نویسنده و بازیگران سریال "دزد و پلیس" در نشستی با مهر به تغییرات طرح اولیه با فیلمنامه نهایی اشاره کردند. طرح اولیهای که در آن تمام اهالی خانواده و همسایههای داود و فریبا دزد بودند و خواستگار هر چه سوءسابقهاش بیشتر بود راحتتر به او دختر میدادند!
دیشب آخرین قسمت از سریال کمدی "دزد و پلیس" روی آنتن رفت. سریالی به کارگردانی سعید آقاخانی که در مقابل کمدیهای هرشبی آپارتمانی یک سرو گردن بالاتر به نظر میرسید و حاصل فضای دوست داشتنی و قابل باور آن، در کنار شخصیتهایی که بازیگران به درستی نمایششان دادند، اثری پرمخاطب از آب درآمد که در میان آثار سخیف کمدی، نمره قبولی گرفت.
همین شد که تصمیم گرفتیم با دعوت از عوامل سریال سعید آقاخانی کارگردان، محراب قاسم خانی نویسنده، رضا کریمی مدیر تولید و شقایق دهقان، هومن برق نورد، بهنام تشکر و عزت الله مهرآوران بازیگران درباره "دزد و پلیس" گپ و گفتی داشته باشیم. گفتگویی که خالی از حاشیه نبود و از غیبت آقاخانی تا حضور رویان فرزند قاسم خانی و دهقان میتوان به عنوان نکات جالب آن اشاره کرد.
یک گفتگوی خودمانی و ساده که یک لحظه غفلت به حرف زدن همه عوامل با هم منجر میشد و یکدفعه میدیدیم قاسمخانی دارد برای رویان نارنگی پوست میکند و دستش گرم شده حتی چای بریزد برای جمع!
*"دزد و پلیس" از زاویه تولید کار ویژهای است و در تولیدات تلویزیونی از نظر تعدد لوکیشن و سختی ترکیب بندی کار و ویژگیهای بصری نیز قابل بحث به نظر میرسد، بد نیست ابتدا فرمان را به آقای کریمی بسپریم...
محراب قاسم خانی، نویسنده: رضا جان پول دادهای که اولین سوال درباره تولید باشد!؟
*خیلی تلاش کردیم که این موضوع مشخص نشود!
قاسمخانی: لااقل این را به عنوان سوال دوم میگذاشتید! خیلی تابلو بود!
رضا کریمی، مدیر تولید و بازیگر نقش صفا: دو سال پیش که محراب طرح این سریال را شروع کرد دقیقا این جمله را به من گفت که پوستتان کنده است! در حالی که به کارهای آپارتمانی عادت کرده بودیم که نهایتا دو یا سه روز اطراف لوکیشن ثابت میرفتیم و برمیگشتیم، او به من گفت متنی مینویسد که پوستمان برای ساختش کنده می شود. 9 قسمت هم نوشت که بعدها تغییراتی در آن اعمال شد، از جمله شغل عزت الله مهرآوران. برای همین خیالم راحت شد و گفتم لوکیشن ها نابود شد و بسیاری از آنها را نخواهیم داشت.
اما بعد دیدم در بازنویسیها او شروع به نوشتن لوکیشنهای جدید کرد! یک طرف قضیه هم اضافه شدن بازیگران جدید بود که هر کدام از بازیگران سکانسها را میخواندند میگفتند برای این نقش فلانی را بگذاریم، حیف است! ما حتی برای نقشی که یک ساعت با گروه کار داشت یا سه جمله دیالوگ میگفت هم بازیگر میآوردیم و بازیگران مهمان ما همه بازیگر هستند.
در تولید به جایی رسیدیم که کار قلم به قلم جلو میرفت! یعنی سکانس به سکانس فیلمنامه را به من میداد و شب قبل زنگ میزد و میگفت فلان لوکیشن را میخواهم. یک شب خانهشان مهمان بودم که یکدفعه به من گفت باغی میخواهم که در آن کدو حلوایی باشد و ... همان باغی که حمید لولایی در آن بازی داشت. گفتم خب از همان باغی که هستیم استفاده کن. گفت نه من اینطوری میخواهم، نمیتوانی به آقای چگینی زنگ بزنم! رفاقت هم سرش نمیشد!
