فرادید|
نباید به سادگی از کنار افزایش سطح آب دریاها، طوفانهای شدید و از بین
رفتن محصولات کشاورزی گذشت، زیرا تغییرات اقلیمی در حال تغییر قوانین
زمینیِ قدرتهای سیاسی جهان است.
به گزارش فرادید به نقل از فارن پالیسی، حدود
یک قرن پیش، جغرافیدان مشهور بریتانیایی «هال فورد مکیندر» مقالهای را
به انجمن سلطنتی جغرافی ارائه کرد که در آن اصول یک حوزه جدید مطالعاتی را
ترسیم کرد. بعدها آن حوزه با نام جغرافیای سیاسی یا همان «ژئوپلیتیک» معروف
شد. او به زبان ساده گفت که روابط بینالمللی به طور خلاصه به رابطه
جغرافیای فیزیکی و سیاستهای انسانی برمیگردد. تنها یک مقدار ثابت در آن
معادله وجود دارد: «جنبشهای اجتماعی تمام دوران با ویژگیهای فیزیکی مشابه
در ارتباط است.»
اما مسئلهای که امروزه مطرح است این است که بخش
جغرافیا یا «ژئو» در واژه ژئوپلیتیک در حال تغییر است. آرایش کنونی
قدرتها و سیاست خارجیِ امروز ایالات متحده، اروپا و آسیا بر اساس همین اصل
اساسی در طول قرن گذشته شکل گرفته است. اقیانوسها و جزیرههای جدیدی در
حال شکلگیری هستند، آن هم در نقاطی که قبلا وجود نداشتهاند؛ همچنین یک خط
ساحلی کاربردی در حال از بین رفتن است و برخی از زمینهای زراعی کارایی
خود را از دست دادهاند. سوال اینجا است که حالا که هر دو طرف معادله
مکیندر در حال تغییر است، باید چه کنیم؟
درست است که امپراتوریها و
قدرتهای زیادی تاکنون ظاهر شدهاند و حالا خبری از آنها نیست. همچنین
درست است که تغییرات طبیعی حدود 12000 سال پیش صورت گرفته است (برای نمونه،
«یانگر درایاس» یکی از دورههای زمینشناختی است که پس از دوره گرمای
کوتاهی، پس از پایان آخرین عصر یخبندان اتفاق افتاد.) علاوه بر این موارد،
بشر خودش هم تغییرات محیطی زیادی را صورت داده است (کافی است که کانالهای
کندهشده بین قارهها نگاه کنید.) با این حال، مشاهده کشورها زیر موجهای
آب چیز جدیدی خواهد بود. تغییرات امروزی که آثار آنها را در دههها آتی
خواهیم دید از دو نوع است: ایجاد شده توسط بشر و غیرعمدی. این تغییرات به
طور قطع به انقلابی نامشخص منجر خواهد شد که بر روی روابط بین کشورها و
محیط پیرامون آنها اثر میگذارد. این مسئله نیز به نوبه خود از قدرت کافی
برای تغییر هر چیزی از قوانین بینالمللی گرفته تا آرایش ارتشهای جهان
برخوردار است.
یکی از بارزترین نمودهای تحول ژئوپلیتیک را در حال
حاضر در دریای جنوبی چین میتوان دید، جایی که چین قدرتمند با همسایههای
عصبانی و نوعی هژمونی آمریکایی روبهرو است. تقریبا میتوان گفت تنها
منطقهای که همزمان از تغییرات اقلیمی غیرعمدی و همچنین تغییرات ایجاد شده
توسط بشر تاثیر میپذیرد، همین منطقه است. در این منطقه، سطح آب دریا
سالانه به طور متوسط یک سانتیمتر بالا میآید که سه برابر متوسط جهانی
است. از طرفی هم «بادهای تجارتیِ» اقیانوس آرام که قرنها با سبک
امپراتوریها در ارتباط بوده است، به شکل بیسابقهای قدرتمندتر شده است.
