فیلم گاو برای دوستداران سینمای ایران، نامی آشنا است؛ یکی از سه فیلم آغازکننده موج نوی سینمای ایران ساخته داریوش مهرجویی بر اساس نوشتهای از غلامحسین ساعدی. حالا پس از چهلوچند سال این فیلم درست در چند قدمی گور خالق داستانش در خیابان شامپولیون پاریس و در سینما رفله به پرده رفته است.
به گزارش شرق، نمایش نسخه تصحیحشده گاو در پاریس که با حمایت بنیاد سینمایی فارابی انجام شده، یکی از مهمترین اتفاقاتی است که در چند سال گذشته رخ داده است. این فیلم بعد «رگبار» بهرام بیضایی دومین فیلم تاریخ سینمای ایران است که بازسازی و بازیابی میشود و به پرده میرود. مهرجویی این فیلم را در سال 1348 بر اساس نمایش گاو جلو دوربین برد.
نمایش گاو سال 47 بر اساس بخشی از نمایش عزاداران بیل نوشته غلامحسین ساعدی به کارگردانی جعفر والی به صحنه رفته بود. والی گفته است: «قرار بود عزاداران بیل را بهعنوان اتود نمایش ورزیل به صحنه ببریم.» در این نمایش عزتالله انتظامی در نقش مشحسن و علی نصیریان در نقش مشاسلام و خود والی در نقش کدخدا ایفای نقش کرده بودند.
نمایش گاو در سال 47 بهعنوان بهترین اثر سال شناخته شد و انتظامی جایزه بهترین بازیگر مرد را ازآن خود کرد و همین باعث شد مهرجویی که تجربه ناموفق الماس33 را در کارنامه داشت؛ به جای نمایش چوب به دستان ورزیل «گاو» را با بازنویسی مجددی که به همراه ساعدی انجام داد به جلو دوربین ببرد. فیلمی که شاید کسی فکر نمیکرد منتقد سختگیری چون هوشنگ کاووسی آن را در یک قدمی شاهکار بنامد. اما به بهانه نمایش فیلم گاو در پاریس روزنامه لوموند در شماره روز پنجشنبه خود از این فیلم و سینمای موج نوی ایران نوشت.
فیلم افسونگر(لوموند)
سال 1971، فیلم گاو، اثری از داریوش مهرجویی در «موسترای ونیز» بدون هیچگونه زیرنویسی به نمایش درآمد. در آن زمان، سینمای ایران برای جهانیان شناختهشده نبود و ظهور و نمایش این فیلم عجیب که گاهی توالی آثار پیکارسک و توهمزا را از درون انعکاس میداد، پرسشهای متداولی را در ذهن برانگیخت. در واقع نمایش این فیلم بیش از آنکه اشتیاقبرانگیز باشد، سوالبرانگیز بود.
امروزه سینمای ایران برای خودش به تنهایی تبدیل به یک دنیا شده است؛ از درامهای شهری فرهادی گرفته تا تاملات شاعرانه کیارستمی و البته سینمای سیاسی پناهی و رسولاف. با این حال «گاو» که بالاخره در سینماهای فرانسه با زیرنویس پخش شد، ماهیتش را از دست نداد؛ این فیلم نهتنها قدرت افسونگریاش را از دست نداده بلکه به همان اندازه مرموز و پیچیده هم است.
ماجرای فیلم در روستایی رخ میدهد که میان تپههای خشک گم شده است. مردی تنها به نام «مشدیحسن» گاوی دارد و آنقدر حیوانش را دوست دارد که تیمارهای سخاوتمندانهای به او میدهد؛ تیمارهایی که هیچکدام از افراد روستا به زندگیشان به چشم ندیدهاند مگر غیر از شب زفاف و هنگام ازدواجشان! با این حال روزی حسن از خانه دور میشود و حیوان به خاطر بیماری تلف میشود. اهالی روستا با سنجیدن فاجعهای که در انتظارشان است لاشه گاو را پنهان میکنند و تلاش میکنند تا به صاحبش بفهمانند حیوان فرار کرده است.
