اگرچه از مدتها پیش مارکز در گیروگرفت بیماری بهسر میبرد و دیگر چیزی هم نمینوشت و حتی شنیده میشد که حافظهاش به بیماری دچار شده و در این اواخر هم مرگش قابلپیشبینی بود، اما مرگ او باز هم انگار غیرمنتظره بود و بسیاری، آنهم نهفقط نویسندگان و خوانندههای کتابهایش را به واکنش واداشت. مارکز متعلق به نسلی از نویسندگان بود که شاید مهمترین خصلتشان جهانیبودنشان بود. بیشتر چهرههای شاخص ادبیات قرن بیستم به نیمهاول این قرن مربوطند؛ جیمز جویس، فرانتس کافکا، مارسل پروست، ویلیام فاکنر و ویرجینیا وولف. اما نیمهدوم قرن20 هم چند نویسنده شاخص داشت که مارکز از مهمترین آنها بود؛ نویسندهای پرکار که آثارش نمونهای درخشان از رئالیسم جادویی است. اگرچه مارکز در ابتدا تحتتاثیر جویس و کافکا بود، اما شاید بیش از هرکسی دیگری از ویلیام فاکنر تاثیر گرفت و بعد هم از آلبر کامو.
«صدسال تنهایی» را میتوان اتفاق بزرگ ادبیات آمریکایلاتین آن هم درست در سالهایی دانست که میگفتند رمان در احتضار است و عمرش به سر رسیده و بعد، انتشار «صدسال تنهایی» درخششهای شاهکاری دیگر در فرم رمان را نشان داد و تقریبا به همه زبانهای زنده دنیا هم ترجمه شد. از صدسال تنهایی چندین ترجمه به فارسی انجام شده؛ بهمن فرزانه در اوایل دهه50 ترجمهای از این رمان را در انتشارات امیرکبیر منتشر کرد و در سال90 هم ویراست جدیدی از این ترجمه توسط امیرکبیر بازچاپ شد. در این سالها که ترجمه فرزانه از «صدسال تنهایی» امکان بازچاپ نداشت، کتاب بهصورت افست در دستفروشیها به فروش میرسید و هنوز هم این رمان در دستفروشیها دیده میشود. اما ترجمههای دیگری هم از این رمان به فارسی انجام شده، از جمله توسط کیومرث پارسای، محسن محیط و بیتا حکیمی.
اما بخش مهمی از آثار مارکز را احمد گلشیری به فارسی برگردانده است. او در مجموعه «بهترین داستانهای کوتاه» که در نشر نگاه منتشر میشوند، تعدادی از داستانهای کوتاه مارکز را انتخاب و ترجمه کرد. «کسی به سرهنگ نامه نمینویسد»، «تشییعجنازه مادربزرگ»، «ساعت شوم»، «از عشق و دیگر اهریمنان»، «سفر خوش آقای رییسجمهور» و «پرندگان مرده» از دیگر آثار مارکز است که با ترجمه احمد گلشیری به فارسی منتشر شدهاند. «گزارش یک مرگ» مارکز را لیلی گلستان به فارسی ترجمه کرد و این کتاب هم این روزها در نشر ماهی به چاپ پنجم رسیده است. مارکز در گزارش یک مرگ، در مقایسه با دیگر داستانهایش، با تقلیل تخیل در داستان روایتی از مرگ آدمی بیگناه ارایه میدهد و در طول داستان عشق، قتل، تعصب و انتقام در هم میآمیزند. شخصیتپردازیهایی که مارکز در این داستان به دست داده، بسیار قابل توجهاند.
