فرارو- یک روانشناس میگوید: متولدین دهههای مختلف در ایران الگوهای متفاوتی دارند؛ اگر الگوی متولدین دهه 50 علی شریعتی یا گروههای چپ بودند، حالا الگوی جوانان شخصیتهایی غربیاند، الگوهایی که بد و خوبشان با هم پذیرفته شده است. الگوهای تمام دورههای ما خودبهخود و در روند اتفاقات طبیعی شکل گرفته است و نه براساس برنامهریزی. به همینخاطر در ایران شاهد آشفتگی در الگوپذیری هستیم.
سالهاست که بر سر انتخاب و القای الگوهایِ مشخص برای ایرانیان بحث و کشمکش وجود دارد. خیلیها بر لزوم وجود الگوهای دینی تاکید کردهاند، خیلیهای دیگر از الگوهای تاریخی سخن گفتند و شاید برخی نیز از الگوهایی فرهنگی و هنری. نتیجه همه اینها در این سالها این بوده که الگوهای جامعه ایران باید الگوهایی ایرانی-اسلامی باشند.
با اینحال هنوز برنامه موفق و مشخصی در میان برنامهریزان فرهنگی برای تعیین الگو وجود ندارد. شخصیتهای دینی، سیاسی و علمی در سالهای اخیر نتوانستند آنطور که باید در ذهن مردم بدل به الگو شوند. آنچه امروز شاهد آن هستیم پذیرش الگوهایی غیرایرانی از جانب مردم و بهخصوص جوانان است. با این شرایط آینده الگوپذیری در ایران چه میشود؟
دکتر مهدی ملکمحمد در گفتگو با فرارو گفت: الگوپذیری اساس رفتار انسان را تشکیل میدهد. یکسری از الگوها براساس غریزه هستند و بخشی دیگر در فرآیند الگوپذیری شکل میگیرند. اوج الگوپذیری اما در نوجوانی و جوانی است. همه افراد برای کسب هویت نیازمند الگو هستند. کسب هویت نیز بیش از هر زمان در جوانی و نوجوانی افراد و تحت تاثیر الگوها و تفکر آنها شکل میگیرد.
این روانشناس درباره ویژگیهای الگوپذیری توضیح داد: الگو باید برای فرد از یک تعریف ممتاز و ویژگی خاص برخوردار باشد. همچنین فردی که به عنوان الگو پذیرفته میشود تنها در یکسری از رفتار الگوبرداری نمیشود، بلکه مواردی همچون پوشش، اعتقادات و ... او نیز جایگزین رفتارهای فردِ الگوپذیر میشود.
وی ادامه داد: الگوپذیری دوبخش خودآگاه و غیرخودآگاه دارد. همچنین دو نوع الگوپذیری سطحی عمیق داریم. در الگوپذیری سطحی ظاهر مدنظر است و در الگوپذیری عمیق اعتقادات و جهانبینی.
ملکمحمد ضمن اشاره به سه شاخص مهم در انتخاب الگو اظهار کرد: مقبولیت و آشنا بودن فردِ الگو موضوع مهمی در الگوپذیری است. این آشنایی میتواند آشنایی فیزیکی باشد یا آشنایی رسانهای. یک فردِ "غریبه" هیچگاه الگو نخواهد شد.
عضو انجمن روانشناسی ایران همچنین با اشاره به اهمیت قدرت داشتن و برتری در الگوشدن گفت: شاخص دیگر در الگوپذیری قدرت است. فردی که بهعنوان الگو انتخاب میشود باید از قدرت برخوردار باشد؛ مثلا قدرت علمی، برتری چهره، برتری ورزشی و... داشته باشد. احتمال اینکه افراد دارای برتری الگو قرار بگیرند زیاد است.
