bato-adv
کد خبر: ۲۱۲۲۵۵
به یاد قیصر امین پور

شاعر؛ تمام نشد

تاریخ انتشار: ۱۱:۲۹ - ۰۸ آبان ۱۳۹۳


فرارو-
محمدصادق درویشی؛ هشتمین روز آبان ماه سال 86، قیصر امین‌پور در حالی دوستداران شعرش را سوگوار کرد که پیشتر با سپری کردن قریب به سی سال از عمر خود در جهان شعر فارسی، جایگاهی قابل‌قبول در شعر معاصر برای خود دست و پا کرده بود. جایگاهی که برای او در شعر موسوم به انقلاب اسلامی، ممتاز و دست‌نیافتنی می‌نماید. این مهم به همت شعر صمیمی و استوار او به دست آمد وگرنه کیست نداند که قیصر در پی کسب جایگاه و گفتمان و همه آنچه دیگرانی از هم‌صنفانش به دنبالش روان هستند، نبود.

در روزگاری که شعر فارسی در احاطه دوگانه‌های بی‌شمار بود، قیصر فروتنانه و بی‌آنکه بخواهد هیچ حد وسطی را برای خود نگاه دارد؛ در مرز شعر متعهد و شعر هنری و در مرز شاعران جریان انقلاب و جریان روشنفکری و بسیاری از دوگانه‌های دیگر ایستاد. شعر قیصر امین پور اگرچه در تکاپوی تجربه‌های فرمی و زیبایی‌شناسانه بود اما هیچ گاه از دغدغه اجتماعی یا به تعبیر خودش از درد "مردمی که نام‌هایشان/ جلد کهنه شناسنامه‌هایشان درد می‌کند"، خالی نشد. شعر او در طی سه دهه، تابلویی نجیبانه از زندگی و زمانه مردمان ایران در آن سالها و به طور همزمان تصویرگر اندوخته‌های عمیق و ناب یک نسل از شاعران ایران بوده است.

راه رفتن در مرز دشوار و باریک شاعران انقلاب و شاعران روشنفکر نیز بنای بلند دیگری بود که تنها به دست قیصر می‌توانست پدید آید. قیصر امین‌پور که تا آخر با آرمان‌های اصیل انقلاب اسلامی همراه بود اما همو بود که در روزگار قهر و غلبه شاعران انقلاب و در انزوای شاعران موسوم به جریان روشنفکری، دست دوستی و مهر به سوی تجربه‌های شعری متفاوت از خود و رفیقانش دراز کرد، تنها از قیصر بر می‌آمد که از دل یک سنت انقلابی و مذهبی پررنگ آن هم در دهه شصت، نام فروغ فرخزاد را در شعر خود بیاورد و بسراید: یا به قول خواهرم فروغ/ دست‌های خویش را/ در کدام باغچه/ عاشقانه کاشتی. او  در این مسیر دشوار سرود و زیست.

راه رفتن روی این مرز باریک و بُرنده‌، روح قیصر را مانند تن‌اش رنجور کرد و مفهوم درد در شعر قیصر به کلیدواژه‌ای جداناشدنی تبدیل شد. در جای جای شعر او، زخم‌های زیست دردمندانه‌اش به یادگار مانده است، رنجی که شاید جوهره‌ اصلی شعر او باشد: نه از مهر و نه از کین می‌نویسم/ نه از کفر و نه از دین می‌نویسم// دلم خون است می‌دانی برادر؟/ دلم خون است، از این می‌نویسم.

قیصر امین پور به رغم سال‌های نه‌چندان طولانی عمرش و دفترهای نه‌چندان متعدد شعرش، آن‌قدری توفیق و اقبال داشت که بر بلندای شعر انقلاب اسلامی مسیر طی شده را ارزیابی کند. او در واقع، با تمام میل مفرطی که به دیده نشدن داشت، یک‌تنه ظرفیت‌های شعر انقلاب اسلامی را برای نگاهی نو به زندگی، جامعه و انسان نشان داد. شاعر جنگ ما، که در دوران دفاع سروده بود: "دیگر قلم زبان دلم نیست/ باید سلاح تیزتری برداشت... " اگرچه کوتاه، اما آن‌قدری عمر کرد تا به فهمی عمیق و ابدی از زیستن برسد و بگوید: "به امید پیروزی واقعی/ نه در جنگ/ که بر جنگ..."

