فرارو- قاسم توکلی؛ تایید خبر شهادت «جمشید» (دانایی فر) در عید «نوروز» به دست دشمنان این آب و خاک وجدان ایرانیان را بدرد آورد و بار دیگر اذهان عمومی را متوجه «مرزهای نفوذپذیر» شرق کشور نمود. براستی چه کسی مسئول حفاظت از مرزهای ناآرام این منطقه است؟ ورود سالانه هزاران تن مواد مخدر از مرزهای شرقی به همراه صدها هزار مهاجر غیرقانونی افغانی، پاکستانی و بنگلادشی اگر نشانه ناکارآمدی نحوه فعلی مرزبانی نیست پس چیست؟ واقعا چه کسی باید پاسخگوی خسارات هنگفتی باشد که از این ناحیه به ملت ایران وارد می شود؟ وقتی نیروهای مرزبانی مستقر در مرزهای شرقی کشور حتی قادر به حفاظت از جان خود در برابر اشرار و تروریستها نیستند چگونه می خواهند از جان و مال و ناموس مردم در برابر آنها دفاع کنند؟ (بنگرید به فیلم اسارت 5 مرزبان ایرانی.)
154 سال پیش (سال 1860 میلادی) در عهد ناصرالدین شاه (تقریبا به همین نحو امروز) متعصبین سنی مذهب ترکمن دائماً زوار و مجاورین مشهد را مورد تاخت و تاز قرار داده، ایرانیان رابه گروگان گرفته و به عنوان برده در بازارهای خیوه و بخارا در آسیای مرکزی به فروش می رساندند و «برده داری» به صنعت پر سودی برای این اشرار بدل گردیده بود. عجز و لابه رعیت سرانجام چنان بلند شد که به گوش همایونی در طهران رسید و ایشان امر کردند لشکری جرار برای منکوب نمودن «متجاسرین ترکمن» راهی ایالت خراسان گردد. سربازان تازه نفس (در حقیقت نیروهای ناآزموده عشایری و چوپان-چریک) که در بدو امر موفق به فتح سرخس و مرو (پایگاه اشرار) شده بودند پس از چندی بدون «حمایت و نظارت» مرکز به حال خود رها شدند و ترکمنها با محاصره پایگاه آنها همگی را به اسارت گرفته و به عنوان برده در بازار خیوه به فروش رساندند. به عبارتی سربازانی که برای جنگ با برده داری به خراسان آمده بودند خود به عنوان برده فروخته شدند!
در فیلمی که از لحظه اسارت مرزبانان ایرانی در اینترنت منتشر شده، آنها در چادر خود با بیژامه دراز کشیده و مشغول گپ زدن هستند. که ناگهان توسط تروریستهای موسوم به جیش العدل غافلگیر می شوند! تاریخ این کشور مشحون از غفلتهای اینچنین و آسیبهای غیرقابل جبران متعاقب آن است. آیا می دانید نبود «ارتش حرفه ای»، فقدان آموزش، فقدان نظارت و غفلت در مرزبانی و دیده بانی از مواضع حساس از جمله عوامل مهم دردناک ترین و خفت بارترین شکستهای ایرانیان در طی تاریخ بوده است؟ یک نمونه اش جنگ اول ایران و روسیه که منجر به عهدنامه ننگین گلستان شد:
در گرماگرم دور نخست جنگهای ایران و روس در سال 1811«ایرانیان در یک درگیری هنگ کاملی را مجبور به تسلیم کردند و پرچم آن را به نشانه تحقیر روسها در اختیار گرفتند. گزارشگری نوشت: "جشن و سرور دربار ایران را می توان تصور کرد. از نظر آنان دوران شکست ناپذیری روسها به سر آمده بود."
به هرحال هر گونه امیدی از این دست به سرعت بر باد رفت. الکساندر (تزار وقت روسیه) موفق شد با سلطان عثمانی، که در ابتدا قرار بود متحد شاه ایران علیه کفار روس باشد، قرارداد صلح جداگانه ای منعقد نماید. روسها عملا توافق کردند، در عوض پایان یافتن کلیه منازعات، تمام سرزمینهایی که در چند سال گذشته از ترکها گرفته بودند به آنها پس دهند! این تصمیم برای الکساندر دردناک بود ولی با توجه به وخامت اوضاع و قوای تحلیل رفته اش در قفقاز، این توافق فرصت مغتنمی در اختیارش می گذاشت تا بتواند تمامی توان خود را علیه ایرانیان متمرکز کند. روسها که از شکست مفتضحانه در برابر قوای ایران هنوز رنج می بردند، در آتش انتقام می سوختند و اینک زمان دستیابی به این فرصت فرارسیده بود.