اما خدارا شکر 166 لوکیشن کار را فراهم کردیم و تا به حال چنین سریال هر شبی در تلویزیون نداشتیم که اینطور باشد. "دزد و پلیس" باید حداقل چهار، پنج ماه پیش تولید می داشت اما ما پانزدهم فروردین پیش تولید را آغاز کردیم و هفدهم اردیبهشت کار را کلید زدیم!
* معمولا انتقاداتی ضمیمه این توضیحات میشود. این سرعت عمل و تغییر پروداکشن در لوکیشنها این سوال را به ذهن مخاطب میآورد که چرا این همه عجله؟ در حالی که طرح از دو سال پیش آماده بوده با برنامه ریزی دقیق تر جلو نرفتهاید، تا محدودیتهای به این شکل انرژی گیر پیش نیاید؟
کریمی: این موضوع دو جواب دارد. یک اینکه کار قرار بود ماه رمضان به پخش برسد...
قاسمخانی: بدتر شد که! اینطور باید زودتر کار را شروع میکردیم!
کریمی: دو اینکه همانطور که محراب مینوشت به من گفت برای سکانس بعدی صندوقچه طلا میخواهم! حالا این را به کارگردانی مثل سعید آقاخانی بگویید! با سروش میشد کنار آمد و نهایتا طلایی را به چوبی تبدیل میکردیم اما آقاخانی میگوید همان که نویسنده گفت! گروههایی که در کارهای هر شبی بازی میکنند اینجا خیلی به درد میخورند.
* یعنی آبدیده شدهاند؟
کریمی: دقیقا! ما پلان آخر کارمان در یک باشگاه ورزشی بود. ساعت 16:30 کارمان در شهرک قائم تمام شد. باشگاه به ما گفت وزیر ورزش قرار است آنجا بیاید و محال است بتوانیم آنجا کار کنیم. من گفتم تا نیم ساعت دیگر گروهمان آنجا است، وزیر ورزش با من! باشگاه هم برای محمد صمد نیکخواه بهرامی کاپیتان تیم ملی بسکتبال بود که آن زمان در ژاپن به سر میبرد. به او زنگ زدم و کار خیلی راحت جلو رفت.
بهنام تشکر، بازیگر: من این را نفهمیده بودم!
کریمی: سعید آقاخانی هم دستش تند است و اگر صد تا دست انداز هم برایش بگذاریم روزی 12 دقیقهاش را میگیرد. حتی وقتی مشخص شد ما ماه رمضان پخش نداریم هم همینطور به کارمان ادامه میدادیم.
* فکر میکنید اگر قرار بود ماه رمضان روی آنتن بروید، کار همین کیفیت را داشت؟
کریمی: خدا را شکر میکنم که این اتفاق نیفتاد. در غیر این صورت کار دیده نمیشد و مجبور میشدیم بیشتر بدویم. نویسندهها هم که در زمینه تبدیل 10 لوکیشن به یک لوکیشن استاد هستند!
* آقای قاسمخانی از دو سال پیش درباره شکل گیری ایدهای که مطمئن بودید پوست عوامل برای ساختش کنده میشود بگویید. چه شد با توجه به شناختی که از شرایط تولید در ایران داشتید چنین ایدهای در ذهنتان جرقه خورد و چه میزان از این ایده محقق شد؟
قاسمخانی: فضایی که ابتدا در نظر داشتم در دو لوکیشن میگذشت. در قصه اولیه ماجرای از دست دادن حافظه وجود نداشت و به دزد و پلیسها اختصاص داشت. ماجرای از دو خانه دزدها و پلیسها خارج شد. آن زمان چندان به پروداکشن فکر نکردم. سعی داشتم لوکیشنهای خیلی وحشتناک ننویسم. مثلا فرودگاه ننوشتم! خیلی دلم میخواست اما ننوشتم. در واقع آنقدر درگیر شخصیتها بودم به فکر لوکیشنها نبودم.
