تماس تلفنی دونالد ترامپ، نامزد ریاست جمهوری آمریکا از اردوگاه جمهوریخواهان، با هنری کیسینجر، دیپلمات معروف آمریکایی، به یک حاشیه خبری جدید از این غول میلیاردر آمریکایی تبدیل شده است. اگرچه این دو نفر جمهوریخواه هستند اما دارای دو رویکرد متفاوت هستند. به گزارش واشنگتنپست، دونالد ترامپ قرار است امروز با کیسینجر، وزیر خارجه اسبق آمریکا دیدار کند. این گزارش به نقل از سه نفر از چهرههایی که به ترامپ نزدیک هستند، مینویسد از آنجا که شانس ترامپ برای کسب عنوان نامزدی نهایی جمهوریخواهان هر روز بیش از گذشته میشود وی قصد دارد تا هم برداشت خود نسبت به سیاست خارجی را بهبود بخشد و هم با جذب چهرههای برجسته آمریکایی به اردوگاه خود وزن خویش در برابر رقیب را بیشتر کند.
کیسینجر همواره یکی از سیاستمداران کهنه کار، قدیمی و برجسته در اردوگاه جمهوریخواهان محسوب میشود که در امور جهانی بهویژه روابط آمریکا با چین صاحبنظر است. بر همین اساس، بسیاری از چهرههایی که میکوشند عنوان نامزدی نهایی جمهوریخواهان را کسب کنند تلاش میکنند تا نه تنها دیداری با این چهره برجسته آمریکایی داشته باشند بلکه میکوشند به نوعی وی را حامی خود جلوه دهند.
واشنگتنپست مینویسد دیدار با کیسینجر در حال تبدیل شدن به یک «آیین» یا «سنت» حزبی برای بسیاری از جمهوریخواهان است بهویژه آن دسته که بلیت نامزدی ریاست جمهوری را از آن خود کردهاند. سارا پیلین هم در سال 2008 زمانی که به نامزد جمهوریخواهان برای معاونت رئیسجمهور تبدیل شد به دیدار کیسینجر رفت و تلاش داشت تا هم مشورت بگیرد و هم بر اعتبار و وزن سیاسی خود بیفزاید. دیدار چهره به چهره میان ترامپ- کیسینجر پس از هفتهها تماسهای تلفنی میان آن دو است. کیسینجر مشاور عالی و وزیر خارجه نیکسون و جرالد فورد (روسای جمهوری اسبق آمریکا) بوده است. چهرههای نزدیک به ترامپ به شرط ناشناخته ماندن به واشنگتن پست میگویند: رایزنی وی با کیسینجر لااقل دارای دو هدف است: از یک سو به دنبال رابطه با پیشکسوتان و بزرگان جمهوریخواه است و از سوی دیگر، به سوی رویکردی واقعگرایانه تر از تحولات بینالملل گرایش دارد؛ امری که همواره ستون اصلی فعالیتهای کیسینجر بوده است.
اگرچه ترامپ خود را «رئالیست» یا «واقعگرا» نمیشمارد اما در حال نزدیک شدن به این رویکرد در سیاست خارجی است. اظهارات، سخنان و مواضع ترامپ در سیاست خارجی همواره انتقاداتی را به دنبال داشته است بهگونهای که در دورهای شایع شده بود که محتمل است برخی «بازهای» جمهوریخواه برای کنار زدن ترامپ یا لااقل تضعیف جایگاه او میخواهند روی هیلاری کلینتون سرمایهگذاری کرده و در نهایت اجماع جمهوریخواهان را روی هیلاری قرار دهند. ترامپ ماه گذشته در سخنرانی خود در هتل «می فلاور» در واشنگتن گفت: «آمریکا اولین مساله مهم در دولت من خواهد بود.» وی در ادامه جهانیسازی را «سخنی خطا» نامید. ترامپ هفته گذشته هم هنگام دیدار از واشنگتن و ملاقات با رهبران حزبی به دیدار «جیمز بیکر» شصت و یکمین وزیر خارجه آمریکا بود.
