مالک رضایی؛ غربت و مظلومیت حضرت سیدالشهداء، نه در عاشورا، بلکه از ابتدای شکل گیری حسد دوستان و همسنگران علی و کینۀ دشمنان پیغمبر در بدر و اُحُد شکل گرفت وائتلاف عصبیتهای شام و حماقتهای کوفه هم بر آتش آن دمید.
مظلومیت حسین، ریشه ای دیرینه دارد از زمانی که دشمنان دوست نما در هر فرصتی، عقده های خود را بر علیه علی گشود و هر بار هم پیِامبر اکرم آنها را از ظلمی که در حق علی روا خواهند داشت، برحذر داشت. از ظلمی که در جمل، از ظلمی که در هُبَل و چگونه بگویم از ظلمی که در سقیفه و...
از وقتی که علی، چنان بی مخاطب ماند که به ناچار سر در حلقوم چاه های مدینه نالید. مگر نه اینکه علی به گلشن هستی امت، باغبان رئوف بود؟
آری. به باغ چون رسد آسیب، باغبان نالد
از زمانی که شهادت او در محراب، تعجب شامیان را برانگیخت که مگر علی نماز می خواند؟ و از وقتی که تیغ جهل خوارج، از اولین مومن به اسلام استغفار، طلب کرد، و با حکم «لاحکم الا الله» بر فرق مبارک، فرود آمد.
چه بر سر اسلام آمده بود که از ابن ملجم هم شهید ساختند؟
بنابر این، وقتی که کوفیان در پشت سر نیزه هایی که راس مطهر حسین و شهدا را حمل میکرد، سرود تکبیرمی خواندند. و بر پیکرمطهر شهداء، اسب می تاختند و نعل اسبهای خود را به نشانۀ افتخار بر سر درب خانه های خود می آویختند. دیگر، کار از کار گذشته بود و بر سر امت اسلامی آن بلایی که نباید میامد، آمده بود.
مردمی که علی را در کوفه تنها گذاشتند، امکان نداشت که بر حکم حقیقت گردن نهند و فرمانبر پسر او در کربلا باشند.
مظلومیت در آنجا شکل گرفت که علی، بدون سلاح و زره رویاروی شیخین جمل، ظاهر شد و از باب گفتگوی حکیمانه فرمود: «... چرا چنین می کنید؟ به جانم سوگند، شما، سلاح و سپاه و سوارانی بزرگ برای جنگ با من فراهم آورده اید، اما آیا عذری هم برای پاسخ به پیشگاه خدا آماده ساخته اید؟
و سپس به آرامی ادامه داد از خدا پروا گیرید ومثل آن زن، نباشید که رشته های خود را پس از رشتن، پنبه می کند و در انتهای این مذاکرۀ بی امید و بی سرانجام، به تلخی پرسید چرا همسر رسول اکرم را از پردۀ خود بیرون آورده و به دشت و بیابان «جَمَل» کشانده اید؟ ...»
طلحه با لحنی آمرانه گفت: «او برای اصلاح امور امت آمده است، ابالحسن».
و حضرت، آهی کشید و تبسم تلخی کرد و فرمود: «ابامحمد، به خدا سوگند، او برای اصلاح امور خویش هم ناتوان است، چه رسد به اصلاح امور امت.»
آری، مظلومیت حسین از زمانی آغاز شد که بیعت کنندگان با علی دریافتند، از کیسۀ بذل و بخشش بیت المال و بوی کباب خبری نیست. از امارت بصره و کوفه خبری نیست.
از زمانی که علی در مقابل مصلحت گویی «مغیره بن شعبه» برای نگهداری چند روزۀ معاویه بر سر امارت شام به حقیقت پناه برد و فرمود «مغیره» من در دینم مداهنه نمی کنم، از اینگونه مشاوره ها ومصلحت اندیشی ها با من بپرهیز.
از وقتی که حتی «ابن عباس» هم در رویارویی با عایشه، طلحه و زبیر تردید کرد و گفت آیا اینها باطلند و تو بر حقی؟ و علی فرمود: «معیار تو برای «حقیقت» چیست ابن عباس؟»
گفت: «آخر آنها مردان بزرگی هستند و عایشه «ام المومنین» است وآن یکی «طلحه الخیر» ودیگری «سیف الاسلام.»
علی فرمود: «ابن عباس، آیا تو حقیقت را با مردان می سنجی یا مردان را با حقیقت؟»
به قول شریعتی، اگر علی، هیچ کلمه ای در طول زندگی خود نگفته باشد همین یک جمله برای کل تاریخ کافیست.
«آیا تو حقیقت را با مردان می سنجی یا مردان را با حقیقت؟»
چنین سخن حکیمانه ای فقط از زبان علی برآمدنی است. خون چنین حقیقت جویی در رویارویی با ائتلاف ناکثین ومارقین وقاسطین واتحاد زر وزور وتزویر باید هم بر محراب عبادت جاری میشد، که شد.
چنین حقیقت وعدالتی در ظرف محدود آنها نمی گنجید. حسین وارث چنین خونی است وبلکه وارث آدم است. اما افتخارتربیت چنین فرزندی بی واسطه و مستقیم از آنِ علیست.
علی بر بلندای آن افتخاری ایستاده است که حسین در کربلا آفریده است.
به جز از علی که آرد، پسری ابوالعجایب که عَلَم کند به عالم شهدای کربلا را؟
مظلومیت حسین از زمانی آغاز شد که در صفین، قرآن بر سر نیزه رفت و در اردوگاه علی بذر تردید پاشیدند که آیا او با حکم قرآن مخالف است؟
تاکید و تصریح پیامبراکرم (ص) بر بطلان و شقاوت قومی که «عما ریاسر» را به شهادت می رسانند. در صفین، وارونه تفسیر شد و علی را باعث و بانی شهادت او نامیدند، که او را به جنگ صفین آورده است.
درست به مثابه اینکه به هستی و ایمان کسی هجوم بیاورند و او در مقام دفاع برآید و کشته شود، آن موقع تفسیر کنند که خود او مسبب شهادت خود است.
در دفاع از هستی خود به صد اتهام خناسان مبتلا ست در هجوم چه میشد خدا میداند؟!
سه دسته ای که علی، در دوران زندگی و خلافتش از خود طرد کرده بود، دوباره در کربلا به هم رسیدند. صاحبان «حرص و آز»، دارندگان روح «تقلب ونفاق» و «متعصبین خشک مقدس» با جهالت های خطرناک، دوباره رویاروی حسین قرار گرفتند واینبار تیغشان زهر آگینتراز قبل هم بود.
و چگونه بگویم سر آغاز شکل گیری این مظلومیت و غربت را در ماجراهای دور که به قول مرحوم سید محمود طالقانی، وارث خونی آن خانه و کاشانه، هنوز هم باید در جهت وحدت مسلمین بر آن، پرده پوشی کرد و تنها گریست و از خود امیرالمومنین پیروی کرد.
«خار در چشم و استخون در گلو»
بگذارتاریخ، هم در جهت رعایت مصلحتی، شرمندۀ علی، حسین و فاطمه باشد. مگر چه کسی شرمندۀ آنان نیست که تاریخ نباشد؟
ای دل، حدیث ما بر دلدار، باز گو لیکن، چنان مگو که صبا با خبر شود.