مادر و دختر ايراني كه با همدستي مهندسي جوان، پدر افغان خانواده را به قتل رسانده بودند در دادگاه مدعي شدند سالها توسط مقتول تحت شكنجه و آزار قرار داشتند.
در ابتداي جلسه محاكمه كه صبح ديروز در شعبه 74 دادگاه كيفرياستان تهران برگزار شد بعد از اينكه نماينده دادستان كيفرخواست را خواند از هيات قضات خواست براي حامد متهم رديف اول به اتهام قتل عمد و آتش زدن جسد مقتول و براي مريم و سحر، مادر و دختري كه در جايگاه متهمان رديف دوم قرار گرفته بودند به اتهام معاونت در قتل مجازات قانوني در نظر گرفته شود.
سپس اوليايدم مرد افغان در جايگاه حاضر شدند و بدون قيد و شرط اعلام رضايت كردند. اين در حالي بود كه رييس قوهقضاييه به عنوان ولي قهري فرزند صغير مقتول درخواست پرداخت ديه از سوي متهم كرده بود. در ادامه حامد -مهندس جوان- در جايگاه حاضر شد و گفت: من در دانشگاه با سحر آشنا شدم. هر دو ما مهندسي ميخوانديم اما رشتههايمان متفاوت بود. آنقدر به سحر علاقهمند شدم كه تصميم گرفتم با او ازدواج كنم.
خانوادهام را راضي كردم به خواستگاري سحر برويم اما وقتي پدرم در خانه سحر متوجه شد پدرش افغان است مخالفت كرد و گفت حاضر نيست دختري را كه پدري افغان دارد عروس خانواده كند. هرچه تلاش كردم خانوادهام را راضي كنم فايده نداشت. با اين حال به رابطهام با سحر ادامه دادم.
در اين مدت متوجه شدم سحر خيلي مورد آزار پدرش قرار ميگيرد. خيلي وقتها با صورت كبود به دانشگاه ميآمد. متوجه شدم خدارحم -پدر سحر- خيلي اعضاي خانوادهاش را اذيت ميكند و هر شب آنها را كتك ميزند. چون بعد از مخالفت پدر من، خدارحم هم با اين ازدواج مخالفت كرده بود از او بيشتر متنفر شدم و تصميم گرفتم او را كه عامل اصلي دوري من و سحر است و دختر موردعلاقهام را اذيت ميكند از بين ببرم. متهم به قتل ادامه داد: چند روز قبل از حادثه موضوع را به مريم گفتم و او هم موافقت كرد. طبق نقشه شب حادثه مريم داروي خوابآور به خدا رحم داد و وقتي او خوابش برد من وارد خانه شدم.
دوستم امير را هم برده بودم تا در انتقال جسد كمك كند. وارد خانه شدم و به سمت خدارحم شليك كردم. قرار بود جسد را با امير به ماشين منتقل كنيم كه پدرم زنگ زد و گفت ماشين را خيلي فوري لازم دارد. مجبور شدم ماشين را پس بدهم. شب دوباره برگشتم و امير را كه خيلي ترسيده بود به زور به خانه خدارحم كشاندم. بعد با كمك سحر، مريم و امير جسد را داخل خودرويي كه از يكي از دوستانم گرفته بودم گذاشتيم و من و امير جسد را بيرون برديم و داخل چاه انداختيم. امير خيلي ترسيد و جلو نيامد و من خودم جسد را آتش زدم. متهم گفت: در آن زمان فقط به رسيدن به سحر فكر ميكردم و حالا از كارم خيلي پشيمان هستم.
سپس مريم در جايگاه حاضر شد و گفت: وقتي ازدواج كردم مادر نداشتم و پدرم هم ميخواست از شر من خلاص شود. او هيچ ارزشي براي زن قايل نبود. شوهرم خيلي اذيتم ميكرد و پدرم ميگفت نميخواهد دوباره من را در خانهاش نگهداري كند. مجبور شدم آن شرايط را تحمل كنم تا اينكه دخترم سحر را باردار شدم. همان موقع بود كه فهميدم شوهرم افغان است. از وقتي اين موضوع مشخص شد و از طرفي پدرم گفت حاضر نيست از من نگهداري كند شوهرم خيلي اذيتم ميكرد و كتكم ميزد.
او يك سگ داشت كه به من ميگفت تو از اين سگ براي من بيارزشتر هستي. در اين سالها من صاحب سه فرزند شدم كه بهجز سحر دو نفر ديگر پسر بودند. شوهرم پسر بزرگم را وقتي 10ساله بود آنقدر كتك زد كه بيحال شد. بعد او را عريان از خانه بيرون انداخت. بعد از آن پسرم ديگر برنگشت و از او خبر نداشتم تا بعد از مرگ پدرش به ما سر زد و فهميدم به شهرستان رفته و در اين مدت كار ميكرده است. مريم در ادامه گفت: وقتي حامد به من گفت نقشه قتل شوهرم را كشيده استقبال كردم چون از او متنفر بودم. وقتي داروي خوابآور را به شوهرم دادم پشيمان شدم اما ديگر فايدهاي نداشت.
سپس دخترش سحر كه او هم مهندسي جوان است در جايگاه حاضر شد. دختر جوان گفت: بعضي افغانها اعتقادي دارند مبني براينكه اگر بچه اول دختر باشد نحسي و بدبختي در آن خانواده خواهد بود. به همين دليل هم از وقتي من بهدنيا آمدم پدرم از من متنفر بود. او هيچ وقت من را نوازش نكرد و هميشه آزارم ميداد. ميگفت تو نحسي و بايد بميري. يكبار آنقدر كتكم زد كه تا سه ماه دچار خونريزي شديد بودم و تحت نظر پزشك قرار داشتم. پدرم خيلي خانوادهاش را تحقير ميكرد. روز حادثه هم وقتي مادرم گفت حامد چه پيشنهادي داده به دليل تنفري كه از پدرم داشتم قبول كردم همكاري كنم. حتي در ميانه راه مادرم پشيمان شد اما به او گفتم يادت بياور چطور شكنجه شدي آن وقت ديگر پشيمان نميشوي. پدرم مثل انسان با ما رفتار نميكرد و ميگفت شما حيوان هستيد، شما كنيز من هستيد كه نحسي را به زندگيام آوردهايد.
بعد از اين دوست امير در جايگاه حاضر شد. او كه پيش از اين در دادگاه اطفال محاكمه و به يك سال حبس تعليقي محكوم شده بود، گفت: من درحال حاضر دانشجو هستم و نميخواهم دوباره زندگيام دگرگون شود. آن شب هم نميدانستم ماجرا واقعي است. وقتي اصل موضوع را فهميدم خواستم فرار كنم اما حامد نگذاشت.
بنا بر اين گزارش بعد از پايان دفاعيات متهمان هيات قضات براي صدور راي دادگاه وارد شور شدند.