دکترین ترامپ، دکترین بازندگان استمارک تیسن، تحلیلگر موسسه امریکن اینترپرایز مینویسد ترامپ در یکی از سخنرانیهای خود میگوید: «دکترین ترامپ وجود نخواهد داشت زیرا در زندگی باید انعطافپذیر باشید. باید انعطاف داشت. باید تغییر کرد. ممکن است امروز یک چیزی بگویید و سال بعد آن را تغییر دهید زیرا شرایط متفاوت است.»
اگر در سیاست خارجی آمریکا دکترین مونروئه، ریگان، بوش را داشته باشیم اما آنچه تحت عنوان ترامپ نامیده میشود «دکترین بازندگان است.» او مینویسد در راست میانه فلسفههایی مانند رئالیسم، بینالمللگرایی محافظهکارانه و انزواگرایی وجود دارد که میتوان از میان آنها دست به انتخاب زد. ترامپ به کدام یک تعلق دارد؟ بسته به روزی که ترامپ صحبت میکند همه آنها و هیچ کدام از آنها. برای مثال، ترامپ بیش از هر رئیسجمهور دیگری در تاریخ مدرن آمریکا برخی از بلندپروازانهترین اهداف در خاورمیانه را اعلام کرده است. تحلیلگر امریکن اینترپرایز میافزاید او از یکسو در نشست آیپک به ایران تاخت و مدعی شد که این کشور «در 25 کشور رسوخ کرده و حملات تروریستی انجام داده» و از سوی دیگر به داعش میتازد و بدون هیچ شواهدی میگوید: «اگر من رئیسجمهور شوم داعش به سرعت از میان خواهد رفت. آنها خیلی خیلی سریع نابود میشوند.» به نظر میرسد «کیسینجری» بودن در حال تبدیل شدن به یک گزاره در ادبیات روابط بینالمللی است.
نیال فرگوسن در مجله فارن افرز میپرسد: «کیسینجربودن یعنی چی؟» فرگوسن مینویسد: «کیسینجریبودن یعنی واقعگرایی، فلسفهای که مشخصه آن ارزیابی خونسردانه از سیاست خارجی در فضای منفعت شخصی ملی است.» «استانلی هافمن» همکار سابق کیسینجر در دانشگاه «هاروارد» او را همانند ماکیاولی میدانست. هافمن در سال 1983 نوشت: «او [کیسینجر] معتقد است که برای حفظ دولت، هم فریب لازم است و هم بیرحمی... [حتی اگر] به بهای دشمنیهای بیرونی و درونی تمام شود.» بسیاری از نویسندگان دیگر هم فرض را بر این گذاشتهاند که کیسینجر خودش را براساس قهرمانهای موردنظرش، «کلمنس فون مترنیخ» اتریشی و «اوتو فون بیسمارک» پروسی که حاملان واقعگرایی سیاسی اروپای کلاسیک بودند، پیش برده است.
بنابراین، همانگونه که واشنگتنپست مینویسد به نظر نمیرسد کیسینجر میلی به پیوستن به اردوگاه ترامپ داشته باشد بلکه این ترامپ است که برای آشنایی بیشتر با سیاست خارجی و تحولات بینالمللی و دادن وزن و اعتبار سیاسی به خود به مشاورههای او نیاز دارد. مارک تیسن، تحلیلگر موسسه امریکن اینترپرایز، خطاب به ترامپ میگوید: «حتی پرشورترین حامیان دکترین بوش هم نمیگویند داعش خیلی خیلی سریع نابود خواهد شد» زیرا پرزیدنت بوش نبرد با تروریسم را «نبردی نسلی» خواند که شاید یک نسل یا بیشتر به طول انجامد و با پیروزی فردی مانند ترامپ این نبرد به پایان نخواهد رسید. او مینویسد: «نابودی کامل زیرساختهای تروریستی ایران در 5 قاره؟ چه سخن بزرگی. حتی جاهطلبترین نومحافظهکاران هم آنقدر در سخن افراط نکردهاند.»
