فرارو- مرد معتادی همسرش را 21 روز به فجیعترین شکل شکنجه داد و فرزندانش را هم قربانی خشونت کرد. این خبرِ تکاندهنده را خیلیها شنیدند و لب گزیدند. این حادثه با نامِ داستان اعظم هنوز هم بر سر زبانهاست؛ چرا اعظم شکنجه شد؟ عاقبت شوهر او چه خواهد بود؟ و اینکه آیا داستان اعظم تکرار میشود؟
چرا «اعظم» قربانی شد؟ آرش دولتشاهی وکیل درباره این حادثه به
فرارو میگوید:
در قوانین ما دو نوع اذیت و آزار بهطور کلی وجود دارد؛ یکی اذیت و آزار در بخش دولتی است و دیگری اذیت و آزار در بخش عمومی.
در اذیت و آزار عمومی این شهروندان هستند که موردِ آزار قرار میگیرند که عنوان آن ضرب و جرح است. در بخش دولتی نیز اذیت و آزار از جانب شخصیتهای دولتی نسبت به مردم تعریف شدهاست. بنابراین اگر شخص توسط مقامات شکنجه شود عنوان آزار و اذیت و اگر توسط افراد عادی شکنجه شود عنوان ضرب و جرح میگیرد.
در موضوعِ اسیدپاشی نیز، این جرم پیش از انقلاب با این عنوان در قوانین وجود داشت که بعد از انقلاب ذیل آسیبهای بدنی گنجانده شد.
بنابراین در قوانین فعلیِ ما تمام موارد خشونتآمیزی که به قتل یا نقص عضو منجر نشوند مجازاتی شامل حبس و دیه خواهند داشت.
این درحالیست که قانونگذار باید میان انواع رفتارهای خشونتآمیز تفاوت قائل شود. شکنجه یعنی آزار جسمانی یا روانی قربانی بهطور مستمر. بنابراین باید دقت کرد که وقوع شکنجه با وقوع اتفاقی همچون چاقو زدن در عرض 5دقیقه تفاوت دارد.
بسیاری از خشونتهایی همچون شکنجه در شرایط عادی اتفاق نمیافتند و فرد باید به دلیلی از حالتِ عادی خارج شده باشد که مصرف مواد مخدر صنعتی که در جامعه افزایش داشته یکی از دلایل آن است.
ما دیدهایم که در چنین پروندههایی از الفاظ مفسد برای مجرم استفاده میشود؛ درحالی که باید به جای آن به فکر پیشگیری باشیم. چه بسی که فجایعی همچون داستان اعظم بارها و بارها اتفاق افتاده اما رسانهای نشده باشند.
علم جرمشناسی ثابت کرده که اقدامات موردی سخت مانند یک مسکن و موقت عمل خواهند کرد و بلافاصله بعد از تمام شدن اثر آن وضعیت به روال سابق برخواهد گشت. بنابراین بهجای عوامفریبیهای کیفری بهتر است اقدامات اساسیتری بشود.
با توجه به مشکلات جدیدی که جامعه ما با آن مواجه است، من فکر میکنم برخی الزامات روانشناختی نیز باید برای افراد تعیین کرد. یک الزام این است که همه افراد پیش از ازدواج و در مراحل مختلف زندگی باید به طور اجباری به روانپزشک مراجعه کنند.
از نظر من اگر سلامت روان بررسی و کنترل شود میتوانیم تا حدودی میزان خشونت و این دست از جرائم را در جامعه کاهش دهیم.
خشونت غیرمشهود خطرناک است!
اما مهدی ملکمحمد –روانشناس و مشاور- در تحلیل داستان اعظم در گفتگو با فرارو معتقد است حادثهای که برای اعظم و فرزندانش اتفاق افتاد در پی خشونتهای غیرمشهودی است که در این سالها رشد کردهاند.
این روانشناس میگوید:
نکته مهمی که در ابتدا قصد دارم به آن بپردازم این است که خشونتهایی همچون داستان اعظم موارد بسیار حاد هستند.
این دست از موارد نیز به قولِ معروف در پی اتفاقی به روی آب میآیند و مشخص میشوند؛ چرا که بسیاری از موارد مشابه هستند که به دلایل مختلف مشخص نمیشوند.
