هفته گذشته مرد جواني به كلانتري رفت و از ناپديد شدن پدرش خبر داد.
او به پليس گفت: پدرم مقني است و هر روز صبح اول وقت براي كندن چاه به زمينهاي كشاورزي ميرود و غروب برميگردد اما ديروز از خانه خارج شد ديگر بازنگشت. او هميشه با برادر كوچكم براي اين كار ميرفت كه برادرم هم ديشب به خانه آمد و لباسهاي نوي پدرم را گرفت و گفت ميخواهد به مهماني برود و از سرنوشت پدرم بيخبر است.
با اعلام اين خبر پروندهيي در اين خصوص در دادسراي مشهد تشكيل و تحقيقات به دستور بازپرس جواد حسيني آغاز شد.
در بررسيهاي صورت گرفته، كارآگاهان جنايي موفق شدند جسد پيرمرد را داخل چاه پيدا كنند. درحالي كه سنگ و خاك زيادي روي پيرمرد ريخته شده بود و شواهد حكايت از مرگ مرد مقني بر اثر ريزش چاه داشت. اين درحالي بود كه خانواده پيرمرد هيچ شكايتي در رابطه با مرگ او نداشتند و مرگ او را حادثه ميدانستند.
با حضور بازپرس جنايي به محل حادثه و بررسي وضعيت چاه به نظر ميرسيد كه ريزش چاه طبيعي نبوده است و از طرفي سنگهايي كه داخل چاه كشف شد متعلق به ديواره چاه نبود. با اين حال براي اطمينان بيشتر در اين خصوص بازپرس از مرد مقني كه در اين رابطه تجربه دارد خواست كه به داخل چاه برود و مساله را بررسي كند.
مرد مقني زماني كه وارد چاه شد اعلام كرد كه هيچ ريزش ديوارهيي در كار نبوده است و همانطور كه بازپرس پرونده حدس زده بود سنگهاي داخل چاه براي آنجا نبوده و از سوي فرد يا افرادي به آن محل انتقال داده شده است.
به اينترتيب فرضيه جنايت از سوي بازپرس پرونده و كارآگاهان جنايي مطرح شد و تحقيقات براي رازگشايي اين جنايت ادامه داشت تا اينكه مشخص شد پسر كوچك پيرمرد كه همراه او براي چاه كني ميرفت اعتياد به مواد مخدر دارد و بعد از جنايت به مدت سه روز ناپديد شده بود.
دوباره تحقيقات از خانواده مقتول صورت گرفت و همسر مقتول در تحقيقات به پليس گفت: شب حادثه پسر كوچكم به نام حامد به خانه آمد و از من لباسهاي مهماني پدرش را خواست. من هم به او دادم، حامد بعد از سه روز به خانه برگشت. شوهرم عادت داشت كه مقداري پول به عنوان پس انداز داخل لباسهاي مهمانياش نگهداري ميكرد اما زماني كه حامد آمد اثري از پولها نبود. به نظرم او تمامي پولها را خرج كرده است.
باتوجه به مدارك به دست آمده دستور بازداشت حامد صادر و پسر جوان بازداشت شد. پسر جوان در تحقيقات اوليه منكر جنايت بود اما زماني كه با مدارك و شواهد مواجه شد به ناچار لب به اعتراف گشود و گفت: «معمولا من با پدرم براي حفر چاه ميرفتم و روز حادثه هم همين اتفاق افتاد. با پدرم در خارج از شهر مشغول حفر چاه بودم كه پدرم به داخل چاه رفت و من هم از فرصت استفاده كردم و مشغول كشيدن مواد مخدر شدم. ناگهان پدرم از چاه بيرون آمد و من را در حال كشيدن مواد ديد. پدرم كه از اين موضوع بيخبر بود با ديدن اين صحنه شوكه شد و شروع به داد و بيداد كرد. پيرمرد از اينكه من معتاد شده بودم ناراحت بود و به همين دليل هم شروع به فحاشي كرد اما من كه بر اثر مصرف مواد حال خوبي نداشتم و دچار توهم شده بودم به طرف او حمله كردم و او را كتك زدم. پدرم به ناچار به داخل چاه رفت و من كه خيلي عصباني بودم چند تكه سنگ بزرگ به داخل چاه پرتاب كردم و بعد از آن نيز مقداري خاك روي او ريختم و پدرم را در چاه دفن كردم. بعد از آن به خانه آمدم و به بهانه مهماني لباسهاي پدرم را گرفتم، ميدانستم او داخل جيبهاي لباسش پول دارد. با پولهاي او در مسافرخانهيي اتاق گرفتم و شروع به مصرف مواد كردم. زماني كه پولهايم تمام شد به خانه برگشتم.
با اعتراف متهم به جنايت او با قرار بازداشت موقت از سوي بازپرس حسيني روانه زندان شد.