مارکز در کتاب «زندهام که روایت کنم» با روایت بخشی از زندگی خود به موقعیتهایی پرداخته که در خلق آثار او نقش داشتهاند. این کتاب اگرچه حالتی اتوبیوگرافیک دارد اما به دلیل نوع روایتش دارای فرمی داستانی هم هست. مارکز در این کتاب به موضوعات مختلف شخصی و اجتماعیای که در شکلگیری ذهنیت داستاننویسیاش نقش داشتهاند، پرداخته است. به جز این، مارکز به دورهای که به روزنامهنگاری مشغول بوده هم پرداخته و درباره ویژگیهای روزنامهنگاری هم نوشته است. «زندهام که روایت کنم» را کاوه میرعباسی به فارسی برگردانده و نشر نی آن را به چاپ رسانده است.
اما چند کتاب هم درباره زندگی و آثار مارکز به فارسی ترجمه شده که «گابریل گارسیا مارکز: زندگینامه، نقد و بررسی آثار» نوشته استفن مینتا از مهمترین آنهاست. این کتاب در شش فصل نوشته شده و فروغ پوریاوری آن را به فارسی برگردانده و انتشارات روشنگران ناشر آن است. «زندگینامه گابریل گارسیا مارکز» نوشته جرالد مارتین کتاب دیگری درباره مارکز است که توسط بهمن فرزانه به فارسی منتشر شده. این کتاب در زمستان 92 در نشر پارسه منتشر شد و از جمله آخرین آثار مربوط به مارکز است که در ایران چاپ شده است. جرالد مارتین برای نوشتن زندگینامه مارکز 17سال روی این کتاب کار کرده و برخلاف آنچه در ابتدا تصور میکرده، مارکز برای آماده شدن کتاب با روی باز او را پذیرفته و بخشهای مهمی از این زندگینامه با کمک گرفتن از خود مارکز نوشته شده است.
«سرگذشت یک غریق» را مارکز بر اساس ماجرایی واقعی از زندگی ملوانی نوشت که بعد از غرقشدن کشتیاش همه تلاشش را برای زنده ماندن میکند. این داستان به گفته خود مارکز «بازسازی روزنامهنگارانهای» است از آنچه این ملوان بعد از نجات از دریا برای او تعریف کرده است. مارکز این داستان را ابتدا برای روزنامه نوشت و از آنجا که این دوره همزمان با دیکتاتوری نظامی در کلمبیا بود و نوشته مارکز حقایق پنهان ماجرای غرق کشتی را روشن میکرد انتشارش در روزنامه ابعاد سیاسی هم پیدا کرد. «سرگذشت یک غریق» با ترجمه رضا قیصریه در نشر نیلوفر به چاپ رسیده؛ البته ترجمه دیگری از این کتاب هم توسط فرزانه فتحینژاد انجام شده است.
اما مارکز تا قبل از آنکه «صدسال تنهایی» را بنویسد خیال سینما در سر داشت و میخواست ادبیات را رها کند و به کارگردانی سینما بپردازد. او وقتی 26سال داشت اولین کسی در سرزمینش بود که در روزنامههای کشورش نقد فیلم نوشت؛ نقدهایی که در طول یکسالونیم، از 1954 تا اواسط 1955 نوشته شدند. بهمن فرزانه نقدهای مارکز درباره سینما را در کتابی با عنوان «درباره سینما» ترجمه کرد و نشر ثالث هم آن را منتشر کرد. این کتاب به تازگی به چاپ دوم رسیده است. اما بهمن فرزانه به جز کتابهایی که اشاره شد، ترجمههای دیگری هم از آثار مارکز به دست داده از جمله «چشمهای سگ آبیرنگ»، «یادداشتهای پنجساله»، «نوشتههای کرانهای»، «دوازده داستان سرگردان»، «عشق در زمان وبا»، «داستان باورنکردنی و غمانگیز ارندیرای سادهدل و مادربزرگ سنگدلش» و «از اروپا و آمریکایلاتین». این آخری که در سال 90 توسط نشر ققنوس منتشر شد، گزیدهای است از نوشتهها و مقالات مارکز که دربرگیرنده طیف وسیعی از موضوعات است و هریک را میتوان بهعنوان یک داستان کوتاه هم خواند؛ به عبارتی کتاب را میتوان یک مجموعه داستان هم دانست.