bato-adv
کد خبر: ۲۸۵۹۷۶

کودتایِ نظامی‌ها یا کودتایِ اردوغان

رجیب اردوغان، در قالب یک پوپولیست حرفه‌ای و سیاستمداری که سال‌ها است با پیوندها و سیاستی خارجی نامنسجم و پان ترکیسیتی و آمرانه (ارتباط با داعش، اسرائیل، نیروهای نظامی غرب از یک سو و امروز روسیه از سوی دیگر) و سیاستی داخلی در محدود کردن آزادی‌های مدنی، سرنوشت مردم وکشورش را به بازی گرفته است، این روزها دائم طرفدارانش را به خیابان‌ها می‌کشاند تا حمایت کامل خود را از او و اقدامات سرکوبگرانه اش بعد از کودتای ارتش این کشور در شب 16 به 17 ژوییه 2016 اعلام کنند.
تاریخ انتشار: ۱۶:۵۶ - ۲۶ مرداد ۱۳۹۵
فر ارو-ناصر فکوهی*؛ رجیب اردوغان، در قالب یک پوپولیست حرفه‌ای و سیاستمداری که سال‌ها است با پیوندها و سیاستی خارجی نامنسجم و پان ترکیسیتی و آمرانه (ارتباط با داعش، اسرائیل، نیروهای نظامی غرب از یک سو و امروز روسیه از سوی دیگر) و سیاستی داخلی در محدود کردن آزادی‌های مدنی، سرنوشت مردم وکشورش را به بازی گرفته است، این روزها دائم طرفدارانش را به خیابان‌ها می‌کشاند تا حمایت کامل خود را از او و اقدامات سرکوبگرانه اش بعد از کودتای ارتش این کشور در شب 16 به 17 ژوییه 2016 اعلام کنند.

در همین‌گونه تظاهرات پوپولیستی و عامه گرایانه است که وی سرمست از پیروزی خیالین خود، واکنش‌های باورنکردنی نیروهایش نسبت به آن کودتا را توجیه می‌کند. واکنش هایی که بسیار بیشتر به یک «کودتا» شباهت دارند تا آنچه ادعا می‌شود کودتایی سازمان یافته و گسترده از سوی نظامیان علیه دولت او بوده است.

در این دستگیری‌ها و برکنار کردن‌های وسیع که شامل ده‌ها هزار نفر از مردم این کشور در سراسر آن می‌شود، کوچکترین اثری از تمایل به «دفاع از دموکراسی» دیده نمی‌شود، اما دقیقا تمام عناصری که معمولا در یک کودتای نظامی می‌بینیم، قابل مشاهده هستند. اردوغان، حالا در توهم رسیدن به «ماه عسل»ی خوش با همتای روسی اش به سر می‌برد، در این تجمع ها، آن قدر شاد است که دیگر تلاش نمی‌کند تمایل خود را به بازگرداندن مجازات اعدام به ترکیه و فاصله گرفتن کامل با اتحادیه اروپا ارزش‌های دموکراتیک آن نشان دهد: ظاهرا مرد قدرتمند ترکیه، به اتکای سیات‌های پوپولیستی و عامه‌گرایانه خود، بسیار نسبت به آینده خویش خوش بین است. اما پرسش آن است که این خوش بینی تا چه اندازه می‌تواند پایه و اساس داشته باشد؟

