یک کارگردان مشهور تئاتر به اسم یوسوکه کافوکو (با بازی هیدتوشی نیشیجیما) دعوت شده است که نمایشنامۀ «عمو وانیا» را در فستیوال هیروشیما به روی صحنه ببرد. هنگامی که اختلافات بین کارگردان و ستارۀ نمایش بالا میگیرد، یوسوکه شروع به یادآوری و بازنگری زخمهای روحی قدیمیاش میکند. رانندۀ کمحرف او میساکی واتاری (توکو میورا) در این بازنگری به او کمک میکند.
در سال ۲۰۲۰ تولید و اکران خیلی از فیلمها به خاطر پاندمی به تعویق افتاد. ولی ۲۰۲۱ سال خوبی برای اهل فیلم بود. بخصوص که در این اوضاعی که همه را کلافه و افسرده کرده، فیلمهای کمدی زیادی هم ساخته شد که واقعا میتوانند روحیۀ آدم را عوض کنند.
بیست سال است که همه فکر میکنند نئو مرده است. اما خودِ دیگر او به اسم توماس اندرسون دارد به زندگیاش ادامه میدهد. او هیچ چیز از دنیای ماتریکس و شخصیت نئو را به خاطر ندارد و قرصهای آبیای را که درمانگرش به او میدهد مصرف میکند. او گاهی مشاهدههایی رویاگونه دارد و بعد از ملاقات با تیفانی، کم کم همه چیز دوباره شروع میشود.
نیکولاس (با بازی هنری لاوفول) پسربچهای است که پدرش به جستجوی اِلفهلم (شهر افسانهای کوتولهها) رفته و بازنگشته است. پسرک تصمیم میگیرد که به دنبال پدرش برود و در این مسیر یک موش خانگی به اسم میکا (با صداپیشگی استفن مرچنت) و گوزنی به اسم بلیتزن هم به او کمک میکنند. در جریان این سفر او تعطیلات کریسمس را اختراع میکند.
فیلمی با نقشآفرینی فوقالعادۀ پیتر دینکلیج
فیلم سیرانو روایت دلدادگی و فداکاری مردی به اسم سیرانو است که قلبی آتشین و زبانی افسونگر دارد، اما به دلیل ظاهر نامتعارفش نمیتواند در دل محبوبش جایی پیدا کند. نقشآفرینی درخشان پیتر دینکلیج یکی از نقاط قوت این فیلم است.
سریالها زمانی به سختی در دسترس مخاطبان بودند. باید هزینههای بالایی برای خرید سی دی پرداخت میکردند تا پکیجهای کامل چند فصلی آنها را بخرند. این روزها به لطف پلتفرهای متعدد تماشای بهترین سریالها کار سختی نیست.
فیلم «نه روز» مضمونی شبیه انیمیشن «روح» (Soul) دارد و روحهایی را به تصویر میکشد که دوست دارند راهی به دنیای زندگی روی زمین پیدا کنند.
استیو یک هیولای کشتیگیر است که از راه باختن پول در مسابقهها پول درمیآورد. وینی هم دختر یک مربی مشهور است که میخواهد افتخارات پدرش را زنده کند. از یک جایی مسیر این دو نفر به هم گره میخورد.
جاستین کورزل، کارگردان استرالیایی، در فیلم تازۀ خود به سراغ موضوعی بسیار ناراحتکننده رفته است. فیلم نیترام بر اساس رویدادهای واقعی ساخته شده و موضوع آن جنایت و آشفتگیهای خانوادگی است.
شب گذشته در برنامه سینمایی «هفت» مسعود فراستی، محمد تقی فهیم و محمدرضا مقدسیان به نقد سریال نمایش خانگی زخم کاری به کارگردانی محمدحسین مهدویان پرداختند.
رقیب تازه بازی مرکب
سریال عازم جهنم در ۲۴ ساعت اول توانست در ۸۰ کشور رتبه نخست را به دست آورد. سریال پربیننده کرهای چنان مورد استقبال قرار گرفت که یک شبه رکورد تماشای سریال بازی مرکب را شکست.
