یادداشت دریافتی- امیر بلالی چروده؛ روح ملت از جمله مقوله های مهم مسائل ذهنی هگل است که در ترتیبی سه گانه و تریادیک تبیین و تشریح شده است.
خانواده، دولت و جامعه مدنی مبنا و تکیه گاه این نظریه است که در بطن خود مقوله ای تحت عنوان روح ملت را متولد می کند. بر اساس نظریه ی هگل در خصوص روح ملت و در بیانی رئالیستی تر از آنچه که هگل عنوان داشته، می توان گفت که روح ملت محور ترددی است که بین دو نقطه ی کمال و زوال در نظر گرفته می شود.
به عبارت دیگر هر چه یک ملت یا جامعه ای به لحاظ تعین های اخلاقی به سمت زوال حرکت کند روح این ملت دچار خدشه خواهد شد. و هر چه به سوی کمال بپیماید روح این ملت غنی تر و داراری محتوایی عمیق و اخلاقی خواهد بود.
در بیانی دیگر نیز می توان گفت که جامعه ای که یکی از پدیدارهای فلسفه ی سه گانه ی وی را از دست دهد یا بین این موارد تناسب و هارمونی مورد انتظار برقرار نباشد فاقد روح است و جامعه ای که این سه مورد را در بر گیرد دارای یک روح در مقام هژمونی آن ملت است.
آن طور که می توان عنوان کرد، جامعه ی بی روح، می تواند جامعه ای بی محتوا، سطحی، لذت جو، بی رحم و صوری باشد.
در فرآیند مدرنیزاسیون و شکل گیری جهان مدرن روح یا محتوی آن ملت می تواند دستخوش آسیب هایی گردد، اما این که در جهان مدرن و جوامع مدرن و نیمه مدرن نیز می توان به طوری مجزا در این خصوص به بحث نشست که وضعیت روح و محتوی یک جامعه کژمدرن چون ایران متوجه چه آسیب هایی است و کدام طبقات اجتماعی می توانند به این روح آسیب بزنند و به مرور زمان آن را از بین ببرند.
آسیب هایی که از سوی طبقات فرودست جامعه متوجه روح ملت بوده است را همواره در قالب و چارچوب های ذهنی متفاوتی چون حوزه های انحرافات اجتماعی، مدیریت علمی، توده های بی شکل، فرهنگ عامه، و... تبیین کرده اند.
فرودستان همواره در پی تامین معیشت خود از شاخص های اخلاقی صوری جهان مدرن چون پرستیژ، منش، حضور اجتماعی، مطالعه و کنش های بورژوازی و... جا مانده اند و در حیطه تفکر جهان علمی و مدرن، لمپن خطاب شده اند.
لمپنیسم به زبان علمی اما متوجه کسی نیست که لباس و ظاهری آراسته ندارد و یا بر اساس هنجارهای صوری دنیای مدرن کنش نمی کند. ادای صفت لمپن به یک شخص، بیشتر به دلیل فهم و درک نازل و اندک او از مسائل اجتماعی بوده و به شخصی سطحی، یکنواخت، کوتاه مدت، لذت جو و کم فهم اشاره دارد.
حال اگر باز گردیم و به پدیدارهای موجود در مقوله روح ملت هگل نگاهی بیاندازیم (دولت، خانواده، جامعه مدنی) در خواهیم یافت که یک فرد لمپن نه تاثیری در تعالی دولت دارد، نه فرصت درک نقش خانواده را خواهد داشت و نه قابلیت تشکیل جامعه مدنی را داراست و به همین ترتیب یک لمپن تهدیدی برای روح و محتوی یک ملت است.
لمپنیسم اما تنها طبقه ای در فرع پرولتاریا نیست، چرا که پرولتاریا و جامعه کارگران، امروز بر مسائل جدی اجتماعی تاثیر گذارند و هم چنین دو قطب حائز اهمیت دنیای مدرن تحت عنوان پرولتاریا و بورژوازی بیش از پیش در حلقه ی طبقه متوسط به یکدیگر نزدیک می شوند. اما همانطور که شاخه ای بیهوده و به شدت صوری را از پرولتاریا تحت عنوان لمپن ها تفکیک می کنیم.
بورژوازی نیز برای دفاع از اصول و مبانی خود می تواند شاخه ای از لمپنیسم را با همان خصایص در کنار خود داشته باشد، جامعه ی کوچکی که فراتر از بورژوازی، به تنهایی می تواند به همه ی اصول مصرفی یک جامعهی کاپیتالیستی متکی بر لیبرالیسم اقتصادی مصرفی جامه عمل بپوشاند.
جامعه ای که به خوبی جامعه ی نوکیسگی نام گرفته است و در سیستم اقتصادی خود انباشت سرمایه از طریق رانت را جایگزین انباشت سرمایه از طریق تولید کرده است. ویژگی این جامعه نوکیسگی علاوه بر مصرف، نمایش مصرف نیز هست و به دنبال همین نمایش مصرف است که در سال های اخیر، هنجارهایی تحت عنوان لاکچری در کشور تولید و تکثیر شده است.
هنجارهای موجود در لاکچریسم بیش ترین تشابه و تناسب را از لحاظ فهم اجتماعی با لمپن های فرودست دارد و اگر دوباره به پدیدارهای موجود در روح ملت برگردیم، خواهیم دید که لاکچریسم نیز از هیچ جهتی نمی تواند در قالب مقوله ی روح ملت قرار گیرد و کمکی به اتصال پدیدارهای آن بکند.
چطور ممکن است یک نوکیسگی مصرفی و شدیدا نمایشی برای یک دولت مقرون به صرفه باشد؟ چگونه می توان اشخاص لاکچریست را در خصوص نوع نگاهشان به خانواده که نگاهی صرفا اقتصادی و انتظاری است، به اشخاصی اجتماعی و کارکردی تغییر داد؟
جامعه مدنی با شاخص های شدیدا اجتماعی و عام چه جایگاهی می تواند برای این طبقه از شهروندان خود که با ارزش های مصرفی و لذت جویانه منطبق شده اند، قائل باشد؟
چه بسا امروز تاثیر و کشش هنجارهای لاکچری بر طبقه متوسط بسیار مخرب تر و شدید تر است، چرا که به لحاظ روان شناختی نیز هر فردی گرایش به این دارد که یک لمپن فرادست باشد تا فرودست. و چنین گرایشی طبقه متوسط را هر چه بیشتر به سمت ارزش های فاقد عمق و محتوی کشانده و تدریجا به دست نابودی می سپارد.
و بر همین اساس می توان گفت که لاکچریسم یک لمپنیسم مدرن و مضاعف است. که چطور می تواند جامعه ای را بدین شکل بی روح و بی محتوا سازد، که مصادیقی چون سهل انگاری های پزشکی و تخاصم های اجتماعی برخواسته از آن را بازنمود چنین فرآیندی بدانیم یا شاخصه های زندگی اخلاقی را رو به زوال ببرد، فضای مجازی را جولانگاه کاربرانی کند که فحاشی می کنند و میزان اعتماد اجتماعی را به حداقل برساند و هزاران هزار آسیب دیگر.
مرسى