موج و آب حاصل از این بادها حالا تهدیدی برای کشورهای کوچک مانند تووالو و
جزایر مارشال به حساب میآیند، چرا که تنها به اندازه یک تا دو متر از سطح
دریا بالاتر هستند. علاوه بر این موارد، برخی از دانشمندان معتقدند که
افزایش رطوبت هوا در مناطق غربیِ اقیانوس آرام، طوفانهای استوایی را شدت
میبخشند؛ درست مانند بادهایی که در حال حاضر فیلیپین را درمینوردد.
اما
مسئله تغییرات جغرافیاییِ مصنوعی از تمامی تغییرات غیرطبیعی دیگر مهمتر
است. چین (و تا حدی ویتنام) در طول سالهای گذشته درصدد ساخت جزایر مصنوعی
است که این امر در تاریخ بیسابقه است. چین با صرف میلیاردها دلار و با
استفاده از میلیونها تن شن و ماسه در حال ساخت جزایر مصنوعی بر روی
آبسنگهای مرجانی است. در حالی که چند سال پیش آن نقطه از دریا درست مانند
نقاط دیگر کاملا آبیرنگ بود. چین با این اقدام عملا، اگر نگوییم قانونا،
مرز و ارتش خود را تا کیلومترها آنطرفتر از سواحل خود پیش برده است
(ویتنام هم در مقیاسی بسیار کمتر چنین کاری کرده است).
ساخت این
جزایر مصنوعی در حال حاضر موجب بروز تنش در چند پایتخت آسیای شرقی و هم
چنین وزارت دفاع ایالات متحده شده است. ایالات متحده هم درصدد بهبود روابط
خود با آسیا است و به همین دلیل بیشتر بر روی اتفاقات دریای جنوبی چین
تمرکز دارد. این کار البته مستلزم فعالیتهای بیشتری از طرف ایالات متحده
است تا بتواند همپیمانان نظامی مانند استرالیا، فیلیپین، ژاپن و حتی
ویتنام در منطقه پیدا کند.
در این بین نیز قوانین بینالمللی بر
روی فعالیتهای چین از جمله آبسنگهای مرجانی، صخرهها و حکمیت جزایر اعمال
خواهد شد. چرا که این منطقه مخزن میلیونها بشکه نفت خواهد بود و هنوز
تصمیمی برای آن گرفته نشده است. اگر این جزایر مصنوعی از نظر قانونی مشکلی
نداشته باشد، چین میتواند به ذخایر انرژی فراوانی دسترسی داشته باشد؛ آن
هم در مناطقی که هنوز برخی از کشورهای مجاور بر سر حکمیت آن اختلاف نظر
دارند.
تغییرات این منطقه و مناطق دیگر باعث شده تا ارتشهای
کشورهای مختلف به فکر آرایشی جدید باشند. برای نمونه، توجیه رسمی چین برای
ساخت یک باند فرودگاهی سه کیلومتری، آن هم در میان یکی از شلوغترین
مسیرهای تجاری این بود که بهتر بتواند نسبت به طوفانها سهمگین استوایی و
دیگر فجایع اقلیمی واکنش نشان دهد. اما همین خیال تغییراتِ گسترده اقلیمی
در غرب اقیانوس آرام بهانهای را به دست مقامات چینی داده تا واقعیتهای
جغرافیایِ خودشان را بسازند و فرصتهای ژئوپلیتیکی که در اختیار دارند را
جلا بخشند.
در ابعاد گستردهتر نیز میتوان به کمکهای انسان
دوستانه پس از وقوع بلایای طبیعی اشاره کرد که بیشتر به یک ماموریت نظامی
در سراسر جهان تبدیل شده است. برای اینکه بهتر متوجه شوید میتوانید به
اقداماتی که ایالات متحده، بریتانیا و استرالیا انجام میدهند، نگاه کنید.