* پس روی آقای کریمی حساب کرده بودید.
قاسمخانی: او به من پول نداده که تعریفش را بگویم! او نصف لوکیشنهایی که میخواستم را نتوانست تهیه کند! (خطاب به کریمی) میخواستی پول بدهی تعریفت را بکنم!
* جذابیت تم اولیه در ذهنتان چه بود که شخصیتهایش درگیرتان کرده بود؟
قاسمخانی: اول فکر میکردم دو سر طیفهای دزد و پلیس که اینقدر تناقض دارند میتوانند همدیگر را دوست داشته باشند و افراد در انسانهای مخالفشان نیز میتوانند رگههایی از انسانیت پیدا کنند. در تم اولیه که دچار ممیزی شد یک دزد دارای خانواده کاملا دزد بود! یعنی پدر و مادرش چنین شغلی داشته باشند. اما مجبور شدیم پدر را یک دزد توبه کرده معرفی کنیم. خیلی حیف شد و بسیاری از ظرفیتها را از دست دادیم. قرار بود آنها تعصب فراوانی روی دزدی داشته باشند و پلیس دشمن شماره یکشان باشد. بچه هم فقط به دزد میدادند! یعنی خواستگار هر چه سوءسابقهاش بیشتر بهتر! میپرسیدند چند سال زندان داشتی و...!
* البته هنوز این فضا در سریال هست.
قاسمخانی: در حد چند دیالوگ... اما روابط را از دست دادیم. مثلا ما یک رابطه عاشقانه پدر و مادر داشتیم که جفتشان جیب بر بودند. آموزشهای خارجی داشتند و به جیببرهای خارجی آموزش می دادند و...
عزت الله مهرآوران، بازیگر نقش بابا اسی: شانس ما است دیگر!
هومن برق نورد، بازیگر نقش داود: همسایهها هم قرار بود دزد باشند!
قاسمخانی: از آن طرف هم قرار بود خانوادهای باشند که پدر سرهنگ بازنشسته، مادر سرهنگ، خواهر افسر و... آنها هم فقط جد اندر جد با پلیس وصلت میکردند. اجدادشان در نظمیه و بلدیه و اینها کار میکردند! بنابراین تقابل این خانوادهها خیلی جالب بود.
* این طرف هم ممیزی شد؟
قاسمخانی: نیروی انتظامی موافق نبود و میگفت نمایش خانوادهای که همگی این شکلی باشند، مسخره کردن اقتدار نیروی انتظامی است. در نتیجه این را از دست دادیم.
* غیر از این چه؟ "ساختمان پزشکان" در بسیاری موارد تیتر مطبوعاتی شد که کنایههای مختلف مجموعه را تشریح میکردند و از جسارت سازندگان نسبت به نقدهای مختلف سیاسی و اجتماعی حرف میزدند. اما "دزد و پلیس" بیشتر بر محور سرگرم کنندگی خیلی نرم جلو میرفت.
قاسم خانی: شما سفتیهایش را ندیدید! من شخصا به جایی رسیدم که اصلا علاقه ندارم دیگر کاری انجام دهم که پلیس پای آن باشد. آنها باید نوع نگرششان را نسبت به ما تغییر دهند. فکر نکنند ما گروهی هستیم که دور هم نشستهایم و برنامه ریزی میکنیم که به نیروی انتظامی ضربه بزنیم! ما صرفا سعی میکنیم دور هم باشیم کار خوب انجام دهیم، به خودمان خوش بگذرد و به مردم هم خوش بگذرد! آنها سر همه چیز نگران نبودند. هر بار سر دیالوگها جنگ داشتیم، 50 درصدش را از دست میدادیم و 50 درصدش را با جنگ نگه میداشتیم.
معاونت سیما مشاوری برای کار فرستاد که سه چهار روز قبل از کلید خوردن توقع داشت 80 درصد فیلمنامه تغییر پیدا کند. 60، 70 درصد هم نیروی انتظامی خواستار تغییر بود و اینطور چند درصد هم بهشان بدهکار میشدیم!
