bato-adv
کد خبر: ۱۱۲۸۱۷

بازگشت به عصر طلايي ايمان

معنويت قدسي نظريه‌اي است در باب 1- «عالم معنا» و 2- ربط و نسبت آن عالم با «عالم طبيعت». هدف از طرح اين نظريه انباشتن ذهن مخاطبان با اطلاعات تازه نيست، بلكه ايجاد تحول در شخصيت آنهاست. هدف در اينجا تربيت است، نه تعليم؛ يعني به تعليم صرفا به عنوان مقدمه‌اي براي تربيت نگاه مي‌كنيم. به تعبير ديگر، در اينجا صرفا دغدغه «حقيقت» نداريم، بلكه دغدغه اصلي‌مان رشد و شكوفايي «هويت انساني» است كه عين «هويت معنوي» است. البته چنين رشد و تحولي همه‌جانبه است، يعني همه ساحت‌هاي وجود آدمي، از جمله ساحت ذهن او را در بر مي‌گيرد، پس دغدغه «تقرب به حقيقت» را هم در خود دارد. ما «رشد معرفتي» را براي «رشد معنوي» مي‌خواهيم.
تاریخ انتشار: ۱۰:۵۹ - ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۱

تعريف معنويت قدسي
معنويت قدسي نظريه‌اي است در باب 1- «عالم معنا» و 2- ربط و نسبت آن عالم با «عالم طبيعت». هدف از طرح اين نظريه انباشتن ذهن مخاطبان با اطلاعات تازه نيست، بلكه ايجاد تحول در شخصيت آنهاست. هدف در اينجا تربيت است، نه تعليم؛ يعني به تعليم صرفا به عنوان مقدمه‌اي براي تربيت نگاه مي‌كنيم. به تعبير ديگر، در اينجا صرفا دغدغه «حقيقت» نداريم، بلكه دغدغه اصلي‌مان رشد و شكوفايي «هويت انساني» است كه عين «هويت معنوي» است. البته چنين رشد و تحولي همه‌جانبه است، يعني همه ساحت‌هاي وجود آدمي، از جمله ساحت ذهن او را در بر مي‌گيرد، پس دغدغه «تقرب به حقيقت» را هم در خود دارد. ما «رشد معرفتي» را براي «رشد معنوي» مي‌خواهيم.

رشد معرفتي صرف از آدمي يك فيلسوف يا دانشمند مي‌سازد، اما به آدميت او چيزي نمي‌افزايد، يعني او را از «انسان بالقوه» به «انسان بالفعل» بدل نمي‌كند، بلكه چه بسا موجب انحطاط و پس‌رفت او شود. به تعبير ديگر، از منظر معنويت قدسي «تقرب ذهني» به حقيقت صرفا تا آنجا اهميت دارد كه موجب «تقرب وجودي» به حقيقت شود و «تقرب وجودي» به حقيقت در گرو «تحولِ وجودي» در سالك طريق است. باز هم به تعبير ديگر، «فربهي جان» غير از «فربهي ذهن» است. دانستن بيشتر مستلزم نايل شدن به مراتب بالاتري از انسانيت نيست. تحول شخصيت و شكوفايي هويت انساني متوقف بر عمل، تمرين، رياضت معنوي و ورزش روحي است و با صرف دانستن حاصل نمي‌شود.

از منظر معنوي، علم براي علم هيچ ارزشي ندارد، بلكه علم صرفا از اين نظر ارزش و اهميت دارد كه راهنماي عمل و مقدمه آن است. بنابراين، معنويت قدسي نظريه‌اي است براي «زيستن»، نه نظريه‌اي براي «دانستن». «زيستن» فراتر از «بودن» است و زيستن معنوي هم فراتر از زيستن طبيعي است. كساني از حيات معنوي برخوردارند كه رشد معنوي داشته باشند و درخت وجودشان هر لحظه شكوفه‌هاي معنوي بپرورد و ميوه‌هاي معنوي به بار آورد.

