کوروش شیشهگران همچنان «نقاشی با حرفهای تازه» است. 41سال از برپایی اولین نمایشگاه انفرادی او در تهران میگذرد و هنوز میل به حرفی تازه در تابلوهای این نقاش به چشم میخورد.
آخرین حرف شیشهگران در فضای تجسمی، اجرای تابلوی پنجمتری در نمایشگاه «طلایسیاه» بود. شیشهگران که آخرین نمایشگاه انفرادی خود را دوسال پیش در «اپرا گالری» لندن روی دیوار برده در این نمایشگاه گروهی با یک نقاشی سهلتی شرکت کرد این اثر که تصویرگر سهفیگور است، «فریاد» نام دارد. بهنظر میرسد هنرمند در یک چارچوب انتقادی این اثر را خلق کرده است.
کوروش شیشهگران پیشتر هم تجربه شرکت در نمایشگاههای موضوعی و مفهومی را داشته که از آن جمله میتوان به نمایشگاههایی با محوریت «گوشونگوگ» و «مونالیزا» در گالری 10اشاره کرد. او از آن دست هنرمندانی است که با درک عمیق بحرانهای ساختاری در زبان بصری سعی دارد بدون دامنزدن به التهابهای معاصر، راهی شخصی برای خود باز کند. در کنار اقبال مجموعهداران بزرگ داخل و خارج به آثار شیشهگران، این هنرمند همواره در عرصه بینالمللی مبادلات هنری جایگاه ویژه داشته؛ ضمن اینکه اوایل سال2010، نام او و پنج هنرمند دیگر ایرانی در میان 500هنرمند برتر دنیا قرار گرفت. گفتوگویمان را با او در ادامه میخوانید:
تابلو «فریاد»، آخرین اثر هنری شماست که در نمایشگاه طلای سیاه به معرض نمایش درآمد. از آنجا که سوژه این نمایشگاه«نفت» بود، به نظر میرسد شما در این کار، نگاهی انتقادی نسبت به ابعاد سیاسی و اقتصادی و زیستمحیطی نفت ارایه کردهاید. البته با خطوط درهم و پیچان همیشگیتان. در سالهای اخیر، شما در هر نمایشگاهی که شرکت داشتید بدون موضوع یا با موضوعاتی نظیر«گوش ونگوگ» در دو نوبت،«مونالیزا» و«صلح و نفت» تلاش داشتهاید از همین شیوه در بهتصویرکشیدن مفاهیم موردنظرتان بهره بگیرید. لطفا کمی در اینباره توضیح دهید؟
همینطور است. در چنین تجربیاتی که افرادی حول یک موضوع یا مفهومی مشترک در یک نمایشگاه، آثار خود را به نمایش میگذارند، فکر میکنم هرکس در کنار اینکه دیدگاه و برداشت شخصی خود را ارایه میکند، خوب است تلاش کند تا برای بیانش از زبان شخصیتری استفاده کند. البته تا حد امکان. اینکه بتوان یک عقیده و برداشت شخصی را با زبان و لهجهای شخصی بیان کرد یک نقطهقوت است که بههیچوجه کار سادهای هم نیست و امکان عدم موفقیت هم در آن زیاد است و برای رسیدن به آن باید کوشش کرد. درواقع این موضوعات متفاوت برای من مجالی فراهم میکنند که انعطافپذیری این زبان را در بیان مفاهیم مختلف به آزمون بگذارم و نشان دهم.
نگاهی به گذشته بیندازیم، دوباره به این نمایشگاه بازمیگردیم. آیا میتوان گفت این اثر بهلحاظ مفهومی، ادامه پوسترهای اجتماعی شما در دهه 50 است؟
نه اینطور فکر نمیکنم. دوره آن پوسترها دیگر گذشته است. یا بهتر بگویم من از آن دوره گذر کردهام. هرچند بخشی از پیامها و دغدغههای جاری در پوسترها، در نقاشیهای امروز من دیده میشوند اما کاملا تغییر شکل دادهاند؛ درونیتر و ناپیداتر شدهاند.