در یک شب بدون مهتاب در سال 1812 نیروی کوچکی از روسها به فرماندهی ژنرال جوان 29 ساله ای به نام کوتلیارفسکی، مخفیانه از رود ارس گذشتند. در کرانه دیگر رود قوای ایرانی با نفرات بسیار زیادتر ولی غافل و بی خبر به فرماندهی فرزند و ولیعهد سرسخت شاه، عباس میرزا، اردو زده بودند. عباس میرزا سرمست پیروزیهای اولیه اش بود و در برابر قوای تضعیف شده روس، که تصور می کرد وحشت عظیمی در دل آنها ایجاد کرده است آسوده خاطر لمیده بود و خاطرش به قدری جمع بود که به هشدار دو مشاور انگلیسی خود در مورد استقرار قرارگاههای دیدبانی بر روی رود اعتنا نکرد و حتی قرارگاههای موجود را نیز برچید... شبیخون برق آسای روسها در تاریکی باعث ایجاد آشفتگی شدید در صفوف ایرانی ها شد به نحوی که حتی به سوی یکدیگر شلیک می کردند. عباس میرزا که دیگر متقاعد شده بود جنگ را باخته است به افرادش فرمان عقب نشینی داد... بی خیالی عباس میرزا که سپاهش را غافلگیر کرد به بهای جان 10 هزار ایرانی تمام شد، در حالی که روسها تنها 124 سرباز و 3 افسر از دست دادند. کوتلیارفسکی پیروز پس از تار و مار کردن سپاه ایران رو به شرق گذاشت و با عبور از مناطق برفی به سوی دریای خزر و پایگاه ساحلی لنکران، که تنها 300 مایل با تهران فاصله داشت، پیشروی کرد.
... ایرانیان با شکستهای سختی که از کاتلیارفسکی خوردند دل و جرئت جنگیدن را به طور کلی از دست داده بودند. پس وقتی انگلیسیها که راغب بودند پیشروی روسها را در صورت امکان از راه مذاکره متوقف کنند پیشنهاد کردند برای آتش بس میانجیگری کنند شاه (فتحعلیشاه) با خوشحالی فراوان پذیرفت. روسها نیز خرسند شدند و برای رفع خستگی و تجدید قوا فرصت را غنیمت شمردند. روسها فاتح جنگ بودند و توانستند با تحمیل شرایط شاق قسمت اعظم نواحی تصرف شده را در اختیار خود نگه دارند. از این رو بر اساس معاهده گلستان پس از سال 1813 شاه مجبور شد تمام قلمرو خود را در شمال رود ارس از جمله هر نوع ادعا نسبت به گرجستان و باکو و نیز حق کشتیرانی در دریای خزر را به روسیه تسلیم کند.» (بازی بزرگ. پیتر هاپکرک. ترجمه رضاکامشاد. انتشارات نیلوفر. 1379. ص 77 تا 81)
آیا عبرت از این نقاط عطف دردناک تاریخی ایجاد یک «ارتش حرفه ای»، حداقل برای حفاظت از مرزهای خطرناک کشور، را ضروری نمی سازد؟ چرا باید حراست از حیاتی ترین مرزهای کشور به دست چند جوان بی تجربه که فقط یک دوره آموزشی 45 روزه را طی کرده اند سپرده شود؟ و حال که فاجعه رخ داده سایر ارگانهای مسئول بویژه وزارت امور خارجه چه اقدامات معطوف به نتیجه ای انجام داده اند؟ آیا این وزارت خانه تحرک دیپلماتیک لازم را داشته و چانه زنی های ضروری را با طرف پاکستانی انجام داده است؟
در سالهای گذشته چانه زنی و تحرک دیپلماتیک و استفاده از نفوذ سران قبایل بارها نتیجه بخش بوده و منجر به آزادی گروگانهای زیادی شده است. که از آن جمله می توان به این موارد اشاره کرد: آزادی 7 نفر از 8 گروگان گروه تروریستی جندالله در بهمن ماه 1384 با دخالت مقامات پاکستانی و همکاری سران قبایل. سال 1386 نیز در پی همکاری دیپلماتیک ایران و پاکستان ظرف ۱۲ ساعت نیروهای نظامی پاکستان به محل نگهداری 21 گروگان غیرنظامی در اسارت جندالله یورش برده و با به هلاکت رساندن سرکرده و جمعی از اعضای این گروه گروگان ها را آزاد کردند. همچنین در سال 1387 در پی رایزنی های فشرده مقامات ایرانی و پاکستانی عبدالحمید ریگی (برادر عبدالمالک ریگی) به همراه 15 عضو دیگر جندالله از سوی مقامات امنیتی پاکستان به ایران تحویل داده شدند!
آیا دستگاه دیپلماسی ما می تواند بار دیگر مقامات پاکستانی را ترغیب به همکاری کند؟ بی تردید ائتلاف خطرناک عربستان-پاکستان در پس پرده گسترش تروریسم در ایران (و البته افغانستان) قرار دارد، و این ائتلاف محصول رقابتهای منطقه ای خصومت آمیز میان این کشورها با ایران است که این روزها بویژه بر سر بحران سوریه کاملا شعله ور گردیده است. دستگاه دیپلماسی تازه نفس ایران، که موفق شده است فتیله تحریمها را پایین بکشد، باید فکری اساسی هم برای پایین کشیدن فیتیله این رقابتهای خصمانه بکند. در غیر این صورت مرزهای نفوذپذیر ایران هیچگاه روی آرامش به خود نخواهند دید.