فرارو- مهدی تراب بیگی؛ میل مبهم دیده شدن از آن نیازهای غریب آدمیست که ریشه های نامعلومی دارد و گاهی حتی تا حد میل بقا ضروری به نظر می رسد. در عین حال ترسناک هم هست، اغلب برای یکبار هم که شده کمابیش تجربه ی کابوس مشترکی را داشته ایم که عریان در ازدحام خیابان یا میدانی شلوغ ظاهر شده و از وحشت از خواب پریده باشیم. شاید تماشای مجسمه های اخیر مریم کوهستانی بتواند تعبیر چنین کابوسی و واکاوی چنین میل مبهمی را فراهم کند که سعی می کنم به مرور آن را تشریح کنم. هرچند حجم مجسمه ها از فرط سادگی مثل مفهومی لغزنده و شکننده از شرح و تفسیر می گریزند در حالیکه مثل پوششی که نمی توان آن را با پوشش دیگری پوشاند در معرض نگاه مخاطب - نه از بیرون که اتفاقا از درون - لخت و تا حدی وقیحانه میل به دیده شدن دارند.
شاید میل دیده شدن ریشه در میل به اجتماع و مدنیت بشر داشته باشد اماچنین نیازی در منزوی ترین و درونگراترینها نیز دیده می شود. مثلا سیمون قدیس، مردی بوده که در قرن چهارم میلادی، سی و هفت سال تمام در انزواروی ستون بلندی در دل صحرایی، روی پاهایش ایستاده و چنان پابرجا به نیایش مشغول بوده تا چیزی شود که نیست. اما نکته اینجا است که از قضا این ستون بلند کنار جاده ای بوده که کاروانها از آن می گذشته اند، شاید همین میل به دیده شدن باعث شده تا این قدیس سی و هفت سال آزگار را روی ستون بلند و باریکی تاب بیاورد.
کارهای اخیر مریم کوهستانی ارجاعی به نمایشگاه نخست او دارد که با عنوان "نیایشگرها" به نمایش گذاشته شدند و مجموعه ای بیش از صد اثر بودند که در شمایلی پیامبرانه و در عین حال بدوی، کاسه ی سرهاشان خالی بود و این سرهای خالی از بالا به حدقه ی خالی چشمی می مانند که به آسمان خیره شده باشند، در آن مجموعه نیز چشمها به شکلی عامدانه حذف شده بودند. درست مثل همین مجسمه های فاقد سر: نه نگاهی نه حتی چهره ای.
این کارهای اخیر نیز هر یک جدا جدا و در مجموع به قدیسانی می مانند که با آن قامت کوتاه و کودکانه در یک گوشه ایستاده و به نظر می رسد نسبت به نگاه تماشاگران (مخاطب) به شدت بی تفاوتند و حضور آنها را نادیده می گیرند، و اتفاقا همین اصرار به بی تفاوتی به شکل واکنشی وارونه ثابت می کند که تا چه میزان میل و نیاز به دیده شدن در آنها حیاتی و ضروری است، شاید اتفاق بدیعی که در این مجسمه ها افتاده همین باشد، افشای همین میل به دیده شدن مردانه، که تا قرنها تحت قالب و کلیشه های جنسیتی به جنس زنانه منسوب می شد و همچنان هم می شود.
از قضا در کارهای قبلی او که منحصرا به موضوع زنانه اختصاص داشت چشم و نگاه مجسمه ها خیره است و گویی با جسارت تمام به مخاطب زل زده اند و انگار همین نگاه خیره و آشکارگی چشم ها همچون سپری پنهان موجودیت آنها را از تیزی نگاه مخاطب در امان نگه می دارد تا رازش را ناگفته بگذارد، یک جورهایی شبیه به همین چشم زخمها که طرح درشت چشمی آبی را تداعی می کنند تا سق سیاهی را به صاحبش برگرداند. اماکوهستانی در نمایشگاه جدید به سادگی و پختگی قابل توجهی رسیده است، دیگر از آن ابهام وحجم انبوه مفاهیمی که درکارهای قبلی دریک اثر انباشته می شدند خبری نیست و هرچه هست همان چیزی است که هست. این مجسمه های اخیر با سادگی پیچیده ای در ابتدای امر مخاطب را به دیدن و عمیق دیدن دعوت می کند تا در خالی عمیق آنها چیزی را پیدا کنی که دیده نمی شود، چیزی که شاید پشت آن چیزی است که در نگاه نخست می بینی و دیده نمی شود. مثلا مثل همان سربازی که به شکل وحشت زده ای پنجه دستش را بلعیده تا همزمان نشان دهد که چیزی در مشتش دارد و ندارد.