بازسازي معنوي و عقلاني دين‌شناسي و دينداري
نظريه معنويت قدسي يك نظريه «احياگرانه» است كه مبتني بر نوعي «آسيب‌شناسي» و معطوف به «حل» يك مشكل است. ادعا اين است كه در برهه‌اي از تاريخ اسلام و در طي يك فرآيند تدريجي دين‌شناسي و دينداري مسلمانان دستخوش تحريف شده است. اين فرآيند با رحلت پيامبر(ص) آغاز شده و در دوران بني‌اميه و بني‌عباس به اوج خود رسيده است. دوران حيات پيامبر(ص) را «عصر طلايي ايمان» مي‌ناميم. پس از اين دوران ما وارد «عصر اعتقاد و شريعت» مي‌شويم. در عصر اعتقاد و شريعت مذاهب كلامي و فقهي تاسيس مي‌شوند و رشد مي‌كنند. اتفاقي كه در اين دوران مي‌افتد عبارت است از فروكاهش دين به اعتقاد و شريعت. در اين دوران است كه انديشه و عمل ديني دچار تحريف مي‌شود، يعني در اثر تفسير و تلقي نادرست از دين، باورهاي ديني و رفتارهاي ديني از دو جهت آسيب مي‌‌‌بينند: از يك‌سو از معنويت كه «روح» آنهاست، تهي مي‌شوند و از سوي ديگر از عقلانيت كه «چارچوب» آنهاست، بيرون مي‌زنند.

عصر اعتقاد و شريعت، عصر غيبت خدا و پيامبر(ص) و قرآن از صحنه زندگي است. در اين عصر، دين به مجموعه‌اي از عقايد و قوانين كليشه‌اي فروكاسته مي‌شود و به مسلمانان چنين القا مي‌شود، كه اگر شما به اين باورها اعتقاد داشته باشيد و به اين قوانين و مقررات عمل كنيد كار تمام است، يعني اين مقدار براي تامين و تضمين سعادت دنيا و آخرت شما كفايت مي‌كند.

اين آسيب‌شناسي به ما مي‌گويد كه دين‌شناسي و دينداري ما مسلمانان از دو جهت به بازسازي نياز دارد: يكي از جهت معنوي و ديگري از جهت عقلاني. بنابراين، نظريه معنويت قدسي درصدد بازسازي معنوي و عقلاني دين‌شناسي و دينداري است. در اين نظريه از باورهاي ديني و آداب و مناسك ديني تفسيري «معنوي» و «عقلاني» به‌دست داده مي‌شود. دين مطلوب و پذيرفتني آن است كه كاركرد دين را داشته باشد و نياز انسان به دين را برآورده كند. چنين ديني دو ويژگي مهم دارد: 1) محتواي آن معنوي است، و 2) چارچوب آن عقلاني است.

چون محتواي آن معنوي است نياز انسان به معنويت را برآورده مي‌كند و چون چارچوب آن عقلاني است التزام نظري و عملي به آن به «خرافه‌انديشي» و «خرافه‌پرستي» نمي‌انجامد. البته وقتي چارچوب دين عقلاني باشد، محتواي آن نيز به يك معناي حداقلي عقلاني خواهد بود؛ يعني اين محتوا از عقل «سرچشمه» نمي‌گيرد، اما حكم عقل را هم «نقض» نمي‌كند و با «عقلانيت» سازگار است. معناي اين سخن، اين است كه هم باورهاي ديني بايد با «عقلانيت حداقلي» سازگار باشند و هم رفتارهاي ديني؛ در غير اين صورت فرقي بين دين و خرافه و بين دينداري و خرافه‌انديشي و خرافه‌پرستي باقي نخواهد ماند.

نظريه معنويت قدسي دعوتي است به بازگشت به عصر طلايي ايمان. عصر طلايي ايمان، عصري است كه در آن مومنان با خداي زنده و حاضر و پيامبر زنده و حاضر و قرآن ناطق سروكار دارند و با اين سه و در كنار اين سه «زندگي» مي‌كنند، و دين كه يك شيوه زيست است به شكل مجموعه‌اي از باورها و رفتارهاي كليشه‌اي، تقليدي و عادتي در نيامده است. عصر طلايي ايمان، عصري است كه در آن باران وحي بر مومنان مي‌بارد و خدا با آنان سخن مي‌گويد.


bato-adv
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۲:۱۶ - ۱۳۹۱/۰۲/۲۷
کدوم معنویت نشستیم اینجا وبا آینه جام جم آقای ضرغامی دنیا رو به خلق الله نشون می دیم فکر می کنیم عصر ایمان رسیده... توجه نمی کنیم بچه های خودمون غرق بی ایمانی هستند
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۱