داستان سرمربی پرتغالی تیم ملی را که در جریانش هستید. یک سور به قصه هزار و یک شب زده است.
پیمان مقدم در ستون طنز روزنامه ایران نوشت؛
داستان سرمربی پرتغالی تیم ملی را که در جریانش هستید. یک سور به قصه هزار و یک شب زده است. جناب کارلوس خان شبیه گل قهر کن شده است. تا میگویند خب آقا کارلوس تیم ملی... فوراً کلید میکند که میخواهم بروم. هیچ رقمه هم امکان همکاری وجود ندارد. دیگر نمیشود تحمل کرد و از این صحبتها... بعد مذاکرات فرسایشی با کارلوس شروع میشود، بعد در چند برنامه زنده به دست و پای ایشان میافتند که جون کارلوس نرو! ما رو تنها نذار. ما بیتو هیچیم و یک نظرسنجی هم عادل خان فردوسیپور قاتق میکند و از دوستان اصرار و از کارلوس عور و عشوه و انکار.
خلاصه اینکه تا وقتی هر کسی که حرف خلاف میل کارلوس زده بیخیال نشود و عذرخواهی رسمی و کتبی نکند و همه شرط و شروطها را پس نگیرد ختم غائله نمیشود. بعدش هم کارلوس میرود توی یک جلسه طولانی و فشرده که خروجی آن جلسه در نهایت ماندن ایشان و صدور یک بیانیه است. کارلوس هم خیلی شیک و مجلسی میآید بیرون و به خبرنگارها از محتویات جلسه نم پس نمیدهد و همه را به فکت شیت فدراسیون ارجاع میفرماید.
حالا هم عموجان دلواپس ما کلید کردهاند که: «شما که زیر بار انتشار فکت شیت مذاکرات به هزار و یک دلیل نمیروید و بهانههای افلاطونی ساطع میکنید، حداقل فکت شیت مذاکرات با کی روش را منتشر کنید. ملت حق دارند بدانند این ترکمنچایی که با جناب شان منعقد کردهاید چیست که دم به ساعت فیل شان هوای قطع همکاری به سرش میزند!» شما را به خدا بیخیال شوید عموجان. خودتان که بهتر میدانید کارلوس جایی نمیرود. این فیلم بدجوری هندی شده. کی روش هست و خواهد بود. این همه گرفتاری در کشور داریم، داستان کی روش را بزرگش نکنید.
عموجان خشمگین شده و فریاد بر آوردند: «خوب یاد گرفتهاید. از هر چیزی گلایه میکنیم فوراً چماق «این همه گرفتاری در کشور داریم» را میکوبید توی سر ما. دو سال از عمر دولت اعتدال گذشت. خب حل کنید این گرفتاریها را. معلوم نیست چه قراردادی است که جرأت نمیکنند فکت شیتش را ارائه کنند.» بابا به پیر، به پیغمبر هنوز در هستهای اتفاقی نیفتده و فقط یک بیانیه است و والسلام. ما قول میدهیم جناب ظریف تمام کلمات توافق را با شما هجی کنند تا خیال تان تخت باشد. عموجان هوار کشیدند: «فکت شیت کی روش چه میشود؟» در همین هنگام رفتگر مهربان محله ما وارد بحث شدند که: «فکت شیت نه؛ درستش گزاره برگ است!»
ما: …
عموجان: …