صدای حزنآلود کارگر افغانی بالای داربستهای ساختمان نیمهکاره توی فضا زخمه میزند؛ داربستهایی که درست روی آوارهای خانه قدیمی بنا شده؛ خانهای که درختهایش از دیوارهایش بلندتر بود و روی خودش خم شده بود؛ خانهای که پیچهای امینالدوله بغلش کرده بودند. زنگ در ورودی زیر انبوه برگهای انگور گم شده بود و صدایش درنمیآمد.