فرارو- علاقه "شرلی چیدسی" به ماجراجویی و سفر به او کمک کرد که در جنگ جهانی دوم به کنگو برسد و بهعنوان مأمور OSS (یک نوع سازمان اطلاعاتی آمریکا در جنگ جهانی دوم) به آمریکا در جمعآوری و ذخیره اورانیوم باارزش کمک کند.
به گزارش فرارو به نقل از دیلی بیست، در ماه اوت 1939 آلبرت انیشتین به رئیسجمهور فرانکلین روزولت نامهای نوشت و درباره احتمال و پتانسیل رژیم نازیِ هیتلر در استفاده از اورانیوم برای ساخت سلاح هستهای هشدار داد. انیشتین در نامهاش افزود که مهمترین منبع اورانیوم در آفریقاست (جمهوری دموکراتیک کونگو کنونی). بنابراین ساخت بمب هستهای و در اختیار گرفتن تمام منابع سنگ کنگو یکی از اولویتهای آمریکا بود. اما این خطر وجود داشت که اورانیوم از مستعمره بلژیک (کونگو) به آلمان قاچاق شود. بهمنظور جلوگیری از این قاچاق، OSS سازمان اطلاعاتی جدید آمریکا و پیشروی سیا، مرکزی در کنگو تأسیس کرد. یکی از مأموران این پایگاه زنی شجاع به نام شرلی چیدسی بود؛ از معدود زنانی که خارج از کشور برای OSS خدمت میکردند.
زمانی که شرلی چیدسی برای اولین بار به آفریقا رفت، در اواسط چهارمین دهه زندگیاش به سر میبرد. او زنی ساده بود. اما هوشمندی، استقلال و جنب و جوشش او را بسیار زیبا و جذاب میکرد. فایلهای ضبطشده در OSS او را با چشمانی خاکستری، موهای قهوهای، پوستی روشن و ریزاندام توصیف میکنند: قد پنج فوت و یک اینچ؛ وزن 52 کیلوگرم. زمانی که کودک بود پدرش فوت کرد و وقتی مادرش دوباره ازدواج کرد نام خانوادگی آرمیتاژ به او داده شد. او در خانهای پر از رفاه و بخشندگی در سوارتمورِ پنسیلوانیا بزرگ شد و اغلب خانوادهاش در صفحات اجتماعی دیده میشدند. اما شرلی از زندگی چیز بیشتری میخواست. او در نیویورک در کالج بارنارد و سپس در دانشگاه کلمبیا تحصیل کرد و کلاسهای "ادبیات و نویسندگی" و "فرانسه" زیادی برمیداشت.
شرلی علاقه شدیدی به سفر و ماجراجویی داشت. او سه سال در هائیتی، سه ماه در هاوایی، یک ماه در فرانسه، یک ماه در آلمان زندگی و از چین نیز بازدید کرد. در سال 1935 با دونالد چیدسیِ نویسنده ازدواج کرد و با وی به تاهیتی رفت. آنها با کشتی دونالد به تاهیتی رفتند. او در مدیریت یک مزرعه نارگیل کمک کرد و زبان تاهیتی را نیز یاد گرفت. در زمان سکونتش در آنجا با تعدادی نویسنده ازجمله اسکات فیتز جرالد آشنا شد. تاهیتی را اغلب بهعنوان گوشهای از بهشت توصیف میکنند اما نمیشد همین حرف را درباره ازدواج او و دنیل زد: شرلی در فوریه 1940 از او جدا شد. شرلی به نیویورک بازگشت و در یک نشریه بررسی آثار ادبی برای دختری باقابلیت تایپ، تحقیق و کوتاه نویسی آگهی منتشر کرد.
زمانی که آمریکا وارد جنگ شد، بهعنوان تندنویس زبان فرانسه به OSS در نیویورک پیوست. او بهعنوان یک زن در OSS که فضایی مردانه و مردسالار داشت، در اقلیت بود. مأموری به نام الیزابت مک دونالد پس از جنگ کتاب خاطراتی به نام "دختر مخفی" نوشت که تبعیض جنسیتی در سازمان را توصیف میکرد. سرهنگی بابی اعتنایی به او گفته بود "جنگ جای زنان نیست. در طول حضورم در این سازمان که چهار سال میشود، تنها یک زن را دیدم که شایسته و لایق بود." زمانی که ژنرال ویلیام داناوان (رئیس OSS) درباره شایستگی زنانی که استخدام میشوند صحبت میکرد، یکی از تعاریفش زنی بود باسواد ابتدایی که بتواند امتحان بایگانی را بگذراند. اکثر بیستوشش هزار زنی که به OSS پیوستند در پستهای اداری و منشیگری کار میکردند و تنها درصد کمی (حدود 700 نفر) خارج از کشور به خدمت مشغول بودند.
