bato-adv
کد خبر: ۱۹۲۸۵۱

ماجرای مردی که 22 سال تنها در کوه زندگی می‌کند!

حکایت غم انگیز 22 سال تنهایی و کوه نشینی یک مرد22 سال است که علی اکبر مرد مردم گریز اسفراینی، با دوری از دیگران تنها زندگی کردن در دامنه کوه شاه جهان را برگزیده، حکایت 22 سال زندگی به شیوه نخستین به دور از هر گونه امکانات و بهداشت؛ قصه غم انگیز مردی است که می گویند مشکل روانی اجتماع گریزی دارد و کسی به دادش نمی رسد.
تاریخ انتشار: ۱۴:۲۵ - ۱۳ خرداد ۱۳۹۳
22 سال است که علی اکبر مرد مردم گریز اسفراینی، با دوری از دیگران تنها زندگی کردن در دامنه کوه شاه جهان را برگزیده، حکایت 22 سال زندگی به شیوه نخستین به دور از هر گونه امکانات و بهداشت؛ قصه غم انگیز مردی است که می گویند مشکل روانی اجتماع گریزی دارد و کسی به دادش نمی رسد.
 
به گزارش مهر، وقتی از دوستی شنیدم فردی در اسفراین 22 سال است که از اجتماع روی گردانده و کوه نشینی پیشه کرده؛ ابتدا باورم نمی شد مگر می شود در دنیایی که ارتباطات و زندگی اجتماعی تا این اندازه پیشرفت کرده؛ انسانی 22 سال به دور از اجتماع و امکانات به تنهایی زندگی کند؟ آن هم نه در سرزمینی دورافتاده و بدوی؛ بلکه در روستای نوده بخش بام شهرستان اسفراین؛ روستایی که باغ های سرسبز بادام و ویلاهای زیبای آن حکایت از زیست مردمانی دارد که چندان هم روزگارشان بد نیست.


 
سربازی فراری یا بیماری روانی؟
از اسفراین که به سمت سبزوار می روی حدودا در 15 کیلومتری این مسیر در سمت چپ جاده، دوراهی بام قرار دارد؛ مسیر فرعی را 40 کیلومتر که بروی به باغ های سرسبز بادام و روستای نوده می رسی؛ جاده آسفالته، تک و توک خانه های نوساز و ویلایی، استخر و آب نمای زیبای وسط روستا و در کنار آن مردان و زنانی که هر کدام سوار بر چهارپایی به سوی مزارع خود می روند همه حکایت از زندگی روستایی مرسومی دارد که اندک اندک از شیوه سنتی خارج می شود.
 
وارد نوده که می شوم دهیار در کنار استخر وسط روستا منتظرم ایستاده، تعارف می کند که به خانه اش برویم و نفسی تازه کنیم اما مقصد من جای دیگری است؛ ما باید به سمت دامنه کوه شاه جهان برویم؛ جایی که 22 سال است خانه علی اکبر شده؛ مردی که از ابتدای جوانی دوری از آدمیان گزیده و همنشین باد و باران شده است.



حکایت غم انگیز 22 سال تنهایی و کوه نشینی یک مرد
پس از طی کردن مسیری چند کیلومتری در جاده ای کوهستانی که از میان باغ های دیم بادام می گذرد؛ علی مومنی، دهیار روستای نوده می گوید که دیگر امکان حرکت با خودرو نیست و باید با پای پیاده به دیدار علی اکبر برویم.
 
حدودا دو کیلومتری پیاده به سمت دامنه کوه شاه جهان می رویم، در این مسیر دهیار از من می خواهد که به دلیل شرایط خاص علی اکبر اجازه دهیم ابتدا خودش با وی صحبت کرده و او را مجاب کند که با من هم کلام شود وگرنه امکان دارد با دیدن افراد غريبه فراری شود.
 
او می گوید: اگر چه برخی از اهالی روستا معتقدند علی اکبر در ابتدای جوانی با هدف گریز از خدمت سربازی از روستا بیرون آمد و کوه نشین شد اما در واقع این اقدام علی اکبر به دلیل نوعی بیماری روانی است که برخی دیگر از اعضای خانواده او نیز به آن دچار هستند.
 
به گفته مومنی یک برادر علی اکبر چند سال پیش به دلیل قتل پدرخانم خود قصاص شد و برادر دیگر وی هم بیماری روانی داشت و زمانی که او را به تیمارستان بردند؛ از آن جا فراری شد و خود را از بالای کوهی به پایین پرت کرد و مرد.
 
