امیر وفایی در روزنامه قانون نوشت: مرتضي حيدري، مجري تلويزيون كه او
را با لبخند پر از شرم و حيا و لبهاي غنچهاياش در هنگام گفتوگو با
محمود احمدي نژاد ميشناسيم، سرانجام در سن 45 سالگي ازدواج كرد. او تا اين
سن به رغم اصرار خانواده همه كيسهاي پرشمار ازدواجي كه پيش ميآمد (به
طور ميانگين روزي سه مورد) را رد ميكرد اما پس از پايان دوران رياست
جمهوري احمدي نژاد، ناگهان خلأ بزرگي را در زندگي خود احساس كرد.
مرتضي طي
هشت سال گذشته، هر سه ماه يك بار با رئيس جمهور مصاحبه داشت و بيشتر زمانش
را به تهيه سوالات چالشي و رئيس جمهور برانداز اختصاص ميداد. مشغله او آن
قدر زياد بود كه يك لحظه هم نميتوانست به تاهل فكر كند. حتي يك بار احمدي
نژاد وقتي در جريان مصاحبه زنده متوجه شد حيدري مجرد است با ناراحتي به او
گفت: « خجالت نميكشي؟» اما آقاي مجري با لپهاي گلانداخته يكي ديگر از آن
خندههاي معروف را تحويل رئيسجمهور داد و دل او را براي ادامه گفتوگو
نرم كرد.
با پايان كار دولت دهم، نمودار اوقات فراغت مرتضي حيدري شيب صعودي چشمگيري
به خود گرفت و به اين ترتيب احساس ازدواج در تار و پود اندام وي تنيده شد.
او هر شب در كابوسهايش بقايي و مشايي را ميديد كه مشغول ساييدن قند روي
سرش هستند اما زماني كه ميخواست زيرچشميفردي كه كنار دستش نشسته را نگاه
كند، احمدي نژاد را ميديد كه چشمهايش را ريز كرده و ميگويد: «خجالت
بكش... حيا كن.»
حدود يك ماه پس از پايان دولت دهم اولين جلسه خواستگاری حيدري از یکی از
کیسهای ازدواجش در كافي شاپ برگزار شد. آقاي مجري به همراه يكي از دوستانش
در محل حاضر شده بود.
همسر: ببخشيد ايشون رو معرفي نميكنيد؟
حيدري: ايشون دوستمه، نميشناسيد؟ همون كه توي مناظرهها هم كنار من مينشست.
همسر: بله ميدونم. حضورشون اينجا چه دليلي داره؟
حيدري: همين جوری... خيلي ساكته. اصلا حرف نميزنه. شما راحت باشيد.
همسر: متاسفانه من اينجوري نميتونم راحت باشم.
(حيدري 5 هزار تومان به دوستش ميدهد، چيزي در گوش او ميگويد و راهياش ميكند)
همسر: من يه قهوه اسپرسو ميخورم…. شما چي؟
حيدري: من سوسيس تخم مرغ.
همسر: ندارن اينجا از اين چيزا.
حيدري: يه چيزي باشه كه سير كنه ديگه. همين ژامبون تنوري كه نوشته خوبه.
يه ژامبون تنوري دورو خاشخاشي. (چند لحظه سكوت حاكم ميشود) ميتونم يه
سوال بپرسم؟
همسر: خواهش ميكنم.
حيدري: به نظر شما هدفمندي يارانهها قدرت خريد مردم رو افزايش داده؟
همسر: اوووووومممم... والا چي بگم؟! آمادگي اين سوالو نداشتم.
حيدري: چه برنامهاي رو براي مهار تورم نقطه به نقطه پيشنهاد ميكنيد؟
همسر: نميدونم... آخه من كه كارهاي نيستم. بهتون كه گفته بودم دانشگاه
نرفتم. ديپلم گلدوزي دارم. راستي نظر شما درباره ادامه تحصيل همسر
آيندهتون چيه؟ (حيدري نگاه ميكند و لبخند ميزند) نظري نداريد؟
حيدري: صادقانه بگم كه من فقط ميتونم سوال بپرسم، نميتونم جواب بدم. چند
ساله اينجوري شدم. دكتر 50 جلسه فيزيوتراپي و گفتار درماني برام نوشته.
ميگن برطرف ميشه... بگذريم، از طعم قهوه راضي هستيد؟
همسر: من از شما سوال ميكنم... ژامبونش چطوره؟
(چشمهاي حيدري پر از اشك ميشود، از جايش بلند ميشود، ناگهان بغضش ميتركد و به طرف در خروجي كافي شاپ ميدود.)