صاحب گاو با این ادعا که حیوان حامله بوده است و گاوی که در حال زاییدن است فرار نمیکند این موضوع را نمیپذیرد. در نهایت حسن از شدت درد و ناراحتی زیاد، خودش را جای گاو میپندارد و روزهایش را با خوردن علوفه و یونجه سپری میکند. در این بین تلاش ریشسفیدان و افراد مسن روستا برای رهاکردن حسن از این مسخ و سرعقل آوردن او هم بیحاصل میماند و حتی آب مقدسی که از آیههای قرآن هم به او داده میشود اثر نمیکند. در نهایت کدخدا تصمیم میگیرد حسن را به شهر ببرد.
«همذاتپنداری» مهرجویی
تصور اینکه این داستان ساده و ابسورد میتواند ماحصل اتفاقی مادی باشد تصوری سطحی و گذراست، چون داریوش مهرجویی که در سال 1969 دومین اثر بلندش را کارگردانی کرد یک میکروکوسم (همذاتپنداری) بین حسن و گاوش به وجود آورد. این کارگردان جوان (آن زمان 30ساله) سناریو را بههمراه غلامحسین ساعدی نوشت. آنها باوجود خشم و غضب دربار و سانسوری که توسط رژیم شاه اعمال شده بود، روستایی تخیلی ساختند که در آن نه خبری از برق بود و نه ماشینآلاتی در آن وجود داشت.
درواقع اگر بین زمان ساخت فیلم و نمایش آن در ونیز وقفه به وجود آمد بهخاطر کارشکنیهای رژیم شاه بود که تحمل دیدن شرایط روستاییان را نداشت. دربار شاه اینطور اعتقاد داشت که نمایش این فیلم به معنی معرفی ایران به شکل کشوری قرون وسطایی است. در فیلم هم البته قدرت تصمیمگیری بین پیشوایی کمدلوجرات و فردی به نام مشاسلام است که برای راهحل معضلات و مشکلاتی که مرگ گاو به وجود آورده تصمیمات بدی اتخاذ میکنند. البته در این فیلم جوان بیکار دیگری هم وجود دارد که ظاهرا با شخصیتش درگیر شده است و بقیه را وادار به اذیتکردن حسن میکند. اینطور که از ظاهر امر پیداست این فرد تنها کسی است که به شهر رفته و سواد خواندن را از آنجا دارد.
نکته دیگری که باید درباره این فیلم به آن اشاره شود این است: طرح و برنامهریزی دیگری هم برای بهنمایشکشیدن بحران دیوانگی جمعی در این روستا وجود دارد. برای اثبات این ادعا میتوان به صحنهای اشاره کرد که سارقان برای دزدیدن گوسفند و مرغ به روستا میآیند.
سیاهوسفید خارقالعاده این دنیای آشنا و بیگانه در سیاهوسفیدی خارقالعاده فیلمبرداری (فیلمبردار فریدون قوانلو است) شده است و میزانسن آن هم وامگرفته از سینمای شوروی سابق است که در آن برهه رایج بوده است. سایه سارقانی که در افق از یکدیگر جدا میشوند هم دنیای وسترن ایتالیا را به تصویر میکشد. به این مورد باید اشاره کرد ابعاد استعاری و تشبیهی داستان تا حدودی از این فیلم محافظت کرده است وگرنه تماشای «گاو» به دلیل یاس و ناامیدی زیادی که در آن وجود دارد تقریبا غیرقابل تحمل است؛ کافی است به این موضوع نگاه شود که هیچ چیز نمیتواند مانع از سقوط حسن به دره شود؛ نه صمیمیت همنوعانش، نه مذهب و نه استعانت از مدرنیته. بعد از نمایش این فیلم در ونیز، «گاو» توانست به سایر جشنوارهها هم برسد؛ البته مشروط. درواقع قوانینی وضع شد که در آن شرایط فیلم را مربوط به 40 سال قبل نشان دهند به این منظور که تصور نشود چنین سبک زندگیای در زمان پهلوی در ایران وجود داشته است.
اما کمی بعد از انقلاب ایران این فیلم توانست مجوز و پروانه بگیرد و گفته شد توسط امامخمینی هم دیده شد. حتی امام بعد از دیدن این فیلم گفته بود اگر سینما شبیه به «گاو» بوده باید جمهوری اسلامی به ساختن فیلم ادامه بدهد.