جوان عکاس که مدعی بود همسرش به او خیانت کرده و بههمیندلیل او را به قتل رسانده است، بعد از تلاش بسیار موفق شد رضایت اولیایدم را جلب کند.
مرد جوانی یک سال قبل با مأموران پلیس تماس گرفت و اعلام کرد همسر جوانش را به قتل رسانده است. وقتی مأموران به خانه او رفتند و جسد را دیدند، به دستور بازپرس جسد را به پزشکی قانونی انتقال دادند و مرد جوان که کامبیز نام دارد را بازداشت کردند. این مرد که بهشدت از کرده خودش پشیمان بود، به قتل همسرش اعتراف کرد و گفت: من او را کشتم و در لحظه قتل نیز پشیمان شدم اما ضربه را زده بودم و کاری هم نمیشد کرد. او جانش را از دست داد و من نتوانستم کاری که کردم را جبران کنم.
متهم به نام کامبیز درباره اینکه با چه انگیزهای دست به قتل زده است، گفت: من عاشق «زیبا» شدم و با او ازدواج کردم، هر دو بسیار جوان بودیم، وقتی ازدواج کردم من هنوز ١٨ سالم بود بلافاصله هم بچهدار شدیم من و همسرم کار میکردیم و هر دو عکاس بودیم. زندگی خوبی داشتیم تا اینکه متوجه شدم همسرم به بهانههای مختلف محل کارش را ترک میکند با اینکه در یک جا کار نمیکردیم، اما محل کارمان نزدیک بود. چندبار از او پرسیدم به کجا میرود هربار بهانهای میآورد و میگفت کاری برایش پیش آمده است. در مدت کوتاهی که با هم زندگی کرده بودیم، او را خوب میشناختم و میدانستم دروغ میگوید. یک روز وقتی که دوباره گفت کاری برایش پیش آمده است و باید برود، من چیزی نگفتم.
وقتی که رفت او را تعقیب کردم و متوجه شدم با مرد جوانی رابطه دارد. خیلی ناراحت شدم. وقتی آمد به او گفتم دیدم با مرد جوانی قرار داشت. سر این موضوع جروبحث مفصلی کردیم و زیبا به من قول داد آن مرد را دیگر نبیند و گفت به زندگیاش علاقهمند است من هم حرفش را باور کردم و این رفتارش را به حساب یک اشتباه گذاشتم. من میخواستم زندگیام دوام داشته باشد و به همین خاطر هم چشمم را روی واقعیتها میبستم. مدتی بعد دوباره همسرم را با همان مرد جوان دیدم آنقدر عصبانی شدم که نتوانستم خودم را کنترل کنم و دعوای شدیدی کردیم بعد هم موضوع را به پدر زیبا گفتم. وقتی پدر زیبا به خانه من آمد، گفتم دیگر نمیخواهم با چنین زنی زندگی کنم و او هم دخترش را با خودش برد، اما من همچنان از دست او عصبانی بودم. او سر کار میآمد و همانطور که گفتم محل کار ما خیلی بههم نزدیک بود و من او را میدیدم.
یک روز به او گفتم اگر میخواهد زندگیمان دوباره شکل بگیرد، باید در عکاسی من کار کند، قبول کرد. مدتی در عکاسی با هم کار میکردیم تا اینکه یک روز به او گفتم بیا با هم ناهار بخوریم و او را به خانه دعوت کردم. بعد از غذا وقتی که حواسش نبود و میخواست جایی برود چاقویی را برداشتم و یک ضربه به او زدم. درجا پشیمان شدم، اما دیگر کار از کار گذشته بود. متهم ادامه داد: من از کاری که کردهام خیلی پشیمان هستم. من بچه دارم و بدترین بدی را به فرزند خودم کردم.
پدر و مادر داغدار زیبا که شکایتی را علیه دامادشان تنظیم کرده بودند، اعلام کردند درخواست قصاص دارند و نمیخواهند او را ببخشند. درحالیکه پرونده در حال تکمیل بود خانواده متهم برای جلب رضایت اولیایدم فعالیت خود را آغاز کردند، در این مدت نیز کامبیز بارها با خانواده همسرش تماس گرفته و ابراز پشیمانی کرده بود تا اینکه اولیایدم تصمیم گرفتند با توجه به اینکه نوهای هم دارند، رضایت خود را نسبت به کامبیز اعلام کنند. آنها با حضور در شعبه سوم دادسرای جنایی تهران ضمن گذشت از دامادشان، گفتند از آنجایی که نوهشان از داشتن مادر محروم شده و نمیخواهند او را از داشتن پدر هم محروم کنند، اعلام گذشت میکنند. بهاینترتیب کیفرخواست به لحاظ جنبه عمومی جرم علیه متهم صادر و او بهزودی در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه خواهد شد.