وزیر بهداشت و درمان، آقای قاضیزادههاشمی در ملاقاتی که از یکی از قربانیان اسیدپاشی داشت جمله جالبی گفت. اینکه ما ٤٠هزار تخت برای بیماران روانی کم داریم. ایشان همچنین گفتند که پول حداقل چیزی است که ما میتوانیم در اختیار آسیب دیدگان قرار دهیم و آسیب بزرگتری که این حرکت ایجاد کرده از بین رفتن امنیت است که کسی جرأت نمیکند بیرون برود و این را نمیتوان با پول حل کرد.
البته به این سادگی نمیتوان قضاوت کرد، فردی که عامل چنین خشونتی شده، به معنای علمی بیمار است و باید با دارو درمان شود اما مسأله کمبود تختهای بیماران روانی مسألهای است که از دهه ٧٠ مطرح شده و حتی قانونی در این مورد به تصویب رسیده که ١٠درصد از تختهای بیمارستانهای عمومی به خدمات روانپزشکی اختصاص پیدا کند. اما عملا این مسأله به جز در بیمارستان امامخمینی(س) آن هم به صورت نصفه و نیمه در بیمارستان دیگری اجرایی نشده است.
نگاهی به مسأله اسیدپاشی نشان میدهد که این اقدام، پدیده جدیدی نیست و متاسفانه تبدیل به نوع خاصی از خشونت شده که در کشورهای دیگر مشاهده نمیشود. آثار اسید روی چهره افراد شبیه خودسوزی است؛ زیبایی یک نفر و بینایی او از بین میرود. با این کار او نمیمیرد اما تحقیر میشود. زیبایی او که عامل زندگی است و چشم او که عامل دیدن است از بین میرود و زجری که آن فرد میکشد و تحقیری که میشود بسیار خشنتر از کشتن است. امروزه این ثابت شده که قتل یک فرد خشنترین عمل نیست بلکه زجر دادن و شکنجه کردن او خشونت بیشتری در خود دارد. از نظر علمی خشم یک احساس انسانی است و زمانی اتفاق میافتد که یا حقی از فرد ضایع شده باشد یا فکر کند که حق او ضایع شده است. معمولا خشونت بر اثر خشم اتفاق میافتد و فرد آن خشم را از جایی که زورش نمیرسد، منتقل میکند به جایی که توان اعمال خشونت را دارد.
خشونت علیه زنان فقط معطوف به جنبههای فیزیکی نیست و یک مبحث علمی در روانپزشکی است. اینجا دیگر کاری به حقوق بشر و دیدگاههای فمینیستی نداریم و خشونت علیه زنان مثل خشونت علیه کودکان یک مبحث علمی است که شامل جنبههای فیزیکی، جنسی و روانی میشود. اینکه فرد به زنی بیاحترامی و بیاعتنایی کند جنبه روانی خشونت علیه زنان است و در ادامه جنبههای فیزیکی و جنسی هم مطرح میشود. از انواع خشونتهایی چون آزار دادن و متلک انداختن در همه جای دنیا شایع است. مثلا تبعیض بین زن و مرد که حتی در کشورهای پیشرفته چون آمریکا نیز دیده میشود نوعی خشونت علیه زنان است. براساس تحقیقاتی که صورت گرفته حقوق یک زن نسبت به مردی در همان جایگاه و با همان تواناییها حتی در کشورهای پیشرفته کمتر است. خشونت میتواند از سوی خانواده یا غریبهها صورت بگیرد و امروزه نوع دیگری از خشونت را در فضای مجازی به صورت پیامهای آزاردهنده یا تحقیرآمیز میبینیم. همه اینها از متلک گفتن و بیاعتنایی کردن تا قتل و تجاوز خشونت است و اسیدپاشی بعد از همه اینها در درجه بالاتری قرار دارد. به عبارت دیگر کسی که اسیدپاشی میکند پاتولوژی یا بیماری شدیدتری دارد.
عواملی داریم که فرد خودش قربانی خشونت بوده است. او در خانواده این خشونت و تحقیر را دیده و تکرار دیدن آن باعث شده که در ذهن او ماندگار شود. بین افراد حومهنشین و حاشیهنشین- فرقی ندارد روستا یا شهر- افرادی بار میآیند که عزت نفس پایینتری دارند و منزوی و گوشهگیر هستند. آنها از نظر روانکاوی خشمی را که باید جایی ابراز میکردند، علیه خشونت پدر، تبعیضهای اجتماعی، شرایط نامناسب اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی جای دیگری ابراز میکنند.