*این ماجرا روی پایان کار هم تأثیر گذاشت؟
قاسم خانی: بله. اما این پایانی که اکنون داریم را دوست داریم. شاید حتی از پایان قبلی هم بیشتر دوستش دارم. این اعمال سلیقهها غیرضروری است. ما بعد از این همه سال خط قرمزها را شناختهایم و قوانین را میدانیم. این خط قرمزها خارج از قوانین رایج است و بر اساس سلیقه و نگرانیهای لحظهای است و قانون محسوب نمیشود.
بیشتر به نظر میرسد نمیدانند چیزی که میگوییم بد است یا خوب و ترجیح میدهند کلا گفته نشود! به نظرم اگر تمام ممیزیها اعمال نمیشد هم اتفاقی نمیافتاد. برای اینکه کار بامزهتر شود میخواستیم یک مجموعه ضعیف برای مأمور نیروی انتظامی بگذاریم تا باورپذیر باشد. اگر او را سوپرمن معرفی کنیم، مردم باور نمیکنند دوست هم نخواهند داشت. اگر شخصیت را دوست نداشته باشند به نیروی انتظامی لطمه خورده است...
* آقای مهرآوران مواجهه اولیهتان با شخصیتی که در طرح ابتدایی اساسا دزد بود چطور شکل گرفت؟
مهرآوران: ما حتی یک سکانس هم گرفتیم. من روی شخصیت دزد کار کردم، چون تا به حال آن را بازی نکرده بودم. تا به حال در تلویزیون نداشتیم یک خانواده دزد باشند. دزدهایی که باورشان نمیشود کار خلاف انجام دهند.
تشکر: برای خودشان چارچوب دارند!
مهرآوران: آنها قاعدهای را در نظام خانوادگیشان تعریف کرده بودند اما همه چیز بهم ریخت و شوق بازی در من کمتر شد. این تغییر ناگهانی از دزد به شعبده باز که هیچ کاری هم انجام نمیدهد روی بازیگر تأثیر میگذارد. او برای چه نمیفهمد فرزندانش دزد هستند؟ این لطماتی بود که به کار من به عنوان یک بازیگر دزد وارد شد. بابای دزدها...
قاسم خانی: با جنگ و دعوا توانستیم کاری کنیم که بابا اسی یک دزد توبه کرده باشد. فلسفهشان هم این بود که به مقام پدر توهین میشود! یک روندی را برای همه چیز در نظر گرفته بودیم که بهم ریخت. مثلا در نظر گرفته بودم پدر دزدی که اینقدر آرمانگرا است وقتی میفهمد خواستگار دخترش یک پلیس است، چقدر برایش ننگ محسوب میشود و پیش دزدهای محل خجالت میکشد. یک مجموعه چیز بهم خورد... ناراحتیام از این است که اصلا لزومی نداشت.
ما کار را تا نصفه گرفتیم شخصیت داود را گرفتیم خواهر ناصر پیدا شد و اسمش را ستاره گذاشتیم و... یک بار داشتیم با سعید تلفنی درباره شخصیتها حرف میزدیم که یکدفعه در تکرار اسامی ستاره و داود به این رسیدیم که نکند این ها را بچسبانند به هم و سوء تعبیر شود! مثلا بگویند ستاره داود! نکند آدمهایی که با نگرانی به کار نگاه میکنند فکر کنند میخواستیم حرف خاصی بزنیم!
*مثل گورخرهای "ساختمان پزشکان" که برایش مستند ساختند!
قاسمخانی: دقیقا! این بزرگترین سوال زندگی من است! هنوز هم نمیدانم! هرچقدر هم گشتم نفهمیدم گورخر نماد چیست؟!
کریمی: فکسی از بهزیستی برای سازمان ارسال شده و در آن اشاره شده بود که بعد از پخش یکی از قسمتها 25 نفر معتاد به شیشه خودشان را معرفی کردهاند و دلیل اقدامشان به ترک را سریال ما معرفی کردند.