فرارو- مرتضی واعظ، «روی جاده نمناک» نام اثری از صادق هدایت است. کتابی که نویسنده پیش از خودکشی آن و تعداد دیگری از آثارش را در لحظه ای غمگین به آتش کشیده است. مهدی اخوان ثالث این شعر را در رثای هدایت سروده است و در آن اشاراتی به آثار هدایت کرده است.
شعر با مطلع گر چه حالیا دیریست کان بی کاروان کولی/ ازین دشت غبار آلود کوچیده ست شروع می شود و اخوان در یک بند اشاره به چهار اثر «زنی که مردش را گم کرد»، «سگ ولگرد»، «تاریکخانه» و «اسیر فرانسوی» دارد.
آنجا که می گوید: « زنی گم کرده بویی آشنا، و آزار دلخواهی (اشاره به داستان زنی که مردش را گم کرد)/ سگی ناگاه دیگر بار/ وزیده بر تنش گمگشته عهدی مهربان با او/ چنانچون پار یا پیرار (اشاره به داستان سگ ولگرد) سیه روزی خزیده در حصاری سرخ (اشاره به داستان تاریکخانه)/ اسیری از عبث بیزار و سیر از عمر (اشاره به داستان اسیر فرانسوی)»
نگار خارکن آهنگساز این آواز گفته است که برای تک تک کلمات این قطعه فکر شده است و حسین علیشاپور با آن آواز روایی اش خوب از عهده برآمده است. اگرچه آلبوم ترکیبی از سازهای کششی (کمانچه، کمانچه آلتو و بم کمان) و سازهای کوبه ایی است اما در این قطعه صدای هیچ سازی به گوش نمی رسد. آنچه در پس زمینه آواز علیشاپور شنیده می شود آوایی انسانی است که تداعی صدای باد می کند. بادی که هزاران سایه را در باغ می جنباند.
علیشاپور خواننده ای سنت گراست. او تلاش می کند که در آواز خود به راه خوانندگانی برود که که در گذشته در مکتب اصفهان می خواندند. ادای درست کلمات با تاکید بر تحویل درست معنای شعر به مخاطب ویژگی بارز این مکتب است. او این ویژگی را در اپرای عروسکی مولانا در خدمت روایتی تصویری گرفت و موفقیت آن بر شیوه آواز خوانی اش تاثیر گذاشت.
با این حال خواندن آواز ایرانی بر شعر نو با ویژگی روایی گونه اش در این قطعه گاهی آنچنان است که به دکلمه پهلو می زند و اصالت شعر در مقابل موسیقی گاهی بخش دوم را کم رنگ کرده است. این همان نکته ای است که محمدرضا شجریان درباره آواز خود در آلبوم زمستان گفته است. اما در «زمستان» کلمات و معنای شعر این چنین مورد تاکید نیوده و شجریان موسیقی آواز خود را فدای القای معنای شعر نکرده است.
لذت شنیدن این آواز با پیش چشم داشتن بخش پایانی شعر اخوان ثالث دو چندان می شود:
هزاران سایه جنبد باغ را، چون باد برخیزد
گهی چونان گهی چونین.
که میداند چه میدیده ست آن غمگین؟
دگر دیریست کز این منزل ناپاک کوچیده ست.
و طرف دامن ازین خاک برچیده ست.
ولی من نیک میدانم
چو نقش روشن بر جبین غیب میخوانم،
که او هر نقش میبسته ست، یا هر جلوه میدیده ست،
نمیدیده ست چون خود پاک روی جادهی نمناک