ناگهان درخت کاری از صفی یزدانیان
«ناگهان درخت» داستان زندگی مردی میانسال به نام فرهاد است که پیمان معادی نقش آن را بازی میکند؛ قصه فیلم از زبان خود او و در قالب اعتراف در پیش یک روانشناس بیان میشود.
سرکوب دنیایی زنانه دارد، در غیاب مردانی که هر کدام به نوبه خود بر زندگی این زنان اثرگذار بوده اند. شخصیت پرویز، پدر خانواده آرام آرام مثل قطعات پازل شکل میگیرد. اما این شکل گیری به یک تصویر مشخص نمیرسد. هم بر اثر ابهام خودخواستهای که کارگردان بر اثر خود تحمیل کرده و اطلاعات به شدت قطره چکانی و هم خودِ سوژه که میشد با پرداخت بیشتر، دچار سانسورها و توقیف احتمالی شود.
فیلم سرخ پوست دومین ساخته نیما جاویدی است. جاویدی پنج سال بعد از ساخت فیلم ملبورن موفق شده است نظر تماشاگران را به جدیدترین ساختهاش جلب کند.
با جلوتر رفتن و کند شدن فیلم که حتا به کسل کننده شدن هم میرسد، عبدالمالک ریگی هم به داستان اضافه میشود. او که شخصیتی محکم و کاریزماتیک دارد، دائم برادر بزرگتر را که مطیعش است، علیه زنش میشوراند و برخلاف میل حمید، شهاب را میرباید و سر میبرد. با سکانس عالی ربایش شهاب که سرباز پاکستانی محافظ کنسولگری ایران، با نگاهی بی تفاوت شاهد این آدم ربایی است. دقیقن مثل پاکستان که در خوش بینانهترین حالت، سالها بی تفاوت از کنار جنایتهای جندالله گذشت و خاکش جولانگاه و پناهگاه آنها بود. اگر نگوییم که در خفا آنها را یاری میکرد. حجم زیاد قصه در این قسمت از فیلم باعث شده که کارگردان و تدوین گر نتوانند ریتم مناسب قسمت ابتدایی فیلم را حفط کنند و ریتم فیلم کند میشود.
هیولا، تا اینجا که چهار قسمت از آن توزیع شده، انتظارات را برآورده نکرده و جزو آثار درخشان کارنامه مهران مدیری نیست.
ما پلیسی را میبینیم که با اغلب پلیسهایی که قبلن در فیلمها و سریالهای ایرانی دیدم، لااقل در این سالهای اخیر متفاوت است (فقط پلیس خاکستری و خشن و پلیس ناپاک "گناهکاران" فرامرز قریبیان در این بین مستثنا است). صمد به عنوان فرمانده پلیس هر تلاشی برای رسیدن به هدفش میکند. از بد دهنی و کتک زدن مجرمان تا تهدیدهای پر و خالی.
فیلم «آشغالهای دوستداشتنی» جهتگیری جناحی و سیاسی ندارد. ماجرای آن، فراتر از سیاست و جناح و حزب و موضع و رنگ و عنوان است. دغدغه فیلم، له و علیه نیست. کسانی که گمان میبرند فیلم دارد از فلان جریان حزبی و تشکیلاتی و ... حمایت میکند، اصولا از درک فیلم و سینما فاصله دارند.
«حمال طلا» پر از ایدههای ریز و درشت است که نیاز داشت با ایده بکرتری پایان بگیرد، اما اینطور نشده، نه اینکه پایان فعلی بدون گزند باشد. ایده مشکلگشای پایانی واقعا جالب است، اما همجنس ایدههای دیگر فیلم نیست.
فیلم تازه نرگس آبیار یک عاشقانه است در دل خشونت افراطی. یک داستان پرتنش از یک ماجرای ملتهب معاصر. آبیار قصهاش را روان روایت میکند و توانسته به لحنی متناسب با ماهیت قصه دست یابد.