باتوجه به آشنابودن سوژه نفت آیا قبلا به این موضوع در دیگرآثار هنری خصوصا پوسترهایتان پرداخته بودید؟ البته میدانم برای دکتر محمد مصدق در آن دوران پوستری طراحی کرده بودید...
نه بهصورت مستقیم درباره نفت، اما همانطور که اشاره کردهاید یکی از پوسترهای آن دوره به دکتر مصدق اختصاص داشت.
در عنوان این پوستر از بیتی از حافظ هم استفاده کردید: «بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند.» طراحی این پوستر به مناسبتی بوده؟
خیر تنها بهمناسبت ارادتی بود که به این مرد ملی داشتم. در این پوستر، مصدقِزخمِروزگارخورده با سروصورتی مرهم نهادهشده دیده میشود و یکایک این مرهمها هم پرچم ایران هستند.
شاید بتوان گفت مصداق این مصرع که«دردم از عشق است و درمان نیز هم.»
در این پوستر مصدق در حال اشاره به سمتی دیده میشود. اما چرا در طراحی این پوستر از تصاویر اسلحه استفاده کردهاید؟ بهنظر میرسد این تصویر، با تصویری که از مصدق در تاریخ بهجا مانده فاصله دارد.
درست است. برای همین هم هست که میگویم دوران این پوسترها تمام شده. البته سلاح در اکثر این پوسترها صرفا نمادی از مفهوم مبارزه است نه الزاما شکل مسلحانه مبارزه. بهخصوص در این پوستر خاص. اینها درواقع نقشمایههایی هستند که بهسرعت ذهن مخاطب را به سمت مبارزه میبرند. با اینکه در این پوستر تصاویر اسلحهها نمادین هستند اما اگر امروز بود شاید از این نماد هم به این شکل استفاده نمیکردم.
با اینکه مرتب بر گذشتن دوران این پوسترها تاکید دارید، به نظر میرسد که اگر مجالی دست دهد، اینها هنوز دیده میشوند و علاقهمندانی دارند. بهطور مثال همین نمایشگاهی که بر محور هنر معاصر ایران، تابستان امسال در موزه هنرهای مدرن پاریس برگزار میشود. در این نمایشگاه تعداد قابلتوجهی از پوسترهای شما و برادرانتان به نمایش در خواهد آمد.
بله ظاهرا پوسترها هنوز مشتاقانی دارند، اما من نقاشی را یک هنر درجهاول و پیشتاز میدانم و بیش از هرچیز تلاش خودم را صرف آن کردهام و خودم را پیش از هر چیز یک نقاش میشناسم. حالا اینکه هنرمند هم بودهام یا نه قضاوت با دیگران است. اما درباره این نمایشگاهی که میگویید، پوسترها را از یک مجموعه شخصی امانت گرفتهاند و من هم زمانی مطلع شدم که ایمیل زدند و با اینکه پوسترها را از ما نگرفته بودند برای نمایش آنها ما را در جریان گذاشتند و بهنوعی مجوز گرفتند. نکته درخور توجه اینجاست که برگزارکنندگان نمایشگاه به شکلی کاملا مسوولانه، متنی را حاوی بندهای متعدد و خیلی جالب برایمان فرستادند. مثلا شامل اجازه انتشار در کاتالوگ یا اجازه انتشار در تبلیغات نمایشگاه برای مدت معلوم و حتی اجازه تغییر کنتراست یا اصلاح رنگ کارها هنگام چاپ. درست است که این مسایل برای آنها کارهای روتین و اداری محسوب میشود اما همین فرهنگ احترام به حقوق معنوی بسیار ارزش دارد.
به عنوان اثری که در این نمایشگاه ارایه کردهاید بازگردیم: «فریاد». شما پیشتر هم حولوحوش این مضمون و بهتصویرکشیدن فریاد تجربیاتی داشتهاید. بهطور مثال، پوستر«برای امروز» که در آبان 57 کار کردید یا در تصویری تجریدیتر و شخصیتر در پوستر علامتسوال در خرداد 58.