اگر وارد بحث تاثیرپذیری فکری و سیاسی هم شویم، کسانی که عزت نفس پایینتری دارند بیشتر تحتتأثیر القائات قرار میگیرند و نیازی که در درون برای ارضای حس تحقیر خودشان دارند، باعث میشود دست به کارهای اینچنینی بزنند. در مواردی چون عملیات انتحاری نیز میدانیم که غیر از بحث پول، افرادی که از ضعف شخصیتی رنج میبرند، راحتتر تحتتأثیر القائات خاص قرار میگیرند و بیشتر به این کارها تمایل دارند. کسی که اسیدپاشی میکند از نظر شخصیتی به قدری دچار ضعف است که به راحتی تحتتأثیر یک تفکر، مطالعه یا حرفهای دیگران قرار میگیرد و این تأثیر البته در ادامه تاثیراتی است که در زندگی شخصی خودش از کودکی با آنها مواجه بوده است.
اسیدپاشی نهایت خشونت و تحقیر است. یکی از دلایلی که مردان نسبت به زنان تحقیر و خشونت روا میدارند این است که میخواهند به این وسیله خود را بالا ببرند. فرد با خود میگوید اگر مردم از من بترسند، من احساس قدرت میکنم و با اسیدپاشی میتوانم یک کشور را تحتتأثیر قرار دهم و در این کار هم موفق میشوند. آنها با این عمل یک کشور را بهم میریزند و این آنها را از نظر درونی ارضا میکند. چنین فردی با خود میگوید من که میتوانم یک تنه از نیروی پلیس فرار کنم پس آدم مهمی هستم و واقعا هم هست چون با کاری که کرده یک کشور را بهم ریخته است و این تحقیرهای درونیاش را ارضا میکند.
از سوی دیگر ما با شخصیتهای ضد اجتماعی (anti social) طرف هستیم. فرد ضداجتماعی به دنبال نیازهای شخصی خود است. او کلاهبرداری و دزدی میکند تا یک نیاز عینی را پاسخ بگوید و پول بهدست آورد. اما این فرد آنقدر باهوش است که به دست پلیس نیفتد. حالا ممکن است در روند دزدی یا کلاهبرداری مرتکب قتل شود اما چنین فردی نمیآید به صورت کسی اسید بپاشد و حتی این فرد هم میگوید چنین کاری از من بر نمیآید.
اینجا میتوانیم به یکی از انواع انحرافات جنسی یعنی بحث «سادومازوخیسم» اشاره کنیم. افرادی هستند که از آزار دادن یا آزار دیدن لذت میبرند. یک سادو یک مازوخ در کنار هم قرار میگیرند و به همین جهت مشاهده میکنیم که زنی ٤٠سال با مردی معتاد که او را کتک میزده زندگی میکند. از نظر علمی فرد سادیست از دیدن زجر کشیدن دیگران لذت میبرد و این لذت نشاندهنده ضعف درونی و کمبودن اعتماد به نفس است.
اینکه فرد اسیدپاش از ایجاد رعب و وحشت در جامعه لذت میبرد هم میتواند یک تئوری باشد. فرد با این وسیله احساس قدرت میکند. افراد سادیستی میخواهند تبعات کارشان را ببینند. فرد اسیدپاش میخواهد ببیند با این کار زنان باز هم به خیابان میآیند؟ یا مردانی که خشونت انجام میدهند، میخواهند آزمایش کنند که همسرشان چقدر میتواند خشونت را تحمل کند و تا کجا کنار آنها میماند. هرچه میزان خشونت بیشتر شود آن فرد احساس قدرت بیشتری میکند.
فرد اسیدپاش میداند که همه شهر دنبال او هستند و باز هم این کار را انجام میدهد چون میخواهد بداند تا کی میتواند این کار را ادامه دهد. این هم ثابت شده است که فردی که یک بار کاری را انجام دهد بار دوم برایش راحتتر است. به خاطر همین، افراد قاتل سریالی میشوند. با این کار احساس قدرت بیشتری پیدا میکنند و اسطوره میشوند. نام افرادی چون «بیجه» یا «خفاش شب» ماندگار شده است. این وسط فضای مطبوعاتی نیز هست که نیازمند خوراک است و آنها را بیشتر نشان میدهد تا جایی که گاهی میشنویم عدهای میگویند باز خوب است در کشورمان داعش نداریم. داعش همین است. داعش همان افرادیاند که جلوی چشم همه، مردم را میکشند و به وحشت میاندازند.
