکا کمک کرده است. حمایت از تولیدات داخلی و ملی‌گرایی تنها استانداردهای زندگی را پایین‌تر می‌آورد. مهار این غول‌ها نیاز به چاقوی جراحی دارد نه جعبه صابون.

این به معنای ایجاد رویکردی سخت‌تر به مسائلی نظیر فرار مالیاتی می‌شود. کشورهای OECD در حال حاضر در ایجاد قوانین مشترک به منظور حفاظت از شرکت‌ها از انباشت پول در پناهگاهای مالیاتی پیشرفت‌هایی را حاصل کرده‌اند.   تراکم حتی مشکل حادتری است. آمریکا به طور معمول به سودرسانی شک به کسب‌وکارهای بزرگ عادت دارند. این موضوع در دهه‌های 1980 و 1990 و زمانی که غول‌های بزرگی نظیر جنرال‌موتورز و IBM  توسط رقبای خارجی یا تازه‌کارهای داخلی تهدید شدند، کاملا محسوس بود. در حال حاضر این موضوع کمتر قابل دفاع است که شرکتهای سوپراستار در حال گرفتن کنترل کل بازار و یافتن راه‌های جدید برای محکم‌کردن جای خود هستند.

سیاست‌گذاران محتاط باید سیاست‌های ضد اعتمادی را برای عصر دیجیتال بازسازی کنند. این به معنای وجود هشدار بیشتر برای عواقب بلندمدت تصاحب استارت‌آپهای کوچک توسط شرکت‌های بزرگ خواهد بود. این موضوع یعنی این که مصرف‌کنندگان برای جابجایی اطلاعات خود از یک شرکت به شرکت دیگر آسان‌تر خواهند بود و شرکت‌های تکنولوژی از ارائه ناعادلانه خدمات خود روی پلت‌فرم‌هایی که کنترل می‌کنند منع می‌شوند.

ظهور غول‌ها در تاریخ اخیر معکوس شده است. در دهه 1980، زمانی که مارگارت تاچر و رونالد ریگان رونق شرکت‌های بزرگ مورد حمایت دولت نظیر AT&T و بریتیش‌لیلند را از کم‌کردند، شرکت‌های بزرگ عقب‌نشینی کردند. اما در عصر حاضر نیز نگرانی‌های مشابهی وجود دارد. در بین سال‌های 1860 تا 1917 اقتصاد جهانی با ظهور صنایع جدید نظیر نفت و فولاد و تکنولوژی‌های جدید انقلابی نظیر الکتریسته و موتورهای سوخت دوباره شکل گرفت. این اختلالات پس از یک عصر طولانی انحصارطلبی، موجب افزایش جزئی رقابت شد. 

امپراطوری‌های کسب‌وکار آن زمان جایگاه خود را با خارج کردن رقبای خود از کسب‌وکار تثبت کرده و با سیاست‌مداران رابطه‌ای تنگاتنگ پیدا کردند. این موضوع به تخریب نظم لیبرال در اکثر اروپا کمک کرد.

بنابراین، در کنار جشن و شادمانی از دستاوردهای حیرت‌آور شرکت‌های سوپراستار امروزی، باید مراقب آنها نیز بود. دنیا نیاز به رقابت سالک دارد تا غول‌های امروز را سرپا نگهداشته و به شرکت‌های در سایه شانس رشد بدهد. 
bato-adv
مجله خواندنی ها