این روانشناس در ادامه درباره "فخر انعکاسیافته" در روانشناسی گفت: در روانشناسی آیتمی بهنام "فخر انعکاسیافته" وجود دارد. این آیتم به چه معناست؟ افراد بر اثر خودآگاهی وجوه مثبت یا منفیای را در خودشان میشناسند. نقاط ضعفی که فرد گمان میکند در او وجود دارد در این میان خیلی اهمیت دارد؛ مثلا فرد میگوید کاش زیباتر بودم، کاش قویتر بودم و همه "کاشکه" هایی که منجر میشوند فرد یک دیگری را الگو کند تا جای خالی کاشهایش را پر کند. در این حالت فردی فخری را از آدم الگو در خودش ایجاد میکند.
آشفتگی الگوها در ایران
مهدی ملکمحمد درباره نفوذ غرب به عنوان الگو در جامعه ایرانی انتقاد کرده و در اینباره توضیح داد: الگوپذیری در شرایط امروز ایران موضوعی به هم ریخته است. اکثر جوانان ایرانی الگوی ایرانی ندارند. در حالی که در دهه 1350 با اینکه گسترش فرهنگ غرب بیشتر بود، الگوی جوانان الگوهایی ایرانی بودند. امروزه الگوها غیرایرانی و معمولا الگوهایی آمریکایی هستند.
وی ادامه داد: یکی از دلایل این نوع الگوپذیری نفوذ ماهواره است. اما مهمترین این است که ما در الگوسازی در ایران دچار کمبود بودهایم. مثلا فردی مانند حسین رضازاده که میتوانست برای جوانان الگو شود، بد تبلیغ شد. امروز خبر میرسد که پیشنهاد ترکیه به حسین رضازاده برای قهرمانی یک موضوع دروغ بوده؛ این یعنی الگوهای ایرانی گافهای اساسی میدهند که از جانب جوانان رد میشوند.
این روانشناس ضمن اشاره به آشنایی بهتر افراد جامعه با سریالهای خارجی اظهار کرد: نفوذ فرهنگ غربی و رسانهای مانند ماهواره در اثر تعلل و ضعف رسانه ملی ما گسترش فراروان پیدا کردهاست. درحال حاضر جوانان ما سریالهای خارجی را بیشتر از سریالهای ایرانی میشناسند.
عضو انجمن روانشناسی درباره وجود نداشتن شمایل ایرانی در بازار گفت: مدتها بود این گلایه از جانب مسئولین مطرح بود که چرا عروسکهای خارجی در میان مردم محبوبترند؟ دلیل این است که عروسک یا شمایل ایرانی جذاب در مغازهها وجود ندارد. معدود مردمی نیز که بخواهند عروسک یا شمایلی ایرانی را برای فرزند خود خریداری کنند، آن را در بازار ایران پیدا نمیکنند.
دارا و سارا؛ الگوهایی که الگو نشدند!
وی همچنین به ساخت عروسکهای دارا و سارا پرداخته و گفت: زمانی تصمیمگرفته شد تا عروسک دارا و سارا جایگزین باربی شود. اما چندان موفق نبود؟ چرا؟ به این دلیل که ما تنها این عروسک را در مغازهها بردیم تا ببینیم به فروش میرود یا خیر. درحالی که سازندگان و طراحان باربی به اینکه باربی چگونه باید در همهجا جذابیت و محبوبیت داشته باشد فکر کردند.
ملکمحمد همچنین به تعریف زیبایی اشاره کرده و در این باره گفت: تعریف زیبایی نیز در روند الگوپذیری ایرانیان نقش مهمی داشته است. نکته که وجود دارد این است که تعریف زیبایی در فرهنگ ما تعریفی غربی است. رسانه ملی ما متاسفانه همانکاری را کرده فرهنگ غرب میخواهد. بینی و چهرههای عملکرده مجریان و بازیگران ایرانی این گفته را تایید میکند. یا رسانه ملی مدل خانههایی را به نمایش میکشد که خیلی کم در فرهنگ و زندگی ایرانیها رایج است.
وی تصریح کرد: تعریف زیبایی براساس نگاه نادرست سیاستگذاران فرهنگی ما و رسوب غرب غربی شده است.