ابتدا بگوییم که در این یادداشت کوتاه، چندان قصد نداریم که موضوع کودتای ترکیه را از دریچه «نظریه توطئه» که بلافاصله پس از آن در همه رسانه‌های جهان مطرح شد ببینیم (زاویه‌ای که نمی‌توان کاملا خیالین پنداشتش) اما اینکه به چند نکته بدیهی اشاره نکنیم، ممکن است گویای نوعی سطحی نگری باشد: اینکه در کشوری با بیش از نیم قرن پیشینه عضویت در پیمان نظامی آتلانتیک شمالی و سابقه دراز مدت قدرت نظامیان و حضور پیوسته و همشیگی آن‌ها در طول صد سال گذشته در نقاط کلیدی قدرت، کشوری که تقریبا در تمام سال‌های نیم قرن اخیر در جنگ‌های گوناگون منطقه‌ای بوده و همیشه در نزاع داخلی بوده است، چند نظامی رده بالا، ولی نه در بالاترین رده ها، خواسته باشند با شش فروند هواپیمای نظامی و همان تعداد هلیکوپتر و چند زره پوش و 500 نفر نیرو، کودتا کنند و شعار آن‌ها نیز «ابقای دموکراسی در ترکیه» بوده باشد؛ اینکه این نظامیان آنقدر خام و ساده لوح بوده باشند که بپندارند چنین کودتایی می‌تواند در کشوری عضو ناتو و شریک و نامزد ورود به اتحادیه اروپا، در تنش نظامی با روسیه، درگیر مسائل نظامی در مرزهای جنوبی اش و در منطقه‌ای به آشوب خاور میانه، به رسمیت شناخته شود؛ اینکه چنین گروهی آنقدر «آماتور» بوده باشند در کمتر از چند ساعت با موج «طرفداران جان بر کف» اردوغان تسلیم شوند؛ اینکه این سومین باری باشد (پس از شایعه و اتهام کودتا در 2003 و 2013 و «پاکسازی»‌های پس از آن‌ها) که به بهانه تمایل قدرت گرفتن ارتش، دولت یک دست شود؛ و اینکه برنده اساسی این کودتا کسی نباشد جز جناح سیاسی اردوغان، آن هم در بدترین شرایط اقتصادی - اجتماعی و سیاسی که ترکیه درطول سال‌های اخیر شناخته است همگی تامل برانگیز هستند. بنابراین باید این وقایع و بسیاری دلایل دیگر را به کلی نادیده گرفت تا بتوان پذیرفت که سخن گفتن از «نظریه توطئه» کاملا بی ربط باشد.

اما سخن ما در این نیست. سخن از واقعیت هایی است که در طول کمتر از یک ماه پس از کودتا هیچکس نمی‌تواند آن‌ها را انکار کند: 30 هزار دستگیری در چند ساعت پس از کودتا (بدون شک بر اساس فهرست‌های آماده)، دستگیری نه فقط نظامیان رده بالا( یک سوم ژنرال‌های ارتش ترکیه)، بلکه چندین هزار نظامی در رده‌های مختلف، برکناری نزدیک به 80 هزار کارمند دولت (معلمان، شاغلین بیمارستانی، کارمندان و مدیران در وزرات خانه‌های مختلف) از جمله برکناری 2745 قاضی، بستن سه خبرگزاری، 16 کانال تلویزیونی، 23 کانال رادیویی، 15 مجله و... که جای هیج شک و تردیدی را باقی نمی‌گذارد که فهرست‌ها از ماه‌ها و شاید سالها قبل تهیه شده و دستور اجرای آن‌ها شاید پیش از کودتا آماده بوده‌است.

آیا این‌ها را می‌توان واقعیت هایی انکار پذیر دانست؟ اینکه ترکیه در طول سی سال گذشته مسئولیت کشتار مستقیم و غیر مستقیم 45 تا 60 هزار نفر از مردم کرد این کشور را برعهده داشته و نزدیک به 350 هزار نفر از این مردم را به زور جا به جا کرده؛ اینکه ترکیه سیاست پان ترکیستی و قدرت طلبانه را در منطقه قفقاز جنوبی به صورت سیستماتیک دنبال کرده است و در جنگ آذربایجان با ارمنستان دخالت کرده؛ اینکه از ابتدای ماجراهای فروپاشی عراق، ترکیه دخالت‌های خود را علیه کردهای خویش و عراق در قالب بمبارآن‌ها و حرکات نظامی آغاز و تا امروز ادامه داده است؛ اینکه ترکیه در کنار عربستان سعودی و غرب از نخستین حامیان داعش در منطقه بود و تا همین اواخر جاده اصلی قاچاق نفت این سازمان مخوف تروریستی، و دروازه ورودی اراذل و اوباش اروپایی برای پیوستن به داعش در سوریه به حساب می‌آمد؛ اینکه درتمام این سالها ترکیه به دلیل اقدامات غیر انسانی، فشار بر روزنامه‌ها و روزنامه نگارن، تبعیض علیه کردها و مخالفان سیاسی خود، مورد هشدار سازمان‌های بین المللی حقوق بشر بوده است؛ اینکه اردوغان، از زمان به قدرت رسیدن هرگز پنهان نکرده و نمی‌کند که قصد بازگشت به یک سلطانیسم و چیزی شبیه به یک پهنه بزرگ «داعش مدرن» و با ظاهر دموکراتیک را دارد و هیچ ارزشی برای مخالفان خود قائل نیست؛ اینکه او بهترین روابط را با دولت اسرائیل داشته و دارد و تا امروز اسرائیل بزرگترین حامی این نظام بوده است و اگر آمریکا و عربستان سعودی تا اندازه‌ای دست از حمایت کامل از ترکیه برداشتند، به دلیل عدم تبعیتش از سیاست جدید آن‌ها از بازیچه پیشینشان، یعنی داعش بود؛ و اینکه امروز رژیم اردوغان و مافیای بزرگی که به وجود آورده است بهترین شریک خارجی خود را در قالب روسیه پوتین می‌یابد، ... آیا همه اینها را باید «اتفاق» هایی دانست که جز «حسن نیت» گرایش سیاسی او را نشان نمی‌دهند؟ و آیا با وجود همه این‌ها اردوغان را نه به مثابه یک فرد بلکه به مثابه یک جریان، باید همان جریان دموکراتیک «اسلامی» و ملایمی دانست که در برابر سرهنگ هایی سرسخت و آمریکایی ایستادگی می‌کند؟ متاسفانه واقعیت‌ها روشن هستند.

