روزنامه کیهان در یادداشت روز سهشنبه خود با عنوان «بایدهای مطبوعات» در تأیید توقیف روزنامه شرق نکته قابلتوجهی را بیان کرده که سوای درنظر گرفتن گرایشات سیاسی و جناحی قابلاعتناست.
کیهان اقدام شرق در "تقديس همجنسبازي! و انساني خواندن آن" را ناشی از آن میداند که متولیان اینگونه روزنامهها آدمهای غیرفرهنگی هستند که با روح فرهنگي جامعهاي كه در آن به توليد رسانهاي مشغول هستند، بيگانهاند. و شواهدی از غیرفرهنگی بودن مسئولان روزنامههای مذکور با محوریت رحمانیان ـ مدیرمسئول شرق ـ ارائه میدهد.
گذشته از قصد کیهان در طرح این موضوع و اینکه گردانندگان کیهان خود چه مقدار به استانداردهای رسانهداری نزدیک هستند، اصل سخن بهنظر درست میرسد. اینکه جامعه رسانهای کشور به خصوص در چند سال اخیر از افراد ناآگاه مدعی، ضربات سختی متحمل شده؛ تاجاییکه این اقدامات در سالهای گذشته منجر به توقیف یکباره چندین و چند روزنامه در کشور شده و هماکنون نیز نمونههای فراوانی از مناقشات رسانهای در سطح روزنامهها و پایگاههای خبری قابلمشاهده است. این امر نهتنها به امنیت شغلی روزنامهنگاران ضربه زده، که باعث شده استانداردهای رایج و پذیرفتهشده خبری، در ایران دچار خدشه شوند و باورپذیر بودن تولیدات رسانهای ـ به خصوص در حوزه رسانههای مکتوب ـ کمرنگ شود.
اگر از برخوردهای صورتگرفته با مطبوعات در سالهای اولیه انقلاب که حاصل نگاهی برخاسته از التهابات زمانه خویش بود، بگذریم؛ در طول سالهای گذشته برخورد گستردهای با روزنامههای موسوم به دومخردادی صورت گرفت که منجر به تعطیلی این روزنامهها و سرگردانی عده زیادی روزنامهنگار شد. نکته کلیدی در آسیبشناسی ظهور و افول این روزنامهها، همین نکته است که بسیاری از فعالان آنها بیشاز آنکه روزنامهنگارانی حرفهای باشند و آگاه و مطلع به اصول رسانهای، سیاستمداران یا فعالان سیاسی حرفهای بودند که با استفاده از فضای جدید در پی ابزاری برای طرح دیدگاه خود، اقدام به انتشار روزنامه کردند.
سرآغاز این خیزش رسانهای جدید، روزنامه "جامعه" بود. "جامعه" با استفاده از همین فضا توانست بهسرعت نبض جامعه را در دست بگیرد و الگویی بشود برای روزنامههایی که بعدها توسط مخالفان به «زنجیرهای» معروف شدند.
روزنامههایی که کمکم بهنحو آشکاری جذب جناحهای سیاسی شدند و بهتدریج ارگان احزاب مختلف بهحساب آمدند. البته ارگان یک حزب و جریان سیاسی بودن برای یک روزنامه ناروا نیست؛ آنچه در این خصوص نادرست و زیانبار است، روزنامه به مثابه ارگانی است که از حداقل پارامترهای حرفهای به دور باشد و در هر موضع و مطلبی بیش از آنکه اصول حرفهای رسانهداری را مراعات کند تنها رضایت سران حزب و جناح و سازمان را درنظر بگیرد.
این نکته حائز اهمیت است که روزنامه درعینحال که میتواند ارگان حزب یا جریان سیاسی خاصی باشد، میتواند با در نظر گرفتن شرایط حرفهای به وزنهای سیاسی در عرصه اجتماع تبدیل شود؛ همچنانکه روزنامه سلام که وابسته به جریان فکری خاصی بود، در مقطعی نقش مهمی را بهعنوان رسانهای جریانساز ـ در جهت منافع جریان مطبوعش ـ ایفا کرد و در عین حال از استاندارهای رسانه ای مطلوبی نیز برخوردار بود بنحوی که بسیاری از روزنامه نگاران مطرح فعلی در آن کارآموزی کرده بودند.
هرچند رشد روزنامههایی اینچنین در مقطعی باعث رونق مطبوعات و استقبال مردم شد، اما درعینحال سایه سنگین توقیف و تعزیر تا آخرین لحظه بر سر فعالان این حوزه باقی ماند. و پیامدهای آن به فضای سالم مطبوعاتی ضربه زد و باعث فنای حرفهای بسیاری روزنامهنگاران واقعی شد.
به نظر میرسد مطبوعات در شرایط کنونی و با توجه به فضای جدیدی که در این عرصه حاکم است، بهتر است اصول و مبانی حرفهای را در اولویت قرار دهند و بیش از پرداختن به حواشی و فروع نگاهی سراسر حرفهای به حوزه رسانه، اهداف و کارکردهای آن داشتهباشند؛ تا نهالی که هنوز آنچنان که باید قد نکشیده و استوار نشده، پایمال طوفان حوادث نگردد و سایهاش بر زمین باقی و مستدام بماند.