عضو انجمن روانشناسی همچنین گفت: مدتهاست که از تهاجم فرهنگی سخن گفته میشود. اما نگاه به تهاجم فرهنگی اشتباه بوده است. تهاجم فرهنگی این نیست که غرب تصمیم بگیرد تهاجم کند، بلکه به معنای فرایند غلبه فرهنگ قویتر بر فرهنگ ضعیفتر است.
ملکمحمد اظهار کرد: در سدههای گذشته فرهنگ ما در آندلس نفوذ پیدا کرده بود. گسترش معماری اسلامی در آن زمان این را نشان میدهد. در آن زمان فرهنگ اسلامی قویتر بوده است. علت عمده اینکه فرهنگ ما تحت تاثیر فرهنگ غرب قرار گرفته ضعیف بودن فرهنگمان است. مثلا ما چهکاری برای زبان فارسی یا زبانهای بومیامان که در حال از بین رفتناند کردهایم؟
در شناساندن الگوهای دینی اشتباه کردیم
این روانشناس و مشاور همچنین درباره الگوهای دینی گفت: ما در معرفی الگوهای دینی نیز اشتباه کردیم. در معرفی این الگوها آنها را برخلاف مقبولیتهای افراد معرفی کردیم.
وی در ادامه با اشاره به بیبرنامگی در الگوپذیری در کشور ما گفت: در کشور ما متاسفانه برنامهریزی خاصی برای الگو گرفتن نشدهاست؛ چه در زمان پهلوی و چه پس از آن ما برنامهای نداشتهایم. اگر اتفاقاتی برای پذیرفتن الگو در جامعه رخ داده، اتفاقاتی طبیعی بوده است. به همین دلیل نیز متولدین هر دهه الگوهای مختلفی دارشتهاند و عوامل متعددی آنها را ساختهاست.
ملکمحمد همچنین به الگوهای اسطورهای دهه شصت پرداخته و در اینباره توضیح داد: مثلا در دورههای دهه شصت، افراد بیشتر تحت تاثیر الگوهای فوقالعاده اسطورهای بودند. این الگو به نظر من برخلاف آنچه که خیلی میگویند خوب نبودند، از نظر من یک اتفاق مثبت بود. تصویر ما از شهدا، جنگ، امام خمینی، علی شریعتی، گروههای چپ و... آنقدر مجذوبکننده بود که از توجه به الگوهای دیگر ما را بینیاز میکرد. هرچند که این الگوها نیز الگوهایی اتفاقی بودند.
عضو انجمن روانشناسی در ادامه برخود صحیح در روند الگوپذیری پرداخته و توضیح داد: بنابراین ما نمیتوانیم جلوی گسترش فرهنگ غرب را بگیریم، بلکه باید فرهنگ خودمان را قوی کنیم. همچنین الگوها باید مقبولیت داشته باشند. ما نمیتوانیم چیزی که برای خودمان دارای مقبولیت است را برای نوجوانان امروز نیز مقبول کنیم.
این روانشناس با اشاره به برخورد شخصیتهای دینی با فرهنگ جوامع اظهار کرد: پیامبر اسلام هنگامی که میخواست الگو باشد نیامد به مردم بگوید کاری که شما در حال انجام آن هستید اشتباه است. کاری که او کرد این بود که در خود فرهنگ اصلاحاتی را انجام داد و خودش ابتدا با فرهنگ موجود آشنا شد و ویژگیهای مورد قبول و مثبت فرهنگ حاکم را شناخت و همان ویژگیهای مثبت را در آن فرهنگ به اجرا درآورد.
مهدی ملکمحمد در انتها گفت: بزرگترین اشتباه ما در فرآیند الگوپذیری این بوده که گمان کردهایم که میتونیم از نگاهی عمودی الگویی را اجرا کنیم؛ اتفاقی که از طریق الگوپذیری رسانهای حاکم در حال اتفاق است همین است. ما باید بدانیم الگوپذیری عمودی نیست، بلکه افقی است ودر موضع برابر قرار دارد. پذیرفتن یک الگو باید براساس نیاز روانشناختی و مقبولیتهای جامعه امروز تنظیم شود.