دهیار روستا اما معتقد است علی اکبر انسان بی آزاری است و فقط دوست دارد که تنها باشد، می گوید در این سال ها آزار علی اکبر به هیچ کس نرسیده، اگر چه کسی هم سراغ او را نمی گیرد و تنها خواهر وی هر هفته یک بار مقداری نان و آذوقه برای او به کوه می برد.
 
مومنی اضافه می کند که 22 سال است علی اکبر رنگ حمام به خود ندیده و چند بار هم که جوانان روستا خواسته اند او را به زور به حمام ببرند از این که مبادا علی اکبر بلایی بر سر خودش بیاورد ترسیده اند و قید استحمام اجباری را زده اند.
 
تنهايي؛ تنها خواسته علي اكبر
به محل زندگی علی اکبر می رسیم؛ دخمه هایی که در دامنه کوه شاه جهان کنده شده؛ خانه مردی شده اند که 22 سال است به دور از مردم زمستان و تابستان را در آنها سپری می کند؛ اما اکنون از خود علی اکبر خبری نیست دهیار صدایش می زند و اندکی بعد از زیر درختی بیرون می آید.
 
مردی به غایت چرکین و حدود چهل ساله کمی پایین تر از ما ایستاده اما گویی ما را نمی بیند و یا برایش اهمیتی نداریم، دهیار با زبان ترکی که گویش اهالی روستای نوده است؛ به او می گوید کوهنورد هستیم و از وی اندکی آب می خواهیم اما علی اکبر با سخنانی نامفهوم اشاراتی به سوی کوه می کند که ما متوجه منظور او نمی شویم به نظر می رسد 22 سال هم کلام نبودن با مردم بر روی قوه ناطق او تاثیر گذاشته است.
 
به آرامی نزدیکش می شویم؛ دهیار روستا به او سیگار تعارف می کند؛ با دیدن سیگار اندکی نرم می شود؛ پیش تر دهیار روستا گفته بود که علی اکبر با سیگار میانه اش بد نیست و اگر پیدا کند؛ می کشد اگر چه سیگاری نیست.
 
سیگار را می گیرد اما کبریت نداریم؛ به اصرار ما از داخل کومه اش کبریتی می آورد و سیگار را آتش می زند در همان حال از ما می خواهد که برویم و نشانی چشمه آب در دامنه کوه شاه جهان را هم به ما می دهد؛ اکنون که نزدیکش ایستاده ایم می شود به سختی منظور کلماتش را فهمید.
 
من دوست دارم اندکی بیشتر با علی اکبر صحبت کنم، از درد و خواسته اش بپرسم اما به نظر می رسد علی اکبر تنها خواسته ای که دارد این است که برویم و تنهایش بگذاریم.
 
به گویش محلی از او می خواهم به ما اندکی آب بدهد قصدم این است که سر صحبت را باز کنم اما او بی رغبت است و اشاره می کند که خودمان از داخل کومه اش آب برداریم اما سرانجام به اصرار من بلند می شود و یک قوطی حلبی را پر از آبی کثیف کرده و به من می دهد.

 علی اکبر از ما می خواهد از پیشش برویم و بگذاریم تنها باشد و خودش هم از ما فاصله می گیرد؛ مانده ایم برای او چه کاری بکنیم؛ اصلا چه کاری می توانیم بکنیم؟ آیا باید این وضعیتی که او مطلوبش می داند ادامه داشته باشد؟
 
مستمري اندك بهزيستي و ديگر هيچ
در راه بازگشت از محل زندگی علی اکبر از دهیار روستا می خواهم که به نزد خواهر علی اکبر برویم؛ فردی که در این سال ها تنها حامی علی اکبر بوده و هفته ای یک بار برای او آذوقه می برد.
 
در طول مسیر علی مومنی، دهیار روستا اظهار می کند که علی اکبر، بیماری اش قابل درمان است اگر کسی به دادش برسد، می گوید انسان بی آزاری است اما مردم هر چه قدر تلاش کرده اند تا او را به داخل روستا بیاورند نپذیرفته است.
 
وی می افزاید: حتی مردم قصد داشتند برای او در داخل روستا خانه ای بسازند اما مردم گریزی علی اکبر مانع از این کار می شد و اندک اندک نیز مردم به او و تنهایی خودخواسته اش عادت کردند و دیگر کمتر سراغی از وی گرفتند.
 
از دهیار روستا در مورد حمایت سازمان های مرتبط نظیر بهزیستی از علی اکبر می پرسم می گوید: علی اکبر تحت پوشش بهزیستی خراسان شمالی است و ماهیانه مبلغ اندکی نیز از سوی این نهاد پرداخت می شود که خواهر علی اکبر با استفاده از همین مبلغ برای او مواد خوراکی خریداری می کند.
 