این نگرشها مانع از پیشرفت زنان میشد. اما چیدسی مشتاق به خدمت خارج از کشور بود و زمانی که در سال 1945 در بخش فرانسه زبان آفریقا فرصتی به وجود آمد، آن را دودستی چسبید. شغلی در رادیو برازاویل: یک فرستنده رادیویی که به نفع آزادی فرانسه تبلیغ میکرد. چیدسی فکر کرد که این شغل راهی ایدئال برای سهیم شدن در جریان جنگ است.
اما در برازاویل هم ناراضی بود و فکر میکرد شاید بهتر بود به ارتش کمکی سپاه زنان میپیوست. او در نامهای به مادرش نوشته بود: "کاش به ارتش کمکی سپاه زنان پیوسته بودم و با آنها به شمال آفریقا میرفتم." اما این نامه تنها شامل خبرهای بد نبود. "اما یک اتفاق خوب افتاد. با یک افسر نیروی دریایی خوشتیپ شام خوردم و در تراس خانهاش ماه را تماشا کردیم و نوشیدنی خوردیم..."
پساز آن حادثهای خوب اما بهمراتب مهمتر رخ داد: میتوانست به OSS بازگردد. اما این بار نه برای کار در دفتر نیویورک؛ بلکه در پایگاه OSS در Leopoldville (کینشاسا کنونی) پایتخت کنگو. او در برازاویل با "داک هوگ" رئیس OSS در پایگاه Leopoldville در آنطرف رودخانه گنگو ملاقات کرده بود. هوگ سیوچهارساله بود و اندکی کوتاهتر از شش فوت قد داشت. او ورزشکار و بسیار خوشقیافه بود و سیبیل باریکی داشت. او یک مهندس عمران بسیار باهوش بود که رویای نویسنده شدن را داشت. اما در آن زمان در حال انجام یک مأموریت بسیار سری برای کشورش بود: جلوگیری از دسترسی متحدین به اورانیوم کنگو. شغل ظاهری او بررسی قاچاق الماس و اسم رمزش "تتون" بود.
هوگ و چیدسی حرفهای زیادی برای زدن داشتند، از جمله علاقه مشترکشان به ادبیات. همچنین هردوی آنها تنها بودند. شرلی به داک درباره "تمایل زیادش به ترک برازاویل" و "شرایط بسیار نامناسب و سخت زندگی و کار" گفت. هوگ پیشنهاد کرد که به آن سمت رودخانه بیاید و دستیار او شود. بدون شک برای شرلی احساس تأسف میکرد. اما علاوه بر این کار و وظایف زیادی بر دوشش بود و شرلی برای کمک ایدئال به نظر میرسید: او فرانسه را بسیار روان صحبت میکرد و حتی قبلاً در OSS هم کارکرده بود.
هوگ برای استخدام چیدسی از "رود بولتون" رئیس بخش آفریقا در سازمان اطلاعات OSS در واشنگتن اجازه خواست. هوگ اشاره کرد یافتن فردی " وفادار و شایسته" که بتواند به او اعتماد کند بسیار مهم است. هوگ گفت دستیارش در Leopoldville، خود باید نوعی مأمور باشد... و برای حفظ امنیت عملیات به OSS کاملاً وفادار بماند."
بولتون تحت تاثیر سوابق چیدسی قرار گرفت و در دسامبر 1943 بازرسی سوابق او را آغاز کرد و پرسشنامهای برای او طرح شد. سؤال درباره ورزش و سرگرمیهای موردعلاقهاش پاسخ عجیبی داشت: "فعالیت به خصوصی ندارم" و زمانی که پرسیده شد آیا تابهحال از نوشیدنیهای مستی آور استفاده کرده پاسخ داد: "کوکتلهای گاهبهگاه". در اواخر ژانویه 1944 برای رفتن به پایگاه آفریقایی OSS تائید شد. اسم رمزش آنجلا و کدش 1080 بود.
چیدسی پایگاه OSS را متحول کرد. بیش از نه ماه از اولین حضور هوگ در کنگو میگذشت- دورهای پر از سختی، مریضی و سفرهای بیش از حد در فضای خشنِ نژادپرستی استعماری و بیعدالتی. اما او دیگر نگران ترک دفتر نبود. همچنین آنجلا در تربیت خبرچیان و کسب اطلاعات بسیار ماهر بود. هوگ از اطلاعاتی که با چدسی به واشنگتن میفرستادن بسیار راضی بود.