اگرچه برخی بر این باورند که آمریکا بیش از آنکه به «سیاستمدار» در رأس کاخ سفید نیاز داشته باشد به «اقتصاددان» نیاز دارد تا بتواند اقتصاد این کشور را از درون بازسازی کند اما آیا به راستی ترامپ در جامه یک اقتصاددان میگنجد؟ امریکن اینترپرایز میافزاید: ترامپ اعلام کرده از خاورمیانه بیرون میکشد تا آن پول را صرف تمرکز بر اقتصاد و بازسازی دولت- ملت در کشور خود کند. ترامپ میگوید: «ما تریلیونها دلار در خاورمیانه خرج کردهایم در حالی که زیرساختهای کشورمان در حال نابودی است. ما باید کشور خود را بسازیم و بر آمریکا تمرکز کنیم.» سخنان او شبیه به سخنان اوباماست که در برههای اعلام کرد: «طی دهه گذشته ما تریلیونها دلار صرف جنگ کردیم و باعث بحران بدهی و سختیهای اقتصادی شدیم... اکنون وقت آن است که بر دولت- ملتسازی در داخل متمرکز شویم.»
سخنان ترامپ در سیاست خارجی چندان جدی نیست چراکه اصولا دانشی در این زمینه ندارد. مواضع او با هم در تضاد کامل است و بیجهت نیست که برای فرار از این بیدانشی دست به دامان افرادی مانند کیسینجر و بیکر میشود. مارک تیسن میافزاید: «ترامپ نمیتواند هم با ایران مقابله کند و هم با داعش اما همزمان بخواهد از خاورمیانه بیرون بکشد. این دو چگونه با هم قابل جمع است؟» ترامپ در جای دیگری میگوید: «مهار افراطگرایی اسلامی باید هدف اصلی سیاست خارجی آمریکا و جهان باشد. برخی حوادث توسل به زور را میطلبد اما این نبردی فلسفی هم هست مانند نبرد طولانی ما در جنگ سرد.»
در اینجا هم سخن او به دکترین بوش میماند. بوش در لژیون آمریکا در سال 2006 گفت: «جنگی که ما امروز درگیر آن هستیم بیش از یک ستیز نظامی است. این نبردی ایدئولوژیک برای قرن 21 است.» ترامپ هم یا سخنان آنها را به هم میچسباند و با ادبیات خود بیان میکند یا چیزی از شنیدههای آنها در ذهن دارد که بدون اندیشه بر زبان میراند. او در سخنان پر مناقشه دیگری گفته بود: «جهان با وجود افرادی مانند صدام حسین و معمر قذافی و مصر با وجود مبارک جای 100 درصد بهتری بود. ما باید از مبارک حمایت میکردیم نه اینکه او را مانند یک سگ بیرون اندازیم.» بنابراین، ترامپ معتقد است که 1- جنگ با ترور- مانند جنگ سرد- نبردی ایدئولوژیک میان استبداد و آزادی است-2- اینکه برای پیروزی در این نبرد ایدئولوژیک باید از دیکتاتورهای خاورمیانه بهعنوان آلترناتیوی در برابر رادیکالیسم اسلامی حمایت کرد. آیا این واقعگرایی است؟ خیر. نام این ناهماهنگی و عدم انسجام است.
او نامی هم به دکترین خود داده است: «ابتدا آمریکا» که در جزوهای هم که بیرون داد این عبارت را برجسته کرده بود. «ابتدا آمریکا» فریاد انزواگرایان آمریکایی به مدت 75 سال بوده است یعنی از زمانی که چارلز لیندنبرگ و اولین «کمیته آمریکا» علیه مشارکت آمریکا در جنگ جهانی دوم در دهه 40 لابی کرد. او در مصاحبه با فاکسنیوز گفت: «ما مدافع آلمان هستیم، مدافع ژاپن، کره جنوبی و عربستان سعودی هستیم. ما پلیس جهان هستیم و این کشور نمیتواند همیشه اینگونه باشد.» در واقع، ترامپ میخواهد انزواگرایی، رئالیسم و بینالمللگرایی آمریکایی را همزمان با یکدیگر بهکار بگیرد. آیا او میخواهد همان «انعطافپذیری»که از آن سخن گفته بود را سر لوحه کار قرار دهد؟ آیا دیدار با کیسینجر هم در همین راستاست؟