برخی از کشورها هنگام آمادهسازی، بیشتر به این مسئله فکر میکنند که چه
سکوهایی بسازند (کشتیهای بیمارستانی بیشتر یا شناورهای ساحلی چندمنظوره)
یا اینکه این موارد را در چه نقطهای پیاده کنند و حتی چه نیروهایی را به
منطقه بحرانزده ارسال کنند.
البته دستهای از ماموریتهای جدید
به این مسئله برمیگردد که نیروهای خستهی قبلی را تقویت کنند. برای نمونه
میتوان به نیروی دریایی استرالیا اشاره کرد که در حال ساخت بزرگترین
شناور آبی و خاکی خود با اهداف انسان دوستانه است. چین حدود یک دهه پیش و
پس از وقوع سونامی در اقیانوس هند، این مسئله را به خوبی یاد گرفت که کشوری
مانند ایالات متحده که ابزار کافی برای انجام سریع عملیات را دارد تا
سالها از قدرت ژئوپلیتیک خود در آن منطقه استفاده خواهد کرد.
در
سوی دیگر این کره خالی نیز تغییرات اقلیمی معادلات را به هم زده است. در
شمالگان، فاز جدیدی از اختلافها بین روسیه و ایالات متحده در حال شکلگیری
است. در این ناحیه، کشورهایی مانند چین که احتمالا در آینده در شمالگان
فعال خواهند بود، ولی در حال حاضر هیچ کاری در آنجا ندارند هم حضور دارند.
در حال حاضر ذخایر گازی و نفتی در حال اتمام است و به همین دلیل کشورهای
مختلف بر سر خطوط مرزی اختلاف پیدا خواهند کرد؛ مرزهایی که تاکنون هیچ بحثی
در مورد آنها مطرح نبود. بنابراین، کشورهای مختلف به دنبال چارچوبی جدید
برای همزیستیِ بینالمللی خواهد بود و مسائل جدید را مطرح خواهند کرد.
دلیل
این تغییرات در چشمانداز کنونی فقط منابع انرژی نیست، بلکه بحث بقا در
اینجا مطرح میشود. دلتای رودهای گانگ و نیل، که هر دو ناحیه از بزرگترین و
حاصلخیزترین نقاط کشاورزی روی زمین هستند، در حال حاضر دو تهدید را پیش
روی خود میبینند: افزایش سطح آب دریاها و افزایش شوری آب. چنین اتفاقی
میلیونها نفر را بیخانمان کرده و حتی محل درآمد آنها را نیز قطع میکند.
حدود 20 میلیون بنگلادشی مجبور به جابجایی خواهند شد و مسئله پناهندگان
بار دیگر فاجعهآفرین خواهد شد. کافی است از هندیها در مورد آثار پناهندگی
بنگلادشیها در جریان «جنگ آزادیبخش بنگلادش» در سال 1971 بپرسید. اما در
صورت چنین اتفاقی، باید منتظر وضع قوانین پناهندگی بینالمللی برای موج
پناهندگیهای ناشی از تغییرات اقلیمی بود.
حالا که صفحه بازی امور
بینالمللی دوباره در حال ترسیم است، سیاستمداران ناگزیرند که برخی از
اصول قطعی ولی کهنه را کنار بگذارند تا در دنیایی که مشغول ساخت مجدد خود
است، باقی بمانند. مکیندر در سال 1904 میلادی، یعنی سالها قبل از
شکلگیری نقشههای جغرافیاییِ کنونی، اینگونه نتیجهگیری کرد: «ما انتظار
داریم که معادلهمان به طور مساوی بر روی زمان گذشته و سیاستهای امروز
اعمال شود.» گذشته، شاید! سیاستهای امروز، خیر. آینده همه چیز را مشخص
خواهد کرد.
قبل از قرن ۲۰ که استعمار میشدن کشورا، ولی حالا چون قوانین بین المللی هست باید توجیه کنن استعمار رو کع میشه ژئوپولیتیک
چون این بادها تجارت مردم نیمکره شمالی را مختل می کردند دیگه اینجوری موندند. trade winds