اما مومنی از بهزیستی انتظار دارد که بیش از ارائه مستمری به فکر علی اکبر باشند، از مسئولان بهزیستی خراسان شمالی می خواهد که کارشناسان و روانشناسان خود را برای درمان علی اکبر اعزام کرده و حداقل کاری بکنند که او به زندگی در میان مردم رضایت دهد.

 دهیار روستا می گوید هر جا مراجعه کرده ایم گفته اند باید بیمار(علی اکبر) را به آن جا ببریم تا بررسی و آزمایش شود اما مگر می شود چنین فردی که حاضر نیست حتی به میان مردم روستای خودش برود را به شهر برد و از این اداره به آن اداره چرخاند.
 
خواهر علی اکبر اما آن چنان مایل به گفتگو نیست به نظر می رسد احساس شرمندگی می کند، می گوید که به خاطر برادرش مجرد مانده و از درآمد قالیبافی خرج علی اکبر را در می آورد.
 
از ما مي خواهد كه اگر مي توانيم براي علي اكبر كاري بكنيم كه درمان شود و به روستا بازگردد تا سايه بالاي سرش باشد، مي گويد خسته شده از اين كه هر هفته تنها و با پاي پياده چندين كيلومتر راه كوهستاني را براي رساندن غذا به علي اكبر طي كند، مي گويد معلوم نيست او برادرم و سايه بالاي سرم هست يا من بايد براي او هم خواهر، هم مادر و هم برادر و پدر باشم.
 
اشكريزان از ما روي مي گرداند و مي رود؛ گويي ميل به تنهايي علي اكبر اندك اندك بر روي او نيز تأثير گذاشته است.
bato-adv
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۲۴ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۴
به نظر من روزگارش از مردم داخل شهرها که راحتره. وسوسه شدم منم برم یجایی همینطور زندگی کنم.....
رضا
India
۱۱:۲۵ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۴
سوژه و فرصتی جالب و واقعی برای دانشجویان و پزشکان روانپزشک برای تحقیق و ثابت کردن تواناییهای خودشان .
منتظر چه هستند ؟
احسان
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۴۸ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۴
ریشش رو با چی کوتاه می کنه؟؟؟
مهدی
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۴۰ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۴
بابا چیکارش دارین؟! هرجا یکی داره راحت زندگی میکنه فوری میرین ازش گزارش میگیرن که .......
ما که پیش هم زندگی میکنیم چه گلی به سر هم زدیم که بخواهیم سر این بنده خدا بزنیم؟!!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۳۷ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۴
اگه میومد توی جامعه که با این شامپوها خبری از اون موهاش نبود
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۳۷
گشتاسب
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۵۹ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۳
چی بگم
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۴۸ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۳
سر و صورتش با توجه به تنهایی مطلقش تقریبا مرتبه. خوش اخلاقه، سلامتی جسمی داره، یارانه نمیگیره، معتاد نیست، اهالی محل از او رفتار بدی ندیده اند. هیچ جرمی مرتکب نمیشه و حتی دروغ هم نمیگه!!
این همه صفات نیکو ...
آفرین
حسین
Iran (Islamic Republic of)
۰۰:۰۷ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۴
قول میدم بهتون همین امروز فردا سایت یاهو مکتوب فوری این عکسارو میگذاره صفحه اول خودش و کلی هم چرندیات زیرش مینویسه.
عبدالله
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۰۰ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۳
ظاهراً این گزارش عکسی هم داشت؟
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۳۵ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۳
بهتر - ما كه در جامعه زندگي مي كنيم چكار كرديم ؟ دروغ - فساد - حاصل زندگي خيلي از افراد در جامعه است
ناشناس
Germany
۲۰:۳۲ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۳
موافقم از بعضی ها هر چی بیشتر فاصله بگیری بهتره شاید منم برم یه کوه واسه خودم پیدا کنم.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۰۸ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۴
اون فقط تنهاس.