درست است. خیلی بیشتر در پوسترها، طراحیهای جنگ و شاید کمتر در همین شیوه اخیر کارهایم، این مضمون فریاد با من بوده است. این سادهترین و طبیعیترین واکنش انسان رنجکشیده و زخمدیده امروز است که در تمام هنر دنیا حضور دارد و در هنر ما هم. این مضمون برای ملتی رنجتاریخدیده مثل ما کاملا آشناست. چه در بعد فردی مثل آنچه سایه گفته است: «فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت - دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت / رفتی و فراموش شدی از دل دنیا - چون ناله مرغی که ز یاد قفسی رفت» و چه کمی اجتماعیتر مثل آنچه اخوان میگوید: «وای آیا هیچ سر بر میکنند از خواب – مهربانهمسایگانم از پی امداد - سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد - میکنم فریاد،ای فریاد» تا خیلی سیاسی-اجتماعیتر مثل فرخی یزدی: «تپیدنهای دلها ناله شد آهستهآهسته – رساتر گر شود این نالهها فریاد میگردد.»
«فریاد» (scream) نام تابلویی معروف از ادوارد مونش است. آیا با انتخاب این نام برای تابلویتان گوشهچشمی هم به تاریخ هنر مدرن داشتهاید؟ بهخصوص اینکه شما در سال 1355 تجربهای تحت عنوان «اجرایی از کارهای نقاشان بزرگ» یا با عنوان دیگر «دو اجرا از یک کار» را در کارنامه کاری خود دارید که در آن دوره به نحوی قصد بازآفرینی برخی آثار معروف را با یک بیان شخصی داشتهاید.
البته این کار اخیر در آن چارچوب به وجود نیامده اما اگر به فرض گالری 10 در کنار تجربیات «گوش ونگوگ» و «مونالیزا» یک مجموعه کار حول «فریاد» مونش میخواست جمعآوری کند، نوع کارهای من هماهنگی خوبی با این موضوع میداشت.
تابلو شما در سه لت مختلف اما با پیوستگی معنایی به یکدیگر شکل گرفته. در این کار، سه فیگور دیده میشوند که در یک فضای سیاه یا در نفت، فرو رفتهاند و در حال فریاد و اعتراض هستند. با این تفسیر موافقید؟
تا حدودی. بههرحال کار من تفسیر نیست و نقاشی، خود باید بهقدر کافی گویا باشد.
کارهای کوروش شیشهگران اغلب با خطوط پیچان و رنگهای درخشان شناخته میشوند. اما شما در«فریاد» که برای نمایشگاه نفت کار کردهاید، از سفید، مشکی، یک خاکستری و تنها یک قرمز به مقدار کم که خون را تداعی میکند بهره بردهاید. به همین دلیل در مورد ارتباط این کار با پوسترهای دهه 50 شما سوال کردم. چرا که این اختصار، اثر اخیر شما را هم از نظر فرم و شکل و رنگبندی و هم بهلحاظ محتوای اعتراضی به پوسترها نزدیک میکند. البته در برخی آثار شما هم نوعی مینیمالیسم به چشم میخورد. اینجا هم این ایجاز دیده میشود. بهخصوص آنکه نصف پایین هر سه لت این کار پنجمتری با رنگ سیاه پوشیده شده است.
این اختصار و ایجازی که به آن اشاره کردید، اقتضای این کار بوده. شاید به کمک یک ساختار خلاصهتر گاهی بتوان مفهوم را برجستهتر کرد. البته همه آثار من به شکلی که اشاره کردید رنگی نیستند. در همین نقاشیهای روی بوم من کارهای سیاهوسفید هم پیدا میشوند و اساسا تعداد زیادی طراحیهای با مرکب من بدون رنگ هستند. در نتیجه باید دید که کار چه تقاضا میکند.