وحید معتمدنژاد- فعال فرهنگي در شرق نوشت: «سفرهها تهيتر شدهاند»؛ این جملهای است که نه از زبان یک منتقد، بلکه از زبان وزیر محترم تعاون، کار و رفاه اجتماعی در همایش بزرگ استانی تشکیلات کارگری و کارفرمایی آذربایجان شرقی بیان شد و شهامت و شجاعت او را در بهتصویرکشیدن شرایط امروز اجتماعی و اقتصادی کشور به اذهان متبادر میکند. بیان چنین جملههایی در جایگاه متولی امور اجتماعی در جای خود بسیار ارزنده و ستودنی است؛ اما اینکه چرا «سفرهها تهی شدند؟»
طرح موضوع و پرسشی است که پاسخ آن را باید در ساختار و شالوده سیاستهای اقتصادی در تمام ادوار گوناگون دولتها در سالهای پس از انقلاب جستوجو کرد. فقر واژهای نسبی است، نه مطلق؛ نسبی بهایندلیل که در فرد و از روابط اجتماعی نمود پیدا میکند و از این نظر در جوامع گوناگون نسبت به شرایط موجود میتوان آن را ارزیابی کرد.
این موضوع اغلب بر پایه «نابرابری» در ارکان اجتماعی است که فرد در آن با فعالیتهای اجتماعی خویش مواجه بوده و نبود پاسخ صحیح، وی را به نوعی سرخوردگی و در نتیجه انزوا میکشاند. این انزوا و سرخوردگی زمانی شدت مییابد که فرد در انتخاب کسبوکار مناسب عاجز میشود و در نتیجه درصدد پیمودن راهی برای رسیدن به مراکز تصمیمگیری است تا از موقعیت مناسبی برخوردار شود. فقر گرچه در سه محور فرد، روابط اجتماعی و بطن قدرت سیاسی تعریف میشود؛ اما نادیدهانگاشتن خواست اجتماعی از سوی دولتها سبب بروز ناهنجاریها در جامعه است.
جامعهای که در فردیت و روابط اجتماعیاش دچار برخی محدودیتهاست، به گونهای اسباب رواج فقر در اجتماع را فراهم میکند. این محدودیتها بهجز فقر درآمدی که در جایگاه ویژهای میتوان از آن دفاع کرد، شامل تمام عواملی است که آزادیهای نسبی و معقول فرد را در روابط اجتماعیاش به چالش میکشد؛ پدیدههایی مانند بیکاری، کمسوادی و بیسوادی، نبود امکانات برابر بهداشتی و آموزشی، نبود فضاهای مناسب تفریحی و ورزشی، نبود آزادی بیان در مطبوعات و رسانهها، دورنگهداشتن افراد از منابع شفاف اطلاعات و... ازجمله عواملی هستند که در موضوع فقر نقش اساسی دارند.
اینها همه موضوعاتی هستند که در کنار فقر درآمدی به عنوان پیشفرض تولد ناقصالخلقه فقر در نظر میآیند. فقر در ایران برخلاف بسیاری از کشورهای مستعمره و نابرخوردار از منابع خدادادی و طبیعی، هیچگاه جنبه هویتی نداشته و بیشتر درآمدی بوده و براساس سیاستهای نادرست و نابجای دولتی پدید آمده است و بنا را بر نابرابری و نایکسانی از بهرهمندیهای مساوی بین افرد جامعه پایهریزی کرده است؛ چه زمانی که در تقسیم خدمات شهری و روستایی جانب عدالت را در نظر نگرفته، چه زمانی که در تخصیص درآمدهای ملی برخی دستودلبازیها را از خود به خرج داده است. ادامه از دیگر عواملی که فقر را در ایران پذیرفتنی کرده، نوعی تقدیرگرایی است که فرد بر این باور است که از او کاری ساخته نیست؛ درست برخلاف بسیاری از فرهنگهای دیگر که تلاش و برابری افراد را در کسب مناصب اجتماعی و سیاسی و همچنین موفقیت در مدارج گوناگون علمی و پایگاههای تجاری را حق مسلم خود میدانند.
این نوع قرائت از سرنوشت آدمیان در جوامع سنتی همیشه سد راهی بر پیشرفت آنان تعریف شده که ایران هم در برخی از جهات از آن مستثنا نیست. از طرفی دورنگهداشتن و دخالتنکردن شهروندان در تصمیمگیریهای اجتماعی و سیاسی و مهمتر از همه اقتصادی و ورود جریانی منفعتطلب در نظام اداری اینگونه کشورها، راه را بر فقرزایی میگشاید که حاصل آن فسادهای زنجیرهای است.
موضوع فیشهای نجومی، فسادهای میلیاردی و یارانههای مخرب که تولید و کشاورزی را نشانه رفته، گرچه در این دولت بناگذاری نشده؛ اما تداوم چنین سیاست ناصحیحی مبنای شکاف درآمدها و بروز فقر بیشتر در جامعهای است که کرسی قدرت و کسب اینگونه درآمدها از رأی آنهاست.کشوری که سرشار از منابع طبیعی نفت و گاز و موهبتهای خدایی در فصلهای مختلف است، بسی جای تأمل و درنگ است که سفرهای در آن تهی از بیشمار نعمتهای الهی باشد.حال اگر وزیر محترم نگران سفرههای خالی شهروندان ایرانی است، بد نیست خود سری به آمار و اموری که در پهنه این مملکت ثبت و جاری است، بزند تا از نزدیک علل فقرگرایی در جامعه امروز ایرانی را لمس کند هرچند با سوابق و آشنایی که نگارنده با ایشان داشته، علت بیان جمله فوق، ریشه در تحقیقات وی دارد.
کاش وزیر محترم در مورد طرحهای اجرا شده و برنامه ریزی های برای آینده هم صحبت میکرد یعنی هم در و هم درمان.
-مشخص است که نگارنده این متن به دنبال انداختن کم کاری 3 ساله این دولت بر گردن دولت قبل است.