عکس نشون می ده که فرد مذکور آن طوری که گزارش گر جلوه داده کثیف و فلان نیست. موهاش کوتاهه و دستهاش و صورتش نشانه کثیفی نداره. دست و صورت روستائیا همینطوریه.
مصطفی
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۳۶ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۳
تومملکتی که رو نفت وگاز بنا شده چه خبره؟؟؟؟؟
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۳۷ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۳
این همه راه رفتی دست خالی برگشتی مثلا چیکار کردی حداقل به بهزیستی یه سری میزدی ازش میپرسیدی میتونن براش کاری کنن مصاحبه ای چیزی با رییس بهزیستی قولی قراری
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۵۵ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۳
به خواهرش بايد جايزه ايثار و فداكاري داد .مسولان كمك كنن تا اين بنده خدا از شر داداش مريضش راحت شه
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۰۱ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۳
خدا قوت خبرنگار پیگیر لطفا تا آخر پیگیری کن
جواد
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۲۵ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۳
شرم اوره .از این همه بی خیالی مدیران
ناشناس
United Arab Emirates
۱۶:۲۵ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۳
دیگه از کلمه دلواپس که بالاتر نداریم
دلواپستم عزیز
( این دلواپسها یه اسم دیگه انتخاب کنند این خیلی تکراری شده)
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۳۷ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۳
مرا دردیست اندر دل اگر گویم زبان سوزد و گر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد
مسعود
Finland
۱۶:۴۳ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۳
بیهوشش کنیدبیاریدش تهران وسط شهرولش کنیددرست میشه.
سربازفراری
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۰۲ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۳
کاش میشد امانمیشه...این مرام روزگاره....
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۰۳ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۳
باید خیلی سال پیش اقدامی می شد، بعد 22 سال بعید به نظر میاد بشه کاری براش کرد
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۱۱ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۳
حالا این عکسی که انداختی عکس علی اکبره یا دهیار روستا ؟چون معلومه موهاش تازه اصلاح شده
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۲۲ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۳
22سال حمام نرفته؟ عکسش اینو نشون نمیده
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۳۲ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۳
دلا خوکن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد!
بیست وسی
United States of America
۱۸:۳۹ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۳
روحانی مووووتچچچچچچکریم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۳۸ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۳
بزارید راحت باشه ما با این همه به اصطلاح امکانات و رابطه دائم ناراحتیم! حالا چشم نداریم یکی که خودش می گه اینجوری راحته رو ببینیم! والا اون باید ما رو ببره دکتر!
سپيدار
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۵۳ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۳
حکایت غم انگیز؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا غم انگيز؟
مگر خوشحالي چيزي غير از رضايت از زندگي است؟
اين مرد هم از اين نوع زندگي رضايت دارد.
ميشود احوال خواهر اين شخص را غم انگيز توصيف كرد ولي در مورد خودش چندان مطمئن نيستم.
ناشناس
United Arab Emirates
۲۰:۱۰ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۳
دلم گرفت خدااااااااا
ناشناس
Finland
۰۰:۰۲ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۴
چه کارش دارید دارد واسه خودش حال می کنه
خوشبخترین مردم به نظر من دیوانگانند.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۱:۱۱ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۴
22 سال دارین که!!!!!!!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۱:۳۰ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۴
غرور، یاس، فرار از ظلم و آزار مردم، شکست پیاپی باعث گوشه گیری این فرد شده.
حالا شکستن غرورش (بازگشتش به میان مردم) بمعنی این است که در 22سال گذشته اشتباه کرده، که تاسف کردن بخاطر این مشکل جاری، سنگین و غیرقابل تحمل بنظر میرسد.
ديانا
Iran (Islamic Republic of)
۰۲:۳۲ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۴
بيچاره دختر نگون بخت هيشكي به فكر اين دختر نيست اون وضعش بدتر از علي اكبر پسره خودش خواسته و اينطوري هم راحته اما دختر بدبخت هم بايد تنهايي و بي كسي خودش تحمل كنه هم جور اون بكشه !شما بداد اونكه دچار تنهايي اجباري شده نميرسين اما اونكه خودش تنهايي اختيار كرده براش گزارش نوشتين
علی اصغر
Iran (Islamic Republic of)
۰۲:۴۸ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۴
حق این عتی اکبر بی کس را چه کسی میخورد؟
رسول
Iran (Islamic Republic of)
۰۳:۳۹ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۴
یه کسایی هستن که از زمین و زمان فرارین ...یه کسایی هستن که از هیچی نمی گذرن...چی باید گفت؟باز خوبه یه خواهری داره که دستشو می گیره..
کوکب
Iran (Islamic Republic of)
۰۴:۴۰ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۴
تقریبا زندگیش مثل منه!
با این تفاوت که اون تو غاره من تو زیر زمین!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۶:۴۷ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۴
واقعا دستت درد نکنه!!! طوری نوشته بودی گفتم الان خیلی از کارها رو براه کردی و برگشتی!!! رفتی یه کوهنوردی دوساعته فقط با خودت حرف زدی چه کاری بود!!!
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv