bato-adv
کد خبر: ۲۸۶۰۱۱

روایتی از نقش زنان در دوران اسارت مردان

تاریخ انتشار: ۱۳:۳۴ - ۲۶ مرداد ۱۳۹۵
«جنگ جنسیت نمی‌شناسد و زنان ما هم مثل مردان از جهات گوناگونی درگیر جنگ شدند. برای زن‌هایی که همسر، برادر یا پسرانشان در خط مقدم اسیر شدند، جنگ تجربه پیچیده‌ای بود که تجربه و مدارا را می‌آموخت.»

روزنامه «وقایع اتفاقیه» نوشت: «سلام مرا از این راه دور بپذیر؛ سلامی که از سینه‌ای برمی‏‌خیزد که دوری تو آن را سخت تنگ کرده است؛ سلامی که از قلب مصیبت‌دیده‏‌ام بیرون می‌آید و بر قلب مصیبت‌دیده‏‌ات می‏‌نشیند... .»

«فرزندم به‌جز دعا کار دیگری ندارم. در نمازهای صبح و ظهر و شب همیشه شما را یاد می‌کنم. در مسجد که می‌روم برای آزادی اسرا دعا می‌کنم. فرزندم! من نیز مشتاق دیدار شما هستم و از دور صورت نورانی شما را می‌بوسم. در نامه‌هایی که برای خانواده‌های اسرا رسیده است، تمامی آنها دارای عکس دسته‌جمعی بودند ولی شما هیچ‌گونه عکسی برای ما نفرستادید. امیدوارم شما نیز یک عکس برای ما بفرستید.»

این نامه‌ها روی دیگر جنگ‌ هستند، روی دیگر اسارت. آن سمتی که مال زن‌هاست و بوی قالی می‌دهد، بوی غذای روی اجاق، بوی کاغذی که از دفترچه 40برگ دختربچه‌‌ای کنده شده که سال‌هاست پدرش را ندیده، شاید هم هیچ‌وقت او را ندیده است اما همه این بوها، ارجاعی به زندگی خالی از جنگ نیست؛ آسودگی را در ذهن نمی‌سازد. اینجا روی دیگر اسارت است؛ جایی که انتظار، هرلحظه‌ای را به اسارت خود درمی‌آورد و هر ثانیه و دقیقه آن‌قدر کش می‌آید که فقط عشق و امید می‌تواند تو را از امتداد زجرآور آن به لحظه‌ دیگری ببرد؛ لحظه‌ای که شاید مسافر چشم‌‌به‌راهی‌های تو بازگردد... شاید...

 امروز سالروز بازگشت اسرا به خاک میهن است، ما با گلستان‌جعفریان، نویسنده و پژوهشگر ادبیات پایداری، درباره نقش زنان در دوران اسارت گفت‌وگو کرده‌ایم. آنچه می‌خوانید بخشی از گفته‌های اوست:

«جنگ جنسیت نمی‌شناسد و زنان ما هم مثل مردان از جهات گوناگونی درگیر جنگ شدند. برای زن‌هایی که همسر، برادر یا پسرانشان در خط مقدم اسیر شدند، جنگ تجربه پیچیده‌ای بود که تجربه و مدارا را می‌آموخت. وقتی شهید حسین لشکری بعد از 18 سال اسارت به خانه برگشت و همسرش را دید، در دفتر خاطراتش نوشت: «هزاربار خدا را شکر می‌کنم که باز توانستم کنار خانواده‌ام باشم؛ کنار همسری که در اثر صبر و خون‌دل‌خوردن در مدت 18 سال آن‌قدر اعصابش ضعیف شده که کوچک‌ترین ناملایمات او را از مدار عادی خارج می‌کند، بدون اینکه خودش متوجه باشد. حالا می‌فهمم که من اسیر نبودم. من اصلا سختی نکشیدم. این زن بوده که 18سال اسارت سخت را در عین آزادی تحمل کرده است.»

از سوی‌ دیگر، زنانی را داریم مثل فاطمه ناهیدی که با انتخاب خودش و با مدرک مامایی به خط مقدم جبهه رفت و در مهر ۵۹ در اشغال خرمشهر اسیر شد و اولین زن ایرانی اسیر بود. اگر خاطرات او را بخوانید، درمی‌یابید که چه اسارت عجیب و نگاه متفاوتی به مقوله اسارت دارد. یا زنی را داریم که روستا‌زاده است؛ با پسرعمویش نامزد کرده و قرار است او 20روز دیگر برگردد تا با هم ازدواج کنند، اما پسرعمویش اسیر می‌شود و اتفاقا تنها اسیر این روستا هم هست. حالا او می‌ماند و فضای بسته و سنتی روستا و فشارهایی که اهالی از هر طرف به او می‌آورند.

به او می‌گویند «تو فقط از او یک حلقه‌ داری، انتظار را رها کن و به دنبال زندگیت برو»، اما او منتظر می‌ماند و به قول خودش گره به گره قالی را به یاد نامزد اسیرش می‌زند تا او برگردد. این زنی است به دور از تکنولوژی و مدرنیته، با همه داده‌های اجتماعی که خلاف نگاه اوست اما منتظر می‌ماند. من فکر می‌کنم آزادگان را باید از نگاه این زن‌ها شناخت. این زنان به شکلی متفاوت با مقوله جنگ درگیر می‌شوند زیرا تحمل انتظار، نیازمند پویایی است.

اما متأسفانه نگاه به این زن‌ها، اغلب نگاهی حاشیه‌ای بوده است. وقتی صحبت از خاطرات جنگ می‌شود، به سراغ امثال حسین لشکری‌ها می‌رفتیم و می‌رویم، درحالی‌که خود او می‌گفت این من نبودم که اسیر بودم. باید رفت و دید که منیژه لشکری چطور 18سال زندگی را مدیریت می‌کرد تا دوباره خانواده دور هم جمع شوند و تازه این ابتدای راه است. این زن‌ها باید در کنار همه این آسیب‌ها، با تغییرات شخصیتی و روحی مردانشان روبه‌رو می‌شدند و حالا دوره مدارا رسیده بود. باید نگاهمان را از خاطره‌نگاری صرف دور کنیم و به مفاهیم پیچیده‌تری در جنگ نگاه کنیم. مثلا اینکه در این انتظارها زن‌های ما چگونه رشد کردند و نگاهشان به جهان و پیرامونشان چگونه عوض شد.
bato-adv
مجله خواندنی ها