یادداشت دریافتی- محمد ماکویی؛ گر بخواهیم انصاف را رعایت کنیم باید کمپین «با من شوخی کنید!» آقای قاسم خانی را «من هوای هم صنفیهای خودم را دارم» نامگذاری نماییم زیرا که در طول سالهای گذشته بسیاری از افراد غیر صدا و سیمایی و غیر سینمایی بودهاند که بابت شوخی کردن با دیگران دچار دردسر شدهاند؛ اما کسی از اهالی صدا و سیما و یا سینما و به ویژه آقای قاسم خانی به یاریشان بر نخواسته و کمپین «با من شوخی کنید» راه نینداخته است!
البته کاملا منطقی است که آقای قاسم خانی به علت کارهایی که برای صدا و سیما میکنند و یا برای سینما انجام میدهند نگران آینده شغلی خود باشند و فکر کنند که اگر روزی روزگاری خدای ناکرده چیزی از قلمشان در برود شاید بلایی که بر سر فیتیلهایها آمد، بر سر ایشان هم نازل شود! بگذریم از اینکه با توجه به اینکه ایشان از راه طنز نویسی نان در میآورند، باید هم بیش از دیگران نگران خشک شدن خنده بر لبهای مردمان باشند!
به این ترتیب شاید کار آقای قاسم خانی و دوستان زیاد هم با عملکرد آذریهای معترض به برنامه فیتیلهایها توفیر نداشته باشد چرا که هر دو گروه-انصافا-تنها سنگ خودشان را به سینه میزنند و اگر گروه دوم خیلی مهم نمیدانند که به این بیندیشند که ممنوع الکاری چه بلایی بر سر فیتیلهایها میآورد، برای آقای قاسم خانی و همفکرانشان هم بهتر و مهمتر است که همه مردم توهینهایی که بهشان میشود را هم «آخر شوخی» دیده و آنها را خیلی هم جدی نگیرند!
واقعیت اینکه اگر قاسم خانی یکی از اهالی رادیو تلویزیون و یا سینما نبود میشد فکر کرد که دلش برای طنز میسوزد و هراس این را دارد که منبعد هر برنامه طنزی توهین شناخته شده و قبل از پخش مثله شده و یا بالکل سر بریده شود اما پیشینه شغلی ایشان و اینکه فعلا خیال تغییر کاربری ندارند را کاملا میتوان مستمسک راه اندازی کمپینی دانست که اگر دودش توی چشم مردم عادی میرود، سودش نصیب طنز پردازان و صدا و سیماییها و سینماییها میشود.
لذا تشکیل چنین کمپینی را زیاد هم نمیتوان برگرفته از دلسوزی برای مردمی که اگر جناب «قاسم خانی» و امثالهم نباشند، کمتر خواهند خندید، دانست!
ذکر این نکته نیز به جاست که اگر این کمپین در هنگام توهین یکی از اهالی سینما به سر کار خانم بهاره رهنما و بیان مطالبی که در باره اندامشان بیان گشته بود، که به هیچ عنوان آنها را شایسته نمیدانم، راه اندازی میشد، میشد گفت که آقای قاسم خانی به شدت نگران خنده مردم است و ایشان برای اینکه حالی خوش را برای سیمای هموطنان خود رقم بزنند، حتی حاضر به قربانی کردن فک و فامیل خود هستند! اما اینکه چرا در آن هنگام چنین نشد را میتوان در راستای این واقعیت دانست که برای جناب قاسم خانی هم آسانتر است که در رسیدن به اهداف خویش، به جای خود و نزدیکان، از آبرو و اعتبار دیگران مایه بگذارند!
این موضوع نیز در کشور ما حائز اهمیت است که غالب کمپینها به نوعی اعتراضهای صنفی هستند که برای بهتر به نتیجه رسیدن میخواهند مردم عادی و کوچه و بازار را هم با خود همراه کنند!
خواه این کمپین اعتراضی، از آن پزشکان باشد و برای به هم آوردن سر و ته یکی از ساختههای مهران مدیری راه اندازی گردد و خواه از سوی پرستاران شکل بگیرد و بخواهد مانع از اکران فیلم ارزندهای همچون «شوکران» شود*
با همه این احوال اصلا بدم نمیآید که کمپین قاسم خانی حسابی گل کرده و از آن بدتر بترکاند زیرا در اینصورت علیرغم اینکه ظرفیت پذیرش «طنز» و «نقد» در مردم و مسئولین بالا خواهد رفت.
نگارنده نیز از نیش قلم آقای قاسم خانی بینصیب خواهد ماند زیرا اگر خدای ناکرده مطلب نوشته شده در این نوشتار موجبات رنجش و دلخوری آقای قاسم خانی را فراهم نموده و ایشان را به پاسخگویی بکشاند، این معنی و مفهوم را در اذهان زنده میسازد که خود «نامبرده» هم خیلی اعتقادی به کمپین «با من شوخی کنید!» ندارند و فقط برای این، چنین کمپینی را راه اندازی کردهاند که هوای هم صنفیهای خودشان را بیشتر داشته باشند و اگر میتوانند فیتیلهایها را هر چه سریعتر سر جای خود بنشانند!
*فیلم برگزیده سالهایی دور که طبیعتا اعتراض صنفی پرستاران هم به همان سالها بر میگردد.
خواهشمندم عرصه سیماوسینما را محل جولان دستیابی به مقاصد سیاسی و بعضا اقتصادی خویش نفرمایید. گل آلود کردن آب و ماهیگیری در آن هنر نمیباشد.