یادداشت دریافتی- محمد ماکویی؛
کار کردن دختر اوباما در یک رستوران تعجب زاید الوصف بسیاری از هموطنان ما
را بر انگیخت.در این میان عده کمی با تصور این که "شأن بابای رییس جمهورش
را نگه نداشته" دست به اعتراض زدند و شمار بیشماری کار او را بابت اینکه
"چه نیازی داشت" غیر ستودنی به حساب آوردند.
متاسفانه سال های زیادی
است که برای ما ایرانی ها چرایی انجام کار دلیلی غیر از دیگر مردمان جهان
پیدا کرده و روی این حساب بیشترمان فکر می کنیم آدم ها تنها برای پول در
آوردن و امرار معاش است که می بایست سر کار بروند.
این در حالی است
که واقعیت جز این است و راه انداختن کار دیگران و بدست آوردن احساس لذت و
سر خوشی نشات گرفته از این "مهم" از علت های مهمی است که می بایست در جواب
"چرا کار می کنیم؟!" بیان گردد.
با چنین نگرشی درباره لزوم انجام
کار چندان متعجب کار "اوبامای کوچک" در یک رستوران نخواهیم شد زیرا دختر
رییس جمهور ایالات متحده خوب می داند که با دختر اوباما بودن می تواند
رفاهی بیش از نسبی را نصیب خویش سازد اما اگر می خواهد لذت و سر خوشی انجام
کار برای دیگران و احساس مفید بودن را به سایر لذایذ زندگی بیفزاید چاره
ای جز سر کار رفتن نخواهد داشت.
تاسف بار است که خیلی از ما ایرانی
ها آنچنان به ایده "آدم ها کار می کنند تا پول در بیاورند" خو گرفته ایم که
دولت را بابت اینکه "اگر بخواهد با در آمد حاصل از خام فروشی نفت و سایر
منابع طبیعی می تواند از لحظه تولد تا دم مرگ هزینه های تامین رفاه هر
ایرانی را متحمل شود" و "این کار را نمی کند" مورد بازخواست و نکوهش قرار
داده و در باره آیندگان و سرنوشتشان "به خودشان مربوط است" می گوییم.
اینکه
بیشتر ما ایرانی ها تنها وقتی که "پول درست و حسابی نمی گیریم" تغییر شغل
می دهیم و از بینمان کمتر کسی است که به عنوان دلیل تغییر جا "پولش خوب بود
اما کاری در قد و قواره ام بهم نمی دادند" را ذکر می کند و "از آن دیوانه
هاست" هم به حساب نمی آید کاملا مبین این است که دیگر خیلی نمی توان روی
ایرانی هایی که برای راه انداختن کار دیگران سر کار می روند حساب کرد.
علاوه
بر این ها امروزه محل کار های زیادی را می توان دید که در آن ها نه کاری
برای انجام دادن وجود دارد و نه حقوق و مواجبی برای پرداخت و در عین حال
بالادستی ها و پایین دستی ها با تصور "این به آن در" به همزیستی مسالمت
آمیز و دورهمی در کنار یکدیگر ادامه می دهند.
در این میان کمتر کسی
متوجه این حقیقت است که مدیری که از دیگران کار می کشد و به آن ها حقوق سر
برج پرداخت نمی کند(قدیم ها به چنین شیوه ای بیگاری و برده داری و چیزی در
این مایه ها می گفتند) به مراتب ارزشمند تر از رییسی است که نه در ارجاع
کار به پرسنل زیر دست تواناست و نه قادر به پرداخت دستمزدهای سر برج ایشان
می باشد زیرا اولی دست کم می تواند به زیر دستی های خود "احساس مفید بودن
برای دیگران" را دیکته کند در حالی که دومی جز آنکه فرد را علاوه بر اهل و
عیال شرمنده مردم جامعه نماید کاری صورت نمی دهد!؟
واسه خودم متاسفم