مرگ زودهنگام و بهت‌آور قیصر و پیوستن او به دوستان جوان و شاعرش، سلمان هراتی و سیدحسن حسینی که در مرگ از او پیشی گرفته بودند، حسرتی عمیق و آه بلندی شد که دوستداران شعر او در سوگش با خود به یادگار نگاه داشتند. هشتمین روز آبان سال 86، قیصر امین‌پور در اوج پختگی و بلوغ شعری و ذهنی، زندگی خود را پایان داد و ندای حق را لبیک گفت، مانند یک غزل شورانگیز و فاخر که در میانه راه و در تحیر تمام، مصرع آخر را برای خواننده، مانند زخمی نجیب و شریف به هدیه باقی می‌گذارد. محمدسعید میرزایی شاعر جوان در غزلی که پس از مرگ قیصر و برای او سروده بود، ماندگاری قیصر، حضور او و حک شدن نام عزیزش بر پیشانی شعر معاصر را به زیبایی به تصویر کشید: هنوز اول گریه است، حرف پایان نیست/ وگرنه مرگ خودش گفت، انتهای تو نیست// تو مثل حادثه‌ای عاشقانه زیبایی/ ستون تسلیت روزنامه جای تو نیست.
bato-adv
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۹:۵۶ - ۱۳۹۳/۰۸/۱۰
به نظرم شاعری برای همه بودن همه ی مردم شعراشو دوسدارن...روحش شاد
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۱:۲۶ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۹
و قاف
حرف آخر عشق است
آنجا كه نام كوچك من آغاز مي شود...!
روحش شاد
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۱:۲۶ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۹
و قاف
حرف آخر عشق است
آنجا كه نام كوچك من آغاز مي شود...!
روحش شاد
زهره
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۲۳:۰۱ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۸
داشتم می رفتم
تو صدایم کردی
برگشتم!
کسری
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۲۰:۳۷ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۸
روحش شاد
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۱۵
هموطن
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۱:۵۸ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۸
قطار می رود
تو می روی
تمام ایستگاه می رود
و من چقدر ساده ام
که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان
به نرده های ایستگاه رفته
تکیه داده ام.
.
.
سالروز وفات آن استاد بزرگوار گرامی باد.
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۲:۱۴ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۸
استادمون بود. یادش به خیر اون همه خاطره تو دانشگاه. حیف!
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۲:۴۵ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۸
کودکی هایم اتاقی ساده بود،
قصه ای ، دور اجاقی ساده بود

شب که می شد نقش ها جان میگرفت
روی سقف ما که طاقی ساده بود

می شدم پروانه خوابم می پرید،
خواب هایم اتفاقی ساده بود

زندگی دستی پر از پوچی نبود،
بازی ما جفت و طاقی ساده بود

قهر می کردم به شوق آشتی،
عشق هایم اشتیاقی ساده بود

ساده بودن عادتی مشکل نبود،
سختی نان بود و باقی ساده بود.


******************************


من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغـــاز عالــم تو را دوست دارم

چه شب ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم ؛ تـــــو را دوست دارم

نه خطی ، نه خالی ! نه خواب و خیالی
من ای حس مبهــــم تــــو را دوست دارم

سلامی صمیمی تر از غـم ندیدم
به اندازه ی غم تو را دوست دارم

بیــــا تا صدا از دل سنگ خیــــزد
بگوییم با هم : تو را دوست دارم

جهان یک دهان شد هم آواز با ما :
تو را دوست دارم ، تو را دوست دارم
الهه
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۳:۲۳ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۸
سراپااگرسبزوپژمرده ایم ولی دل به پاییز نسپرده ایم/چوگلدان خالی لب پنجره پراز خاطرات ترک خورده ایم.روحش شاد.
سیدمهدی
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۲۰:۰۵ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۸
اله خانم

جسارتا

بیت اول این درست هست


سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولیکن دل به پاییز نسپرده ایم
..........
غیر ممکن
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۴:۵۰ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۸
اگر داغ رسم شقایق نبود
اگر دفتر خاطرات طراوت ، پر از رد پای دقایق نبود

اگر گوش سنگین این کوچه ها
فقط یک نفس می توانست طنین عبوری نسیمانه را
به خاطر سپارد

اگر رد پای نگاه تو را
باد و بارن
از این کوچه ها آب و جارو نمی کرد

و می شد به رسم امانت
گلی را به دست زمین بسپریم
و از آسمان پس بگیریم

اگر حرفهای دلم بی اگر بود
اگر فرصت چشم من بیشتر بود
اگر می توانستم از خاک یک دسته لبخند پرپر بچینم

تو را می توانستم
ای دور
از دور
یک بار دیگر ببینم !
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۶:۲۴ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۸
انگار همین دیروز بود
اون روز بارونی آبان که دوستم ۸صبح با چهره ی بهت زده اومد و گفت بچه ها قیصر مرد!!!!!
موسا ایلامی
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۷:۰۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۸
تا نگاه میکنی وقت رفتن
بازهم همان حکایت همیشگی
پیش از آنکه باخبر شوی لحظه ی عظیمت تو ناگزیر می شود
آی
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
چقدر زود
دیر میشود


روحت شاد "قیصر" فرزانه
مجید
UNITED KINGDOM
۱۷:۵۲ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۸
حرف‌های ما هنوز ناتمام...
تا نگاه می‌کنی:
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر می‌شود
آی...
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان

چقدر زود
دیر می‌شود
احسان
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۸:۰۶ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۸
حتی اگر نباشی می آفرینمت...
چونانکه التهاب بیابان سراب را