ترکیه راهی رو به زوال را پیش گرفته است که هر چند به یک خودکشی اقتصادی و سیاسی شباهت دارد، اما به همان میزان نیز به به فرایندهایی پوپولیستی دیگری در طول تاریخ از جمله در آلمانِ هیتلر، آرژانتینِ پرون، و... شبیه است که در نهایت کشورهایشان را به باد دادند.

در سال2010، ترکیه توانسته بود حاصل دستکم اندکی از تلاش‌های مردم خود را برای آزادی و دموکراسی و استقلال در طول چندین دهه، برای خروج از منطق نظامی گری، سیاست‌های پان ترکیستی و نژاد پرستانه وملی گرای افراطی و دستیابی به مدرنیته به دست آورد.

این حاصل، در قالب موفقیت اقتصادی به دست آمده بود و رشد محدود جامعه مدنی: در این زمان ترکیه بدل به اولین قدرت اقتصادی خاور میانه، هفتمین قدرت اقتصادی اروپا و پانزدهمین قدرت اقتصادی جهان شده بود، دو سال بعد در 2012، ترکیه به ششمین مقصد اصلی گردشگری جهان با جذب 37 میلیون گردشگر در سال و درآمد سالیانه 23 میلیارد دلاری شده بود. اما تنها در سال گذشته و پیش ازحتی شروع انفجارهای تروریستی گسترده و کودتای اخیر، ترکیه شاهد سقوط نرخ 40 درصدی گردشگری خود بود، و بدون شک در چشم اندازی میان و دراز مدت، اگر به همین چرخش دیکتاتور ماآبانه و نژادپرستانه و سیاست خارجی نامنسجم و بازی با آتش سلفی‌ها از یک سو و غرب و روس‌ها از سوی دیگر، ادامه دهد، شاهد سقوط کامل توریسم، و در پی آن اقتصاد خود خواهد بود. مگر آنکه جامعه مدنی ترکیه بتواند فراتر از توهم و سراب‌های متحدانی چون مافیای روس و دولت اسرائیل، یعنی فراتر از دولتی که به نام یک «قدرت اسلامی» با بدترین دشمنان اسلام همدست شده است و سیاست‌های ضد دموکراتیک نژادپرستانه و پان ترکیسیتی و علیه اقوام خود را دنبال می‌کند، این جریان را متوقف کند.

پرسش نهایی در آن است که آیا همه این مشکلات و سقوط بزرگ جامعه ودولت ترکیه به یک شخص یا به حزب او بستگی دارد؟ پاسخ از لحاظ ما بروشنی منفی و حامل پیام بزرگی برای کشور ما است. آنچه امروز در ترکیه شاهدش هستیم، پیش از هر چیز ثمره یک ملی گرایی افراطی پان ترکیستی است که قرن‌ها است در این کشور وجود دارد و هرازگاهی سر می‌کشد تا این کشور را به بحران‌های عمیق و خطرناک بکشاند.