لازم است به شوخی زشت آبپاشی به روی زنان و دختران که باب شده و خود نوعی از خشونت است نیز اشاره کنم. این شوخی که باعث تحقیر است خود نوع سادهتری از سادیسم است. چنین فردی حاضر است برای لذت بردن خود از نظر روانی بلایی سر دیگران بیاورد. این تحقیر باز هم به عزت نفس پایین فرد برمیگردد. اغلب این افراد بیکارند و از طبقه پایین اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آمدهاند. آنها با آبپاشی باعث میشوند زنان و دختران بترسند و احساس ضعف کنند و فرد آبپاش به آنها میخندد و با این شیوه احساس قدرت میکند. یکی از کارها باید برخورد سریع با این افراد باشد. اینجاست که بحث شکایت زنان مطرح میشود. آنها باید شکایت کنند تا افراد بدانند که مورد تعقیب قرار خواهند گرفت و امنیت نخواهند داشت تا این حرکتها کاهش پیدا کند. طنز، یک مکانیزم دفاعی است. فرد به خود میگوید خوب شد برای من این اتفاق نیفتاد و برای اینکه استرساش کاهش پیدا کند از آن واقعه حرف میزند و آن را به شوخی میگیرد تا به این وسیله از فشاری که روی خودش است کم کند و جالب است که گاهی کسانی که روی آنها آب میپاشند دردل میگویند خدا رو شکر اسید نبود.
نکته دیگر مجازات فرد اسیدپاش است. ما هنوز نمیدانیم با اسیدپاشهای قبلی چه کردهاند. مسأله مجازات این افراد آنقدر کش پیدا میکند که اصل موضوع زیر سوال میرود. آیا اسیدپاشهای قبلی قصاص شدند؟ ایا مجازات بهحدی بود که فرد دیگر را به این کار ترغیب نکند؟ چون شاید تنها چیزی که فرد بیمار را از چنین کاری بازدارد ترس از عواقب آن باشد. باید ببینیم با افراد قبلی چه کردهاند و باید قانون مشخصی برای مجازات این افراد وجود داشته باشد. فقدان قانون مشخص میتواند باعث تکرار این عمل خشونتآمیز شود. میگویند فرد به اشد مجازات میرسد اما اشد مجازات چیست؟ اینکه فرد را ٢٠سال به زندان بیندازند اشد مجازات است؟ یا اعدام است؟ اعدام نمیتواند باشد چون سادهترین راه مجازات کسی، کشتن اوست.
در چنین مواردی کشتن فرد مجرم حتی انسانی است. مسأله دیگر پیشگیری است. سالها از زمانی که اسیدپاشی در کشور اتفاق میافتد، میگذرد و اکنون تبدیل به وسیلهای شده که فرد با آن نهایت خشم خود را از چیزی که نمیدانیم چیست بر سر جامعه و مردم اعمال کند و ما باید پیشگیری میکردیم. دلیل آن میتواند بیکاری یا فقدان خدمات روانپزشکی باشد. اگر به پدری که خود بیمار روانی است خدمات ارایه میکردیم، فرزند او دچار بیماری شدیدتری نمیشد که چنین بروزی در جامعه داشته باشد. چه شد که به اینجا رسیدیم؟ از نظر روانشناختی به مبحث تحقیر میرسیم که ممکن است مصرف مواد، مشکلات اقتصادی، حمایتهای اندک از سیستم و خانواده آن را به وجود آورده باشد. متاسفانه وقتی مسألهای در کشور اتفاق میافتد همه مردم از هر قشری با شدت و هیجان از آن حرف میزنند و بعد که مسأله دیگری پیش میآید آن سوژه فراموش میشود و پرداختن به آن و پیشگیری از آن نادیده گرفته میشود.
وزیر بهداشت برای اولینبار اعلام کرده است ما ٤٠هزار تخت روانپزشکی کم داریم و اینجا به لزوم پیشگیری تأکید میکنیم. پیشگیری از فقر، اعتیاد، افسردگی یا بیکاری و شرایط نامناسب خانواده که میتواند عامل چنین خشونتهایی باشد. پیشگیری باید از طریق قانون، سازمانهای حمایتی چون بهزیستی و خدمات روانپزشکی صورت گیرد. فقط گرفتن مجرمان کافی نیست مهم این است که زمینه بروز اتفاقاتی از این دست را از بین ببریم.
* حامد محمدی کنگرانی روانپزشک