چیدسی برای هوگ دوست خوبی نیز بود- یک زن باهوش، مهربان و بامزه با سرگرمیهای عجیب و خاص. او طرفدار مشتاق مجلهی راهآهن و قطار بود. با توجه به اهمیت شبکههای گسترده راهآهن در کونگو برای صادرات سنگ معدن اورانیوم به آمریکا، این علاقه برایش مفید بود.
در ژوئیه 1944 هنری استلی به هوگ و چدسی ملحق شد. او مردی فرهیخته و در عین حال ساده بود که شغل ظاهریاش تجارت خانوادگی بود؛ شرکت ابریشم استلی. اسم رمزش "لوکاست" بود. پایگاه OSS بهطور پیوسته در حال رشد بود. اما تنها چند روز قبل از رسیدن استلی، پوشش هوگ بهطور غیرمنتظرهای لو رفت و جانش درخطر بود. او به دلیل اطلاعاتی که درباره همکاری میان بازرگانان و پلیسهای ارشدِ کنگو با نازیها جمعآوری کرده بود نیز بسیار آسیبپذیر و در معرض خطر بود.
هوگ که فهمیده بود هرلحظه ممکن است مجبور شود فرار کند، آماده شد تا مدیریت ایستگاه را به استلی بدهد. به او گفت: "آنجلا بهخوبی محتوای فایلها را میداند و در این زمینه میتواند بهت کمک کند. حافظهاش در اسم افرادی که از آنها پرونده داریم عالی است و میتواند باعث صرفهجویی در وقت شود."
اما هوگ نگران چدسی بود. اگر زمانی مجبور میشد کنگو را ترک کند، به پروازی با مجوز فرماندهی حملونقل هوایی نیاز داشت که برای زنها بسیار دشوار صادر میشد. هوگ امیدوار بود که پس از شش ماه خدمت برای حملونقل ATC به آمریکا واجد شرایط شود. هوگ گفت: "کارش بسیار عالی بود. او با شنود دفتر خبری L`venir Colonial Belger کوهی از اطلاعات را به دست آورده بود." سپس با طعنهای به خود افزود: "بهجز رئیس پایگاه که نمیتواند از دردسر دور شود، همهچیز بسیار خوب پیش میرود."
هوگ از دو خطر جان سالم به دربرد. اما زمانی که در اتاق خانهاش موردحمله فردی مسلح قرار گرفت، بلافاصله برنامه خود برای فرار را عملی کرد. استلی با تکیهبر آنجلا بهعنوان "مأموری وفادار و مورد اعتماد" جای او را گرفت. اما استلی شدیداً مریض شد: سایهای خسته و لاغر که چارهای جز ترک کنگو در آوریل 1945 نداشت.
این بدان معنا بود که شرلی چدسی علناً رئیس پایگاه شد. او اکنون در کنسولگری ایالاتمتحده بود و به OSS گزارش میداد. بولتون در واشنگتن بر اساس شواهد تائید کرد: "1080 بهسرعت در حال تبدیل به منبعی موثق و لایق است."
پس از تسلیم آلمان در مه 1945، دیگر دلیلی برای ترس از ساخت بمب اتمی توسط آلمان وجود نداشت و به هر دلیلی آلمان نازی نتوانسته بود بمب بسازد. فیزیکدانان برجسته آلمان این عدم موفقیت را ناشی از عدم دسترسی به سنگ اورانیوم میدانستند که میتوان آن را به مأموریت مخفیِ OSS در کنگو نسبت داد. میزان عملیات در OSS کاهش یافت اما پایگاه کنگو پابرجای ماند. در ژوئن 1945 یک مقام ارشد OSS به کنگو پرواز کرد تا برای آنجلا امکان ارتباطات کابلی فراهم کند. در آن پایگاه یک منشی، چهار خبرچین و یک مأمور مخفی حضور داشتند.
اما در ماه سپتامبر فعالیت OSS در کونگو پایان یافت و بسته شدن رسمیِ پایگاه کونگو به دست 1080 انجام شد. اندکی بعد، رئیسجمهور ترومن بهطور کامل OSS را لغو کرد.
در ژانویه 1946 چیدسی به کنگو بازگشت که در کنسول ایالاتمتحده کار کند. بولتون با وزارت امور خارجه هماهنگ کرد که چیدسی مستقیماً به سازمان اطلاعات که جایگزین OSS شده بود گزارش کند.
شرلی چیدسی سرانجام در سپتامبر 1947 کونگو را ترک کرد. او در مجله راهآهن دستیار ویراستار شد و سپس بهعنوان ویراستار در پروژههای ادبی کارکرد. دوباره ازدواج کرد و نام خانوادگی بریجواتر را گرفت. نه او، نه هوگ و نه استلی برای نقش شجاعانهای که در مبارزه علیه فاشیسم ایفا کردند هیچ نشان افتخار یا مدالی دریافت نکردند.
با حال بود