در سالهای اخیر براساس گزارشهای کلینیکی شاهد آن بودهایم که خشونت مردان برعلیه زنان و به طور خاصتر شوهران برعلیه همسرانشان وضعیت خوبی ندارد.
در ایران هنوز هم این باور سنتی وجود دارد که زنان باید کاملا تحت قیمومیت مردان باشند؛ چه از نظر مادی و چه از نظر روانی.
دلیل عمده وجود چنین نگرشی در زمانه فعلی این است که مردان ما با وجود آنکه به نظر میرسد شاهد حضور گسترده زنان در جامعه و سیستمهای اجتماعی بودهاند، اما باز هم قائل به وضعیتی مساوی برای آنان نیستند.
نگاه از بالای مردان به زنان در جامعه ما مختص به قشر خاصی نیست. در روانشناسی نیز هر تصمیمی از نگرش ما برمیآید؛ رفتار خشونتآمیز نیز در نتیجه میتواند در پی همین نگرش باشد.
جلوی تکرارِ داستان اعظم را بگیریم
نکتهای که وجود دارد از نظر من این است که بدانیم مشکل ما در مواردی همچون داستان اعظم که یک مورد حاد بود نیست؛ مشکل ما به طور کلی خشونتی است که شوهران بر علیه زنانشان اعمال میکنند؛ خشونتی که آن را در هیچ دادگاهی نمیتوان دید.
خشونت فیزیکی غیرمحسوس چیزی است که به آن اشاره میکنم. این خشونت چیزی است که اگر زن بخواهد نسبت به آن شکایت کند با خودش فکر میکند که یا مورد تمسخر واقع میشود و یا ارزشش را ندارد!
اما این خشونتها شامل چه خشونتهایی میشود؟ خشونت کلامی یکی از آنهاست که مردها راحت آنرا انجام میدهند.
شاید خیلی از ما دیده باشیم که در یک جمع دوستانه مردی بهشوخی به زنش میگوید اگر فلان رفتار را ادامه دهی طلاقت میدهم! این شوخی نیست؛ این نیز خود خشونتی است که رخ میدهد. آیا یک زن نیز میتواند چنین شوخیای در یک جمع با همسرش بکند؟!
خشونت غیرمشهود دیگری که در سالهای اخیر شاهد آن بودهایم "تجاوز زناشویی" است؛ یعنی زن تمایلی به برقراری رابطه جنسی ندارد و با زور همسرش این کار را میکند. این مورد مراجعین زیادی به کلینیکهای روانشناسی دارد.
آنچه اهمیت دارد اینکه در جامعه ما خشونت غیرمشهود طبقهبندی اجتماعی ندارد.
بنابراین وقتی خشونتی مانند خشونت کلامی در جامعه تابو نیست در نهایت ما شاهد داستان اعظم خواهیم بود.
شاید خیلی از مردها با خواندن و شنیدن و این خبر لب گزیدند و این مرد را که 21 روز زنش را شکنجه داده را نفرین کردند! اما با نگاه به زندگی بسیاری از آنها انواع خشونتهای غیرمشهود برعلیه زنان را میبینیم.
یکی از دلایل خیانت زنان علیه مردان که در سالهای اخیز افزایش داشته همین خشونت غیرمشهود است؛ زن با اینکار از لحاظ هیجانی خودش را آرام میکند.
نتیجهای که از این بحث میخواهم بگیرم این است که قطعا با خشونتهای غیرمشهود خشونتهایی حادی همچون داستان اعظم نیز زیاد خواهند شد.
وقتی خشونت غیرمشهود در جامعه زیاد شود تراکم خشونت نیز افزایش خواهد یافت که این سبب حادشدن وضعیت خواهد شد. موقعیتی را فرض کنید که به فردی که حتی یک سیلی به گوش کسی نزده بگوییم یک نفر دیگر را بزن. او نمیتواند این کار را بکند چون هنوز سطح خشونتش بالا نرفتهاست.
برای انجام خشونتهای زیاد بر روی دیگر باید پروسه حساسیتزدایی از خشونت رخ دهد. بنابراین در خشونت علیه زنان نیز شاهد حساسیتزدایی از زنان هستیم. وقتی این وضعیت کنترل نشود شاهد پروندههایی مانند پرونده اعظم خواهیم بود.