یکی از آخرین دوره‌ها در چنین چنین بحران هایی را در دهه 1990 و سقوط شوروی دیدیم که خواب‌های طلایی پان ترکیسم را در ترکیه نسبت به منطقه جنوب قفقاز، بیدار کرد. اما خوشبختانه برای این کشور، مسئولان و مردمانش توانستند خود را از آن نجات دهند. اما با بحران‌های بزرگ خاور میانه از نیمه سال‌های دهه نخست سال 2000، موج جدیدی از پان ترکیسم، نظامی گرای و ملی گرایی افراطی به راه افتاد که این بار ایران و شیعیان را هدف گرفته بود و توهمش در آنکه می‌تواند از بحران خاور میانه و سقوط دولت‌های عربی پیشین، در اتحاد و همکاری نزدیکتر با اسرائیل به استحکام رژیم خود برسد.

این در حالی که که بزرگترین استراتژی اصلی و پیوسته اسرائیل، همواره تشویق و کمک به ایجاد دیکتاتوری‌ها و دولت‌های قبیله‌ای بی رحم در منطقه بوده است، تا نظام آپارتایدی خود را توجیه و برای برای خود شرایطی مساعد فراهم کند.

این موجی بود که اردوغان بر آن سوار شد و با ابزار پوپولیسم توانست کار خود را به پیش ببرد.

توهم پان ترکیستی در این کشور همواره سیاست خارجی غیر واقع بینانه‌ای را ایجاب می‌کرده و می‌کند: در نگاهی تطبیقی، در حالی که ایران همیشه در طول پنجاه سال اخیر، و به ویژه پس از انقلاب، سیاست‌های خارجی خود را تا حد زیادی بر اساس واقع بینی و برای رسیدن به یک ژئوپلیتیک نسبی سیاسی در منطقه تنظیم کرده است و پس از «برجام» نیز تا حد زیادی به آن دست یافته است؛ در حالی که ایران هرگز به دلیل ادعای دفاع اسلام حاضر نشد با دیکتاتوری‌های ترکیه، آذربایجان، پاکستان و کشورهای جنوب خلیج فارس، بیش از اندازه نزدیک شود، و برعکس منافع خود را در اتحاد با کشورهایی چون ارمنستان و هندوستان، حفظ کرد و به خصوص هرگز حاضر نشد که به دلایل اقتصادی یا سیاسی، به مرکز آپارتاید و اصلی‌ترین طرفدار نظام‌های دیکتاتوری منطقه یعنی اسرائیل نزدیک شود؛ در حالی که ایران اغلب متوجه مسئولیت تاریخی خود در منطقه بود، از سیاست‌های پان ایرانیستی (پس از انقلاب) دوری کرد و برغم تکثر قومی بسیار بالای خود و استقرار قومیت‌ها (از جمله کرد ها) در مرزهایش، هرگز حتی در بدترین دوره‌های انقلاب، دست به سیاست‌های پاک سازی قومی و تبعیض سیستماتیک و پیوسته و طولانی مدت علیه اقوام خود نزد؛ در حالی که ایران هرگز دستکم در پنجاه سال اخیر توسعه و تمرکز رفاه و ثروت و امکانات مادی و توزیع درآمدی را در یک یا دو نقطه از خاک خود (پایتخت و یک یا چند شهر محدود) محدود نکرد و تلاش کرد فضای سیاسی را تا حد ممکن و برغم تنش‌های پسا انقلابی بازتر کند (هر چند هنوز با موقعیت مطلوب فاصله زیادی دارد) و توسعه‌ای کمابیش نامتمرکز را سامان دهد، ترکیه (و پیش از آن، عراق و دیکتاتوری‌های عرب) در همه این زمینه ها، همیشه پیشقدم بوده و تا حد افراط جنون آمیزی پیش رفتند: آنچه بر سر عراق و سایر دیکتاتورهای منطقه آمد را همه شاهد بودیم، آرزو کنیم سرنوشت بهتری در انتظار ترکیه، به مثابه کشوری دوست، برادر و همسایه با ایران، باشد.

* استاد دانشگاه تهران/ مدیر موسسه انسان‌شناسی و فرهنگ

bato-adv
مجله خواندنی ها