تلاش برای جستجوی معنا و مفهومی بیش از آنچه هست و آنچه دیده می شود در واقع ریشه در تفکری شایع و قدیمی دارد که قرنهای قرن بدن را از روان تفکیک شده به حساب می آورده و می آورد، در چنین تفکر دیرپایی تن و بدن به مثابه ی لباسی در می آید که روح و روان را می پوشاند و برای درک حقیقت باید آن را درید، سر برید. در حالی که دریدگی صریح جسم این مجسمه ها و خالی هولناک و مرگبار درون آنها با صراحت تمام، چنین تفکر مرسومی را به زیر سؤال می برد مثل حجم غریب همان مردی که روی یک پایش ایستاده و با غرور تمام گمان می کند ستون جهان است، غافل از اینکه جز خالی نهایی و مطلق مرگ هر فکر و اندیشه ای می تواند ابطال پذیر و در حد اوهام واهی، چیزی از جنس هیچ وپوچ باشد. یا مردی که چنان درگیر اندوه سنگینی است که نمی داند به باد تکیه داده و روی هیچ و پوچ نشسته است
پس بی دلیل نیست که در غالب این مجسمه ها سرها حذف شده اند و تهی بودن قالب به آنها نوعی مسخ پنهان و در عین حال آشکارا بخشیده است، مسخی که به تدریج ادراک می شود و مثل فرایند طاقت فرسای احتضار و چه می دانم قبض روح به تدریج به وضعیتی در می آید که دیده می شود: تن و بدن ها از حالتی انسانی تهی شده و مثل لباسی خالی به شدت از تشخص و فردیت خالی اند، اما با این حال هنوز همه چیز شکننده است و این تمام ماجرا نیست. می توان مفهوم و معنای دیگری از این خالی بودن استخراج و استنتاج کرد و حتی می توان خالی آنها را با مفهوم و مفاهیم تازه و بی شماری انباشت اما درست همینجاست که می بینی هنوز همه چیز شکننده است و خیره شدن به این حجم شکننده می تواند مخاطب را به وادی بی انتهایی بکشاند که سرانجام و پایانی ندارد و اتفاقا همین مفاهیم شکننده، لغزنده و تفسیرپذیر هر چه غور و تفحص و چه می دانم تعمق و جستجوی مفهومی بیش از آنچه دیده می شود را به چرخه ای باطل بدل می کند. چرا که هر چه بیشتر عمیق شوی بیشتر به بی راهه می روی، اتفاقا همه چیز در همین سطح و ظاهر کارها پنهان و پیداست، در واقع جستجوی معنایی غیر از آنچه در ظاهر می بینی تو را دچار سوء تفاهم و تفسیرهای من درآوردی می کند، مثل مردی که با بی خیالی پیپش را به دست گرفته و ابلهانه اصرار دارد که "این یک پیپ نیست" در حالی که خودش هم با آن پوزیشنی که به خودش گرفته بدل به پیپ بزرگتری شده است.
برای درک کارهای اخیر مریم کوهستانی باید بی خیال شرح و تفسیرهای جورواجور و واهی شد. پوسته همان مغز است و مغز همان پوسته. همه چیز در همین سطح شکننده ی کارها آشکارست و درک همین وضوح و صراحت، ناگهان دچار وحشتت می کند، چیزی شبیه به درک ناگهانی مفهوم مطلق مرگ. در واقع ظاهر کارها و وضعیت آشنای آنها از فرط وضوح و صراحت ناپیدایند و تنها در یک لحظه ی ناگهانی و چیزی شبیه به تجلی، به یکباره هولناکی خود را با تمام وجود به مخاطب منتقل می کنند، و آن هم درست وقتی که برای یک لحظه حس می کنیم این تن و لباسها و پوزیشن های آشنا، جای خود را به خالی عظیم و هولناکی داده که عمیقا رعب آور است، این حس وحشت می تواند چیزی درک ناشدنی باشد که در روانکاوی به "امر واقع" معروف است و ابدا قابل شرح و توضیح نیست و تنها می توان چون وحشتی مبهم و غریب و خارج از توان بشری برای لحظه ای کوتاه و تکان دهنده احساسش کرد و به ناچارمثل تمام چیزهای عمیقا
دردناک به خالی عمیق و تاریک ناهشیاری انتقالش داد.
اما... اما هنوز همه چیز شکننده است و ادراک مفهوم این مجسمه ها هم ساده و هم دشوار است چرا که از جنس و قالبی شکننده و شکستنی است که بایستی با احتیاط دیده شوند.
نمایشگاه «اما هنوز همه چیز شکننده است» 16 تا 28 آبانماه ازساعت 16 تا 20 درگالری سیحون به نشانی خیابان خالد اسلامبولی، کوچه چهارم، شماره 11 میزبان علاقهمندان به هنرمجسمهسازی است.